خاطرات زندان و جانباختگان

#من_هم_شكنجه_شدم
Канал
Политика
Новости и СМИ
Религия и духовность
Персидский
Логотип телеграм канала خاطرات زندان و جانباختگان
@ckateratjanbakteganПродвигать
213
подписчиков
6,04 тыс.
фото
711
видео
2,05 тыс.
ссылок
نه میبخشیم نه فراموش میکنیم یاد یاران یاد باد
ـ #ما_هم_شکنجه_شدیم! #به_مردم_دروغ_نگویید#من_هم_شكنجه_شدم
از یادداشتهای #حسن_مرتضوی
مصاحبه زندانیان سیاسی چه کارکردی داشت و اکنون دارد؟
1. شکسته شدن خود زندانی در اثر کوتاه آمدن از عقاید خویش و پذیرش شکستی دردناک. نوعی خوارشدن و تحقیر شخصی که تمام عمر همچون وجدانی معذب بر دوشش سنگینی می‌کند.

2. اعلام ورشکستگی جنبشی که زندانی نماینده‌اش بوده است و ایجاد احساس ضعف و ارعاب و بی‌فایده‌گی مبارزه‌ی سیاسی به ویژه با توجه به سنت مبارزاتی در ایران که مبارز و فعال سیاسی هرگز و در هیچ شرایطی کوتاه نمی‌آید و نباید بیاید وگرنه تمامی جایگاه سیاسی‌اش را از دست می‌دهد.

3. در شرایط سال‌های دهه‌ی شصت کارکرد مصاحبه بسیار تاثیرگذار بود. نخستین مصاحبه‌های اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و سپس اعضا و هواداران پیکار و سایر گروه‌ها در تابستان 1360 ضربات روحی عمیقی به جنبش مخالف زد. مصاحبه‌شوندگان بدون اینکه هیچ فرصتی داشته باشند به عموم مردم اعلام کنند که تحت فشار حاضر به پذیرش مصاحبه شدند چه در نزد خود و چه در نزد هواداران و مردم عادی شکست خوردند و برای همیشه چه به صورت فیزیکی چه به صورت نمادین از صحنه سیاست حذف شدند. جالب اینجاست که با وجود اینکه مصاحبه‌شونده می‌دانست که زیر فشار به مصاحبه تن داده است، فشار نگاه انتقادی سایرین به او وی را از همه نظر خلع‌‌سلاح می‌کرد. مصاحبه‌شونده یهودایی بود که به آرمان خلق خیانت کرده بود و از همه سو برای همیشه باید تاوان این خیانت را می‌داد یا با مرگ یا با به‌واقع تواب شدن یا برای همیشه غیرسیاسی ‌شدن.

4. اکنون این کارکرد بعد از گذشت دو سه دهه به کلی دگرگون شده است. مصاحبه‌شوندگان از زندان بیرون می‌آیند و با شهامت اعلام می‌کنند شکنجه شده اند. دستگاه مجلس و قوه قضاییه و دولت به هم می‌ریزد. همه تلاش می‌کنند حرف آن‌ها را رد کنند. تمامی جناح‌های حکومت از اصلاح‌طلب و اصولگرا متفق‌القول بر عدم شکنجه تاکید می‌کنند و بعد که همه‌ی این‌ها بی‌فایده از کار در می‌آید، به شکل عجیبی ابتدا در یک برنامه تبلیغاتی اعلام می‌شود که مصاحبه کذایی پخش می‌شود (و همه نمودار پخش شده را به تمسخر می‌گیرند و گاف‌هایش را پیدا می‌کنند) و بعد در حالی که هر دو مصاحبه شونده زنده و سالم بیرون از زندان هستند از شبکه سراسری پخش می‌شود و چند دقیقه بعد یکی از مصاحبه‌شوندگان اساسا اعلام می‌کند همه این حرفها با زور از او گرفته شده است و به همین سادگی تمام کارکرد مصاحبه به باد می‌رود: نه مصاحبه‌شونده خوار شده و ترسیده، نه جنبش عمومی دچار ارعاب شده و نه این سازوکار حتی لحظه‌ای توانسته تضادهای بنیادی را پنهان کند.

