دست هایت دو جوجه گنجشک اند ، بازوانت دو شاخه ی بی جان !
ساق تو ساقه ی سفیدی که سر زده از سیاهی گلدان
میوه های رسیده ای داری ، پشت پیراهن پر از رنگت
مثل لیموی تازه ی « شیراز» روی یک تخته قالی « کرمان» !
فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو می اندیشم
ای نگاه همیشه شکاکت ، ائتلاف فرشته با شیطان !
فال می گیرم و نمی گیرم ، پاسخی در خور سوال اما
چشم تو باز هم عنانم را می سپارد به دست یک فنجان
با همین دستهای یخ بسته ، می کشم ابروی کمانت را
تا بسوی دلم بیندازی ، تیری از تیرهای تابستان !
در تمام خطوط روی تو ، چشم را می دوانم هر بار
خال تو خط سیر چشمم را می رساند به نقطه ی پایان !
#غلامرضا_طریقی❧┅═ঊঈ✶❃ ⃟░⃟ ❃✶ঊঈ═┅❧