22 بهمن لحظهی ناپایداری است از قیام مردمی که خلاف میل رهبران، نمادی از قدرت را در شکل تسخیر پادگانها و تصاحب سلاحها و جنگ خیابانی برای مدتی کوتاه به چنگ میآورند. در ماههای منتهی به 22 بهمن، چپ یکسره شعار قیام تودهای میداد و خواهان نابودی ارتش به عنوان ارگان سرکوب بود. چپ به غریزه و نه به تحلیل دریافته بود که حتی اگر تک تک ارگانهای شاهنشاهی نیست و نابود شوند، کافیست ارتش باقی بماند تا بساط سرکوب و دیکتاتوری برقرار شود. شعار «ارتش خلقی بپا میکنیم میهن خود را رها میکنیم» در بنیاد خویش بر چنین تحلیلی استوار بود. عصبانیت رهبران انقلاب که «امام فرمان قیام نداده»، نشانهی بسیار روشنی بود که تودهها در لحظهای از این فرایند، خلاف میل آنان و مطابق با درک خودانگیختهی خویش عمل کردند. رهبران صلح و سازش با ارتش را میخواستند و مردم نابودی ارتش. همین یک لحظه که دوام چندانی نداشت، همین یک واقعه که مورخان آتی با سماجت آن را کمرنگ و محو کردهاند، خشم کل ضدانقلاب مغلوب و غالب را سالهای سال برانگیخته و برمیانگیزاند. همین یک لحظه کافیست که درک کنیم چرا تاریخ نه روندی پیوسته بلکه روندی است سرشار از گسستها و آغازهای دوباره و دوباره. #حسن_مرتضوی ⭐⭐⭐✊🔥 https://t.center/ckateratjanbaktegan
باید ضربات کابل تا اعماق جانت رسوخ کرده باشد و مغزت تیر کشیده باشد و ستارهای درون جمجمهات سو سو زده باشد تا بفهمی کابل چیست و درد چیست و تا ته اعماق جان سوختن یعنی چی. باید ساعتها از مچ دست آویزان باشی و روی دو شست پایت به زمین تکیه داده باشی و چپ و راست ضربات کابل بر کمرت، سرت، گردنت خورده باشی تا بفهمی بیهوشی از درد چیست، باید کف پایت سوراخ شده باشد و گوشتش با خون لزجشده بیرون زده باشد و نتوانی راه بروی و چهار دست و پا در حالی که با هر تکان جانت با یک آه بیرون میآید تا حس کنی معنای غریب درد جسمانی را در نابترین شکلش. همهی اینها به کنار، آن ترس و رعب مضاعف که هرگاه کلیدی بر قفل در میچرخد و دستگیرهی در باز میشود و برای بازجویی محدد فرایت میخوانند کشیده باشی تا حس انتظار را برای لهشدن با تمام وجودت دریابی. باید ساعتها در سلولت راه رفته باشی و ناگاه صدای نعرهای که نمیدانی چیست شنیده باشی و تمام تارهای وجودت از هم بگسلد تا معنای عبور نافذ درد را از نسجت حس کنی و ناتوانیات را به زاری بنشینی. همه اینها به کنار، شهامت میخواهد، جسارت میخواهد و دلی چون شیر میخواهد که بتوانی چشم در چشم شکنجهگرت بدوزی و با صدایی رسا بگویی شکنجهام دادی. چاک چاکم کردید. و نترسی
ـ #ما_هم_شکنجه_شدیم! #به_مردم_دروغ_نگویید #من_هم_شكنجه_شدم از یادداشتهای #حسن_مرتضوی مصاحبه زندانیان سیاسی چه کارکردی داشت و اکنون دارد؟ 1. شکسته شدن خود زندانی در اثر کوتاه آمدن از عقاید خویش و پذیرش شکستی دردناک. نوعی خوارشدن و تحقیر شخصی که تمام عمر همچون وجدانی معذب بر دوشش سنگینی میکند.
