خاطرات زندان و جانباختگان

#لقمان_مرادی
Канал
Политика
Новости и СМИ
Религия и духовность
Персидский
Логотип телеграм канала خاطرات زندان و جانباختگان
@ckateratjanbakteganПродвигать
213
подписчиков
6,04 тыс.
фото
711
видео
2,05 тыс.
ссылок
نه میبخشیم نه فراموش میکنیم یاد یاران یاد باد
پیام #زندانی_سیاسی سهیل عربی در بزرگداشت رامین و زانیار و لقمان از #زندان تهران بزرگ
#سهیل_عربی
#رامین_حسین_پناهی #زانیار_مرادی #لقمان_مرادی
🔥
تهدید و بازداشت خانواده زانیار مرادی توسط اطلاعات جهت جلوگیری از مراسم او

خانواده زانیار مرادی به دلیل برگزاری مراسم بزرگداشت برای او تهدید و بازداشت شدند.
به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان نه به اعدام؛ پس از انتشار اعلامیه مراسم بزرگداشت این زندانی سیاسی اعدام شده ماموران اطلاعات خانواده او را تهدید به بازداشت کرده و عموی وی عثمان مرادی را بازداشت کردند. مامورین اطلاعات؛ آزادی عموی زانیار مرادی را منوط به عدم برگزاری مراسم بزرگداشت او کرده اند. عثمان مرادی پس از ساعتی آزاد شد.
لازم به یادآوری است که زانیار و لقمان مرادی روز ۱۷ شهریور ماه؛ پس از ۹ سال زندان و شکنجه اعدام شد. اتهام وی قتل پسر امام جمعه مریوان بود که به گفته وکیل و خانواده وی برای اثبات اتهام؛ او و لقمان مرادی زیر شدیدترین و کثیفترین شکنجه ها قرار گرفته بودند.
پدر زانیار مرادی؛ در تیر ماه در پنجوین کردستان عراق ترور شده و به قتل رسید.


#نه_به_اعدام #زانیار_مرادی؛ #لقمان_مرادی و #رامین_حسین_پناهی
🔥
حکومت_اعدام_اسلامی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



نزد ما یا این گونه مرگ‌ها زندگی دوباره آغاز می‌شود و بر بالای این دارهای اعدام که شما افراشته‌اید، سر ما بلندتر و درخشنده‌تر می‌شود....
از این سو تروریست‌ها، سوران مامه حمه و سردشت عثمان..... از آن سو نیز تبرهای جمهوری اسلامی....
هر دوی آنها در دو راهی مرگ و تاریکی به یکدیگر می‌رسند.....
در حقیقت ما خود زندگی هستیم و جوانان‌مان آینده‌ای بی‌پایان‌اند...
خوب به من بگویید: از شرق تا به غرب.. از بالا تا پایین این سرزمین‌ها
از قدیم‌الایام تا به امروز.. طناب‌های دار چه چیزی را توانسته‌اند در ما بکشند!؟
چه کاری توانسته‌اند با فریاد بلند مبارزه و آزادی‌مان بکنند...
طناب‌های دار توانسته‌اند شاهو را بترسانند..؟
توانسته‌اند دریاچه‌ی وان و ارومیه را خاموش کنند..؟
توانسته‌اند پیر مگرون را به زانو درآورند؟
آنچه تا به امروز طناب دار توانسته انجام بدهد
نتایج معکوس خواسته‌های عاملان آن بوده است:
کاروان‌مان طولانی تر ...و
صدایمان زلال‌تر و نیروها و ازدحاممان بزرگ‌تر شده است..!
طناب‌های دار ترسیده‌اند..... از کورد ترسیده‌اند..
طناب‌های دار بازنده‌های همیشگی‌اند و ما هنوز هستیم..
جمهوری اعدام اسلامی ایران
پیر ِ پیر شده است و
اما نیرو و جان ما هنوز گرم و آماده است
جمهوری اعدام اسلامی ایران
در سراشیبیِ خواری است و
اما، ما تازه داریم از قله‌های بلند
دست به سوی آفتاب دراز می‌کنیم و به مهمانی‌ِ زمینش می‌آوریم...
از همین امروز صبح.... بزرگترین خیابان سنندج
به فرزاد کمانگر تغییر نام داد...
از همین امروز صبح .... بزرگترین پارک مهاباد به شیرین علم هولی تغییر نام داد
از سپیده‌ی امروز.... همه‌ی کودکانی که به دنیا آمدند
نامشان را فرهاد وکیلی گذاشتند...
از اولین اشعه‌ی دم دمای بامداد امروز مهدی اسلامیان چون دریاچه‌ی وان نام‌اش جاوید شد
از سپیده‌ی امروز...
علی حیدریان
تاق بستان کرماشان است....
بفرمایید سنندج را اعدام کنید؟!
سر مهاباد را ببرید...
بفرمایید نگذارید کودکان ما به دنیا بیایند؟!
بفرمایید
نگذارید باران ببارد و نگذارید گیاه بروید و
نگذارید زمین زندگی کند!
من دیگر از امروز عاشق چشم‌های شیرین علم هولی هستم
از امروز تمام شعرهایم را
گل، ترانه و آوازی خواهم ساخت برای قامت شیرین علم هولی....
از امروز من تاری از گیسوان او هستم....
از همین امروز
من ناخن انگشتان او هستم...
از حالا به بعد من دیگر همان جفت کفشی هستم
که او برای آخرین بار پوشید و با آنها از طنابِ دار بالا رفت و
از حالا به بعد من النگوهای به جا مانده‌ی دست ِ
شیرین علم هولی هستم.....
جمهوری اعدام اسلامی
چه چیزی را به طنابِ دار نسپرد و اعدام نکرد؟
از رویا تا شعر و
از شعر تا زن و
از زن تا نان و
تا آب و تا گل و تا چشمه
جمهوری اعدام اسلامی
آنچه را هرگز هرگز نتوانست اعدام کند
آینده و آزادی است.


