تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
که بود آنکه نشانی ام را به تو داد؟ که بود او؟ از کدامین راه؟ بگو! چگونه؟ از کجا برای تسخیر روح من آمده ای؟ _منی که تلخ ترین بودم منی که الاهه ی خشم با تاجی از تیغ و خار؟ و منی که خداوند تنهایی...
چه احساس زيبايي است وقتي تو را شباهنگام ميان بازوانم حس مي كنم اي عشق من و اين چنين سردرگمي ام را به سان توري درهم پيچيده از هم باز مي كنم قلبت ميان روياها به پرواز است ليك جسمت ، همچنان روي زمين همچنان كنار من نفس مي كشد تو را من خواب مي بينم و تو چون گياهي كه در تاريكي قلمه مي زند خوابم را كامل مي كني و صبح وقتي دوباره طلوع مي كني فرد ديگري خواهي بود اما هنوز چيزي از شب در تو باقي مانده است از آن بود و نبود جايي كه ما خويش را يافته ايم