5 بلوغ سیاسی در چهار دهه به آنجا رسیده است که به جای حمله به مصاحبه‌شونده و تحقیر شخصی او برای اینکه قهرمان نیست، مصاحبه‌کننده و خود مصاحبه گرفتن را بشدت زیر سوال می‌برد. این به واقع پیشرفت بزرگی است. همین دیشب بعد از مصاحبه عناوین سپیده قلیان، اسماعیل بخشی، کمونیسم، کمونیسم در ایران در گوگل ترند شده است و بیشترین آمار جست‌وجو را به خود اختصاص داده است!
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
خاطرات زندان و جانباختگان
Photo
https://t.center/ckateratjanbaktegan
‌#من_هم_شكنجه_شدم

نامه “سعید شیرزاد” فعال مدنی و عضو «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» محبوس در زندان رجایی شهر برای اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، عسل محمدی و علی نجاتی ؛

برای رفیقان ایستاده چون کوه،اسماعیل و سپیده و عسل و علی که همچو ماهی سیاه کوچولو در میان دریایی خروشان به پیش میروند.

برای اسماعیل بخشی که همچو نامش تا به همیشه بخشی از تاریخ مبارزات کارگری خلق های تحت ستم ایران باقی خواهد ماند.

برای سپیده قلیان که نامش سپیدی فردایی روشن ستم کشان و محرومان را نوید میدهد.

برای عسل محمدی که نامش شیرین ترین روزی را که روز پیروزی کار بر سرمایه است به تصویر می کشد.

و برای علی نجاتی که نامش در این راه بلند پیغام آور پایان این شبهای سیاه و غمزده است.

هفته ها و ماهها و سالها بود که فریاد اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه از میان خرابه های شوش گوش فلک را در نوردیده و آسمان از آن به خروش آمده بود،فریاد کارگرانی که در تمامی این سالهایی که نیروی کارشان به یغما رفته بود و حتی بهای بخور و نمیر نیروی کارشان هم از آنان دریغ شده بود و در بازار مکاره ی خصوصی سازیها و رانت خواری دزدان یقه سفید که بر حنجره کارگران دندان تیز کرده و به بهانه این دزدیها و غارتگریهای موسوم به خصوصی سازی خون کارگران هفت تپه را با همان نیشکری که مولدش کارگران هستند را در جامهای خونین و سیراب نشدنیشان سر می کشند و متقابلأ بازداشت و سرکوب فعالین کارگری کارگری که تنها خواسته شان نان است و نان...

🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
من هم شکنجه شدم، ما همه بخشی هستیم.