#حکومت_اعدام_اسلامی
#شیرکو_بی‌کس
■ در سوگِ لاله‌های پَرپَر شده کوردستان🌷
#رامین_حسین_پناهی #لقمان_مرادی #زانیار_مرادی
#۱۷شهریور۱۳۹۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔥
رفیق ..🌺
زندان ...
ومناسبت های که ما را زنده نگه میدارد ..زندانی ..شکنجه ... جانباخته .. لعنت اباد ها .. خاوران ها...
ودوباره زاده شدن ....
رفیق آری
ما بسیاریم ....وگل ها شقایق ...نیلوفر....
🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹

دلنوشته زانیار مرادی برای خواهرش:

لرزش چوبه داری که تبدیل به طنین سیم های سه‌تار شد

۹ سال گذشت ۹سال که شب و روزش را با حکم غیر انسانی اعدام سپری کردم. در این مدت طولانی همیشه چند متر طناب و چند تکه چوب را در تمام لحظات در کنارم احساس کردم و خیلی شب ها حتی به دار آویزان شدن خود را دیده ام.

۹ سال است که شب و روزش به چوبه دار و طنابی که قرار است آنرا به دور گردنم بیاندازند می اندیشم اما به جایی نرسیدم جز اینکه خود را با این اندیشیدن خسته کردم. هر بار با اعدام کردن جوانان در این سرزمین احساس میکردم که نوبت من هم فرا رسیده است.

تا اینکه تصمیم گرفتم در ذهنم تصویر دیگری از طناب را بسازم که اگر روزی برای حلق آویز شدن به آن نزدیک شدم هراسی نداشته باشم.

تصویر چوبه داری که در ذهنم به سه‌تار تبدیل شد و طنابش را سیم های آن تجسم کردم. اینگونه شد که تصمیم گرفتم خود سه‌تار را درست کنم تا هر بار که به اعدام فکر میکنم به جای دلهره و نگرانی از آن با نواختن سه‌تار و نواهایش احساس آرامش کنم.

اینگونه هراس لرزش طناب دار را با دوران انگشت هایم بر سیم های سه‌تار فراموش کردم. اکنون که دوسال است خواب این لرزش غیرانسانی را به طنین سه‌تار تبدیل کرده ام و با آن غم دوری ۹ ساله از پدرم و مادر و بزرگ شدن “دیده” ام که حسرت آن به دلم ماند و تنها آرزویم نواختن نغمه زندگی برای دیدار دوباره ی “دیده” ام است سالهای زندان را به ۹ سال رساندم.

