تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
صدایم کن دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنهایمان برای نوازش برای صدا کردن های تو برای حرف های خوب تنگ شده صدایم کن دلم برای دوست داشتن های بی انتها برای شب های تا صبح بدون خواب برای خودم برای خودت پنجره و مهتاب تنگ شده صدایم کن
: دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من! بیا از سر انگشتان این احساس آویزان شویم لبریز و مست تاب بخوریم! دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من! بیا شگفتی دوست داشتن را به سینه هامان بسپاریم. بیا ساده باشیم ساده باشیم و عاشق
یک #شب مهتاب مردمان زیادی سازهایشان را بر میدارند زیباترین #آهنگها را مینوازند تا من عاشقانهترین شعرم را برایت بخوانم تا تو مست #عطر شب بو ها، تا تو عاشق یک دسته گل یاس شوی و تو خواهی دید که تمام دنیا بیدار مانده است تا به #آغوشم بیایی و من دیوانه وار بگویم "دوستت دارم"
فاصله گرفتن اصلا چیز بدی نیست. فاصله ها از ما آدمهای بی نیازتر، دقیق تر و باشهامت تری می سازد. حداقلش این است که به دیگران، آنهم صادقانه نشان می دهیم که ما برای خودمان و وقتمان ارزش قائلیم و پای بازیهای راست و دروغ کسی نمی رویم. نشان می دهیم اینکه ما درباره خودمان چگونه فکر می کنیم اهمیت بیشتری دارد تا آنچه آنها قرار است در مورد ما فکر کنند. به آنها اولویت هایمان را خاطرنشان می کنیم، چیزی که اکثر مردم از آن غافلند یا جسارتش را ندارند. جسارت نه گفتن! جسارت انتخاب!
#دلتنگی قوی ترین، واقعی ترین و زیباترین حس دنیاست. خوش بخت ترین آدمها کسانی هستند که کسی را در زندگی و جایی در #قلبشان دارند برای دلتنگ شدن. هر بار که قلبم در سینه می لرزد. هر بار که عطش #دیدار دوباره #تو نفس گیرتر از روزهای قبل می شود. هر بار که مست لحظه های با تو هستم فکر می کنم چقدر #خوشبختم ...
یک شبِ مهتاب مردمانِ زیادی سازهایشان را برمیدارند زیباترین آهنگ ها را می نوازند ، تا من عاشقانه ترین شعرم را برایت بخوانم تا تو مستِ عطرِ شب بوها ، تا تو عاشقِ یک دسته گلِ یاس شوی ... ومن بي بهانه بگويم دوســــــــــتت دارم
روزهای عجیبی را میگذرانم روزهایی که دلم میخواهد ساعتها پشت پنجره بنشینم ، خیابان را نگاه کنم ، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی را داشته باشم دلم سکوت میخواهد ، سکوت محض ، مثل وقتی که به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن ، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود ، ساکت و ساکت تر
دلم حتی نوشتن هم نمیخواهد ، وقتی چیزی برای فکر کردن نداری، چیزی هم برای نوشتن نداری
نمیخواهم بخوابم. کابوسهای شبانه ، جز ترس از شب ، ترس از خواب، ترس از بالشم ، چیزی برای من به همراه ندارند.پشت پلکهای بیداری ، هیچ حادثهای در کمین نیست
دلم آغوش نمیخواهد ، آغوشهای دروغین ، آغوشهای موقتی ، آغوشهای خیالی.فکر کردن به آغوش کسی که نیست ،یعنی خیانت به احساس ، یعنی دروغ گویی به غرایز انسانی
آیینهها را نمی خواهم.درگیر خودت که باشی، هیچ چیزی تو را یادِ خودت نمیاندازد. غریبهها دیدن ندارند
روزهای عجیبی است در حجمِ بی انتهایِ تنهاییهایم ، میخواهم هنوز تنهاتر از این باشم . کسی که در من رخنه کرده ، باید مرا ترک کند ، تا با خیال راحت بنشینم پشت پنجره و در سکوت خیابان را ببینم و به هیچ چیزی فکر نکنم. به هیچ چیز جز اتفاقهایی که قرار نیست بیفتند
کاش میدانستی زنی که بغض داشت شانههایِ تو را کم داشت کاش میدانستی زنی که نیازِ نوازش داشت دستهای تو را کم داشت کاش میدانستی زنی که هزار قصه برای گفتن داشت یک شبِ دیگر کنارِ تو را کم داشت کاش میدانستی زنی که دلِ رفتن نداشت آغوش تو را کم داشت کاش میدانستی آن زن من بودم
حرمت نگه میدارم اگر نه باید تو را عاشقانههای تو را خاطرات تو را... میبستم به بد و بیراه بایداصالت تو را می بستم به نانجیبترین حرفهایِ رایجِ کوچه و خیابان فحشِ آدم و عالم را میکشیدم به عشقِ بی صاحبت، روزهای بی پدر مادرِ تنهایی شبهای لا مروت بی خوابی غروبهای نحسی که صدای اذان بلند میشود. صدای نفرینهای مادرم بلند میشود سایه ی نبودنت قد میکشد و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط میکشم، تا آبرویت را پیش هر کسی نریزم... خدا یِ من !!!! با این همه بدی چقدر هنوز دوستش دارم