من سکینه باقری از یک خانواده کارگری هستم. به عنوان همسر یک کارگر زندانی سخن میگویم. چرا که یادآوری آن روزها که همسرم در بند بود، هنوز هم قلبم را به درد می آورد. ما به خاطر جنگ ایران و عراق از شهرمان آواره شده بودیم و به اصفهان آمده بودیم. سال ٦٠ بود که همسرم یدالله باقری در اصفهان دستگیر شد. یدالله در ذوب آهن اصفهان کارگر بود. او به خاطر دفاع از حقوق کارگران و اعتراضات گسترده کارگران در این کارخانه و سربلند کردن شورای کارگران و به "جرم" عضویت در سازمان اتحاد مبارزان کمونیست دستگیر و زندانی شد.
دقیقا ٩ روز قبل از جشن ازدواجمان بود که یدالله را گرفتند و هفت سال در زندان بود. وقتی او را گرفتند مدت ٤ ماه تمام از اینکه آیا زنده است یا نه، بی خبر بودیم. با مادر پیرش به همه زندانها سر میزدیم ولی خبری از او بدست نمی آوردیم. طی این ٤ ماه خانواده یدالله و من تحت شدیدترین شکنجه های روحی روانی قرار گرفتیم. بعد از ٤ ماه بیخبری تازه از او با خبر شدیم و یدالله را به خاطر همکاری نکردن در جشن دهه فجر به مدت ١٤ ماه در بازداشتگاه کمال اسماعیل در انفرادی نگاهداشتند. بالاخره بعد از ١٤ ماه به وی هفت سال حکم دادند و او به زندان دستگرد منتقل شد. این حکم بیرحمانه به خاطر دفاع از حقوق کارگر و دفاع از یک زندگی شایسته انسان، باورکردنی نبود و همه ما را به خشم آورد.
ما دو جوانی بودیم که با عشق و امید میخواستیم زندگی نوینی را شروع کنیم که یدالله دستگیر شد. این من را با مشکل ملاقات روبرو میکرد. تا بالاخره بعد از گذشت هجده ماه از بازداشت وی، او مرخصی چند روزه ای داشت و ما ازدواج کردیم. ما به هم عشق میورزیدیم و به آینده امیدوار. پس از آن من مرتب به دیدارش میرفتم. رفت و آمد از خوزستان به اصفهان برای ملاقات و تحمل رفتار زشت و تمسخر آمیز پاسدارها برایم بسیار دشوار و در عین حال دردناک بود. از طرف دیگر مراجعه افراد کمیته به محل کارم در خوزستان و پرس و جو از مدیر و معاون مدرسه و ترس دائم از تصفیه شدن و اخراج مزید بر این مشکلات بود. و اینها همه از مصادیق بارز شکنجه من به عنوان همسر یک زندانی بود. در این میان خانواده ام هم در امان نبودند . خواهرم با دیپلم معدل نوزده و نیم و قبولی در کنکور در گزینش به خاطر داشتن زندانی سیاسی در خانواده رد شد. همچنین برادرم با وجود قبولی در آزمون استخدامی چند شرکت گزینش رد شد. تازه بعد از آزادی یدالله این فشار ها ادامه داشت . بیکاری و انفصال دائم از خدمات دولتی یکی از این فشارها بود. ضمن اینکه دختران من هم به خاطر سابقه سیاسی پدران نتوانستند به دانشگاه بروند. اینها همه گوشه هایی از محرومیت هایی است که به خانواده زندانی سیاسی وارد. میشود. خانواده زندانی تامین اقتصادی ندارد. امنیت ندارد و درد زندانی بودن عزیزانش و کابوس اینکه چگونه زیر شکنجه دائمی و محرومیت از درمان و دارو و کمترین امکان سالم ماندن در اختیار زندانی گذاشته نمیشود، یک عذاب و شکنجه دائم آنهاست. حال بر این لیست تحقیر و توهین مقامات زندان و زندانبانان و فشارهایی از این دست را هم اضافه کنید ببینید که به آنها چه میگذرد. اگر چه خوشحالم که امروز ورق برگشته است و مردم چگونه در کنار زندانیان سیاسی می ایستنند و مبارزات آنها را ارج میگذارند. خوشحالم که اکنون فریاد "ما همه بخشی هستیم" چه رسا شنیده میشود. من هم با صدای بلند میگویم:" ما همه بخشی هستیم" . این چنین است که میگویم :"من هم شکنجه شده ام" . این چنین است که من هم کیفرخواست خود را علیه این رژیم شکنجه و زندان اعلام میکنم.

سکینه باقری
٢١ دی ٩٧
#من_هم_شكنجه_شدم
#روایت_شکنجه
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
«اعتياد، سوغات و تحفه‌ی زندان اوين»؛ من هم شکنجه شدم
✍️: دياكو مرادى

پيشنهادِ من به وزير اطلاعات اين است كه استراتژى عاقلانه‌تری را در پيش بگيرد، زيرا ابزار ترسيم دروغ در سازمان اطلاعات با جريان و رشد فكرى مردم منسوخ شده است.