“دیده” ام نازنین ترین زندگیم، شاید یادت نباشد ولی میتوانی از پدر و مادرم بپرسی غوغای رقص و پایکوبی بعد از به دنیا آمدنت را و جنجالی که بر سر انتخاب نام تو برپا شده بود و من نامت را “دیده” گذاشتم که روزی دیده گانم باشی و اینگونه این روز ها در فراغ دیدار تو همگان میدانند که بهار زندگانیم را جز تو کسی نیست و امید فردای آزادی ام نواختن نوایی است پر از آلام و دردهای دوری تو.

خواهر عزیزم “دیده” جانم سالهاست که دیده گانم جز دیوار هایی بلند و سیم های خاردار زندان چیزی به خود ندیده و آینده ای مبهم که در انتظارمان نشسته است. میخواهم از این فاصله های دور در پی بزرگ شدنت چند کلامی با تو سخن بگویم کلمات و جملاتی که هضم کردنش بی شک برایت سخت خواهد بود، اگر درد ها و ناگفته هایم به همین کاغذ پاره ها ختم شود.

“دیده” ام یگانه معنای زیستن و دوست داشتن این روز ها که ۱۶ ساله گشته ای و فضای زندگی بی شک برایت معنایی فراتر از شادی ها و خنده های کودکانه است، با تو از این زندگانی که در انتظارت است میخواهم سخن بگویم ولی سخنانم نه از درد ها و رنج های چند ساله ی زندان، شکنجه و تبعید است و نه سخن از سوزش شلاق های نشسته بر تنم و نه هیچ سخنی دیگر از خودم، با تو میخواهم از فراموشی این دردها و رنج ها در قدم گذاشتن بر زندگانیت سخن بگویم، نه زندگانی ای نه برای زنده مانی بلکه برای عشق ورزیدن به انسان و انسانیت.

دیده ام همه هستیم از تو خواهشی دارم که اگر دیداری بینمان نبود بذر انتقام و کینه بخاطر متحمل شدن این شکنجه ها و زندان ها و حکم ناعادلانه و غیر انسانی را در دل خود نکاری که انتقام ما لبخند کودکانمان خواهد بود، به دنیایی بهتر از امروز بیاندیش که در آن ارزش انسان نه رنگ پوستش است نه مذهب و نه جنسیتش است.

اگر چه این روز ها این هنر بند پروران گریزان از هنر سه تارم را شکستند، ولی نغمه ها و مارش این دوسال همدلی سه تارم را هرگز نتوانند از من بگیرند که گر هزاران بار و هزاران بار دگر با پوتین هایشان بر آن فرود آیند باز هزاران و هزاران بار دگر اگر نتوانم با دستانم آن را بسازم در قلبم آن را برای تو خواهم سرود.

دیده ام، رویای آزادی ام، شاید از خود بپرسی مگر میشود عزیزت را به دار بیاویزند و فراموش کنی؟!

آری نازنین ام حق با توست و نمیشود فراموش کرد ولی اگر قرار باشد امید زندگی ات را با انتقام سپری کنی بی شک آن دنیای زیبایی که لایق توست در این حس گم میشود، حسی که شب ها و روزها در سلول های انفرادی و زیر شکنجه به آن اندیشیدم و باور من شده است که با کینه هایمان نباید بدلی از این مغز های مسمومی که مردمانمان را به زنجیر کشیده اند شویم.

امیدم آن است که فراسوی هر رنگ و مذهب و جنسیتی خود را بیابی و جایگاه انسانیت را با عشق به کودکان سرزمینمان تقسیم کنی که این روز ها در خون و آتش می غلتد و بهارش را تو و هم نسل های تو باید شکوفا کنند و بهاری که در آن رهایی زن رهایی انسان است و جواب هم صدایی ها دیگر پلیس ضد شورش نیست.

زانیار مرادی / زندان رجایی شهر کرج – ۲۹ آذرماه ۹۶

#زانیارمرادی
#لقمان_مرادی