گذشتم بر در میخانه از مسجد به امیدی
ڪه ساقے بر سر چشمم گذارد ساق سیمین را
به شڪر این ڪه واعظ غافل است از رحمت ایزد
فداے دستت اے ساقے بده صهباے رنگین را
دمادم چون نبوسم لعل او در عالم مستی
ڪه بهر بوسه یزدان آفرید آن لعل نوشین را
سبوے باده نوشیدم ، نگار ساده بوسیدم
ندانم پیش فضلش در شمار آرم ڪدامین را
گر آن شیرین دهن لب را به شڪر خنده بگشاید
ڪف خسرو به خاک تیره ریزد خون شیرین را
فروغے قطره خون مرا ڪے در حساب آرد
سیه چشمے ڪه هر دم خون ڪند دلهاے مسڪین را
#فروغے_بسطامے┄┅┄ ※•°
🍃🌹🍃°•※ ┄┅