٢٢ ساله بودم و دانشجوی دانشكده‌ی هنرهاى معاصر تهران. در تظاهرات كوى دانشگاه به همراه چند از تن دوستانم كه متاسفانه عده‌ای از آن‌ها شهيد و عده‌ای از آن‌ها كه هنوز خبری از ايشان نيست، دستگير شدم. رشد تنگناى زندان به حدى بود كه در یک اتاق یک متر در یک متر، توانايى تكان خوردن كه هيچ، حتى اكسيژن كافی براى استنشاق نبود!

دستبند به دست و پابند به ميله و جالب‌تر اين‌كه هر روز روزی سه وعده كف اتاق یک مترى را با آب سرد فرش می‌كردند كه مانع از خوابم شوند.

روزها فقط سوال بود و تحقير به همراه سُسِ ضرباتى كه هنوز از شدت‌شان گيجم. حالا نوبت به دسر كه می‌رسيد، چاشنى هتاكى و شكستن سه دنده و دو قسمت از ساق پايم، اين ميهمانى و بزم را پُر شورتر می‌كرد.

صداى شكنجه رفقايم، صدای شكنجه‌ی دخترهاى بی‌پناه مثل پتک بر پيكرم فرود می‌آمد... اما به همین جا ختم نمی‌شود، چون بازجوىِ متعهد به كار همواره می‌گفت: برايت سورپرايزى شگفت‌انگيز در نظر گرفته‌ام!

بله، درست حدس زديد، بعد از آن همه تخريب روحى حالا نوبت آلوده كردنم بود! من رفته رفته با تزريق روزى چند نوبت داروهاى روانگردان به دنياى اعتياد سفر كردم. بعدها با تغيير و قطع دوز مصرفى، روزها و شب‌ها پنجه به ديوار كشيده و نعره می‌زدم. سايه‌ی سياه بازجو می‌گفت: بگو با كدام تشكّل سياسى در ارتباطى تا چند سی‌‌سی مهمانت كنم...

بله، بعد از سال‌ها آزادى من در خيابانهاى تهران به دنبال مواد مخدر بودم تا بتوانم شبيه یک آدم عادی زندگی كنم!

اسماعيل عزيزم، عميقا تو را می‌فهمم و با تو یک‌صدا حق را فرياد می‌زنم.

#من_هم_شكنجه_شدم
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
من هم شکنجه شدم، ما همه بخشی هستیم.

