تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
کاش آن آینه ای بودم من که به هر صبح تو را می دیدم... می کشیدم همه اندام تو را در آغوش... سرو اندام تو با آن همه پیچ آن همه تاب... آنگه از باغ تنت می چیدم گل صد بوسه ی ناب...
باز کن پنجره را من تو را خواهم برد به سر رود خروشان حیات آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛ بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز... باز کن پنجره را صبح دمید...
جای تو خالیست! در تنهاییهایے ڪه مرا تا عمیقترین درههاے بیقرارے میڪشانند.
این سر نه مست باده این سر که مست مست دو چشم سیاه توست اینک به خاک پای تو می سایم کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست تنها تو را ستودم آنسان ستودمت که بدانند مردمان محبوب من به سان خدایان ستودنی ست
آخرین حرف این است زندگی شیرین است خود از این روست اگر می گویم پایمردی بکنیم پیش از آنکه سر ما بر سر دار آرد خصم ما بکوبیم سر خصم به سنگ وین تبهکاران را بر سر دار بسازیم آونگ ...