از خاطرات جنگ تحمیلی
تک تيرانداز را صدا زدم
گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!
اسلحه اش را برداشت،
نشانه گرفت،
نفسش را حبس كرد،
ولی ناگهان اسلحه اش را پايين آورد!
گفتم : پس چرا نزدی؟
گفت : داشت آب می خورد...
صلی الله علیک یا اباعبدالله...
#دفاع_مقدس#سوم_خرداد#شهید#حسینع#جبهه