در اوائل سال 1979 که جمشیدخان برای نخستین بار دستگیر شد، هفده ساله بود. آن روزها بعثیها در سرتاسر خاک عراق، بنای تعقیب و دستگیری و شکنجه ی چپها را گذاشته بودند ... چپ هایی که کمی پیشتر، از همپیمانان اصلی انقلاب و رهبری آن به شمار میآمدند. هیچ کدام از ما به درستی نمیدانیم که جمشیدخان کی و چگونه به جمع چپها پیوسته بود. به ویژه که در ایل و تبار ما تا کنون کسی چپ نشده بود. ...؛ جشمیدخان در اثر شکنجه های دژخیمان عراقی بسیار ضعیف میشود و وزن خود را از دست میدهد. به طوریکه شبی .....؛ هنگام انتقال از سلول به اتاق بازجویی، افسری، ماموری که جمشیدخان را هدایت میکرده صدا میزند. مامور هم به او میگوید سرجایش به ایستد تا او برگردد. در این بین باد شدیدی شروع به وزیدن میکند و جمشیدخان را از زمین بلند کرده و به آسمان میبرد. ..... آنچه در یاد جمشیدخان مانده این است که او ابتدا به شدت هاج و واج میشود. هراس بزرگی در برش میگیرد. حس میکند که باد اون را مانند یک تکه کاه از زمین بلند میکند و از دیوارهای زندان بالاتر میبرد. باد در آغاز او را عمودی بالا میبرد. سپس وقتی ارتفاعش از بامهای اداره زندان شمال بیشتر میشود، او را به طور افقی بر روی پشت به جلو میبرد و .......... در آن اوجها از هوش میرود. #بختیار_علی #مریوان_حلبچه_ای #جمشید_خان_عمویم_که_باد_همیشه_او_را_با_خود_می_برد #آوازهای_بند https://t.center/avazhaye_band