من سکینه باقری از یک خانواده کارگری هستم. به عنوان همسر یک کارگر زندانی سخن میگویم. چرا که یادآوری آن روزها که همسرم در بند بود، هنوز هم قلبم را به درد می آورد. ما به خاطر جنگ ایران و عراق از شهرمان آواره شده بودیم و به اصفهان آمده بودیم. سال ٦٠ بود که همسرم یدالله باقری در اصفهان دستگیر شد. یدالله در ذوب آهن اصفهان کارگر بود. او به خاطر دفاع از حقوق کارگران و اعتراضات گسترده کارگران در این کارخانه و سربلند کردن شورای کارگران و به "جرم" عضویت در سازمان اتحاد مبارزان کمونیست دستگیر و زندانی شد.
دقیقا ٩ روز قبل از جشن ازدواجمان بود که یدالله را گرفتند و هفت سال در زندان بود. وقتی او را گرفتند مدت ٤ ماه تمام از اینکه آیا زنده است یا نه، بی خبر بودیم. با مادر پیرش به همه زندانها سر میزدیم ولی خبری از او بدست نمی آوردیم. طی این ٤ ماه خانواده یدالله و من تحت شدیدترین شکنجه های روحی روانی قرار گرفتیم. بعد از ٤ ماه بیخبری تازه از او با خبر شدیم و یدالله را به خاطر همکاری نکردن در جشن دهه فجر به مدت ١٤ ماه در بازداشتگاه کمال اسماعیل در انفرادی نگاهداشتند. بالاخره بعد از ١٤ ماه به وی هفت سال حکم دادند و او به زندان دستگرد منتقل شد. این حکم بیرحمانه به خاطر دفاع از حقوق کارگر و دفاع از یک زندگی شایسته انسان، باورکردنی نبود و همه ما را به خشم آورد.
ما دو جوانی بودیم که با عشق و امید میخواستیم زندگی نوینی را شروع کنیم که یدالله دستگیر شد. این من را با مشکل ملاقات روبرو میکرد. تا بالاخره بعد از گذشت هجده ماه از بازداشت وی، او مرخصی چند روزه ای داشت و ما ازدواج کردیم. ما به هم عشق میورزیدیم و به آینده امیدوار. پس از آن من مرتب به دیدارش میرفتم. رفت و آمد از خوزستان به اصفهان برای ملاقات و تحمل رفتار زشت و تمسخر آمیز پاسدارها برایم بسیار دشوار و در عین حال دردناک بود. از طرف دیگر مراجعه افراد کمیته به محل کارم در خوزستان و پرس و جو از مدیر و معاون مدرسه و ترس دائم از تصفیه شدن و اخراج مزید بر این مشکلات بود. و اینها همه از مصادیق بارز شکنجه من به عنوان همسر یک زندانی بود. در این میان خانواده ام هم در امان نبودند . خواهرم با دیپلم معدل نوزده و نیم و قبولی در کنکور در گزینش به خاطر داشتن زندانی سیاسی در خانواده رد شد. همچنین برادرم با وجود قبولی در آزمون استخدامی چند شرکت گزینش رد شد. تازه بعد از آزادی یدالله این فشار ها ادامه داشت . بیکاری و انفصال دائم از خدمات دولتی یکی از این فشارها بود. ضمن اینکه دختران من هم به خاطر سابقه سیاسی پدران نتوانستند به دانشگاه بروند. اینها همه گوشه هایی از محرومیت هایی است که به خانواده زندانی سیاسی وارد. میشود. خانواده زندانی تامین اقتصادی ندارد. امنیت ندارد و درد زندانی بودن عزیزانش و کابوس اینکه چگونه زیر شکنجه دائمی و محرومیت از درمان و دارو و کمترین امکان سالم ماندن در اختیار زندانی گذاشته نمیشود، یک عذاب و شکنجه دائم آنهاست. حال بر این لیست تحقیر و توهین مقامات زندان و زندانبانان و فشارهایی از این دست را هم اضافه کنید ببینید که به آنها چه میگذرد. اگر چه خوشحالم که امروز ورق برگشته است و مردم چگونه در کنار زندانیان سیاسی می ایستنند و مبارزات آنها را ارج میگذارند. خوشحالم که اکنون فریاد "ما همه بخشی هستیم" چه رسا شنیده میشود. من هم با صدای بلند میگویم:" ما همه بخشی هستیم" . این چنین است که میگویم :"من هم شکنجه شده ام" . این چنین است که من هم کیفرخواست خود را علیه این رژیم شکنجه و زندان اعلام میکنم.

سکینه باقری
٢١ دی ٩٧
#من_هم_شكنجه_شدم
#ما_همه_اسماعیل_بخشی_هستیم
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
ـ #ما_هم_شکنجه_شدیم! #به_مردم_دروغ_نگویید#من_هم_شكنجه_شدم

روایت #بهمن_یادگار درباره جلال پورجعفر بى آزار ، ١٩ سال هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران - اقليت تهران سال ٦٠
رفيق جلال در رابطه با جوخه هاى سرخ رزمى دستگير شد در حاليكه نه سلاحى داشت و نه مدركى عليه او فقط شهادت جاسوسان و توابين بود كه باعث دستگيرى اين رفيق شود. ٤٠ روز زير شكنجه مداوم بود و زير شكنجه جان باخت
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
ـ #ما_هم_شکنجه_شدیم! #به_مردم_دروغ_نگویید#من_هم_شكنجه_شدم

از یادداشتهای #آزاد_نقش از زندانیان سیاسی دهه شصت
قيامت خانه، وتابوت هاى ايستاده هنوز فراموش نشده!!!
ايستادن هاى طولانى مدت با چشم بند وكتك زدنهاى گروهى پاسداران، در زير هشت هنوز فراموش نشده!!!!
قطع هواخورى ده دقيقه اى وحمام پنج دقيقه اى در تابستان، هنوز فراموش نشده!!!
و فراوان فشار هاى روحى وروانى، مثل كوكلوس كلانها، هنوز فراموش نشده!!!
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
ـ #ما_هم_شکنجه_شدیم! #به_مردم_دروغ_نگویید#من_هم_شكنجه_شدم

از یادداشتهای #فریده_ثابتی

اسامی 40 زندانی سیاسی که زیر شکنجه مردند. این تعداد در بین 1000 نفر اول لیست کشته شدگان و اعدام شدگان دهه 60 است بقیه را نشمردم.
تعدادی از کشته شدگان زیر شکنجه در دهه 60:

1- محمد آتش جامه 23 ساله اهواز سال 61؛
2- حمید رضا آزاد مشهد درجه دار ارتش؛
3- جعفر آزادی خواه اصفهان 22 سال سال 60؛
4- مهوش آسان باختران سال 61؛
5- علیرضا آل آقا تهران مغازه دار 62؛
6- مهدی آیتی دانشجو تهران، 60؛
7- سهراب آیرملو دانشجو تهران 60؛
8- کمال ابراهیمی، کهریز 61 ؛
9- نازلی ابراهیمی دانشجو تهران 61 ؛
10- محمد ابزاری تبریز دامدار سه فرزند 60 ؛
11- محمد احمدی بازاری سه فرزند 61 ؛
12- وحید اخلاقی 25 ساله باختران 61 ؛
13- ادیب توفیق اردبیل 63 ؛
14- پروین ارجمندی 23 ساله مشهد 60 ؛
15- حسن ارفع ستوان یکم تهران 60 ؛
16- اکرم استوار یزدی 22ساله تهران 61 ؛
17- مسعود اسد 15 ساله شهر کرد 60 ؛
18- مسعود اسعد 22 ساله اصفهان 62 ؛
19- رسول اسلامی زرقان 62 ؛
20- مریم اشتری دانش آموز تهران 60 ؛
21- مهین اشتری اصفهان 61 ؛
22- محمد ابراهیم اشکان چاه بهار 60 ؛
23- زهره اطلس چیان دانشجو اصفهان 60 ؛
24- پری افشار آمل 60 ؛
25- اسماعیل رودگریان بیش قبر شکستگی 26- 26- استخوان ها و سوزاندن بدن تایید شد سال 61 ؛
27- عزت اله افشاری ملایر 60 ؛
28- فرخ اقلیدس 23 ساله تهران 63 ؛
29- بتول اکبری دانشجو تهران 60 ؛
30- محمود اکبری علی آبادی، شیراز 60 ؛
31- غلامعلی الیاس 20 ساله تنگابن 60 ؛
32- حسن امیری 17 ساله شیراز 62
33- اسماعیل امین زاده دانشجو تهران 61 ؛
34- مرضیه انصاری دانشجو شیراز 62 ؛
35- ایجادی همدانی 20 تهران 61 ؛
36- حسین ایدیون کازرون ؛
37- جواد ایروانچی زاده کارمند تهران 63 ؛
38- سیاوش ایزدی 18 ساله اصفهان 60 ؛
39- درویشعلی بابا پور کشاورز بابل 60 ؛
40- خالد بابا حاجیان 61 ؛
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan
يكى از كارگران ⁧ #فولاد_اهواز ⁩ :
‏دربازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز بدليل وجود چشمبند،فقط سلول انفرادى، حمام ودستشوئى، دستبند و پابند وساختمان دادگاه انقلاب را مى بيني،ضرب و شتم و اهانت به خانواده را هم مى شنوي

‏⁧ #به_مردم_دروغ_نگویید
‏⁧ #من_هم_شكنجه_شدم
🔥
https://t.center/ckateratjanbaktegan