2. اعلام ورشکستگی جنبشی که زندانی نمایندهاش بوده است و ایجاد احساس ضعف و ارعاب و بیفایدهگی مبارزهی سیاسی به ویژه با توجه به سنت مبارزاتی در ایران که مبارز و فعال سیاسی هرگز و در هیچ شرایطی کوتاه نمیآید و نباید بیاید وگرنه تمامی جایگاه سیاسیاش را از دست میدهد.
3. در شرایط سالهای دههی شصت کارکرد مصاحبه بسیار تاثیرگذار بود. نخستین مصاحبههای اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و سپس اعضا و هواداران پیکار و سایر گروهها در تابستان 1360 ضربات روحی عمیقی به جنبش مخالف زد. مصاحبهشوندگان بدون اینکه هیچ فرصتی داشته باشند به عموم مردم اعلام کنند که تحت فشار حاضر به پذیرش مصاحبه شدند چه در نزد خود و چه در نزد هواداران و مردم عادی شکست خوردند و برای همیشه چه به صورت فیزیکی چه به صورت نمادین از صحنه سیاست حذف شدند. جالب اینجاست که با وجود اینکه مصاحبهشونده میدانست که زیر فشار به مصاحبه تن داده است، فشار نگاه انتقادی سایرین به او وی را از همه نظر خلعسلاح میکرد. مصاحبهشونده یهودایی بود که به آرمان خلق خیانت کرده بود و از همه سو برای همیشه باید تاوان این خیانت را میداد یا با مرگ یا با بهواقع تواب شدن یا برای همیشه غیرسیاسی شدن.
4. اکنون این کارکرد بعد از گذشت دو سه دهه به کلی دگرگون شده است. مصاحبهشوندگان از زندان بیرون میآیند و با شهامت اعلام میکنند شکنجه شده اند. دستگاه مجلس و قوه قضاییه و دولت به هم میریزد. همه تلاش میکنند حرف آنها را رد کنند. تمامی جناحهای حکومت از اصلاحطلب و اصولگرا متفقالقول بر عدم شکنجه تاکید میکنند و بعد که همهی اینها بیفایده از کار در میآید، به شکل عجیبی ابتدا در یک برنامه تبلیغاتی اعلام میشود که مصاحبه کذایی پخش میشود (و همه نمودار پخش شده را به تمسخر میگیرند و گافهایش را پیدا میکنند) و بعد در حالی که هر دو مصاحبه شونده زنده و سالم بیرون از زندان هستند از شبکه سراسری پخش میشود و چند دقیقه بعد یکی از مصاحبهشوندگان اساسا اعلام میکند همه این حرفها با زور از او گرفته شده است و به همین سادگی تمام کارکرد مصاحبه به باد میرود: نه مصاحبهشونده خوار شده و ترسیده، نه جنبش عمومی دچار ارعاب شده و نه این سازوکار حتی لحظهای توانسته تضادهای بنیادی را پنهان کند.
5 بلوغ سیاسی در چهار دهه به آنجا رسیده است که به جای حمله به مصاحبهشونده و تحقیر شخصی او برای اینکه قهرمان نیست، مصاحبهکننده و خود مصاحبه گرفتن را بشدت زیر سوال میبرد. این به واقع پیشرفت بزرگی است. همین دیشب بعد از مصاحبه عناوین سپیده قلیان، اسماعیل بخشی، کمونیسم، کمونیسم در ایران در گوگل ترند شده است و بیشترین آمار جستوجو را به خود اختصاص داده است! ⭐⭐⭐✊🔥 https://t.center/ckateratjanbaktegan
کانال اصلاحطلب شبکهی خبری نظر این خبر را پخش کرده است: غلامرضا شریعتی، استاندار خوزستان، خبر شکنجهشدن اسماعیل بخشی، نماینده کارگران نیشکر هفتتپه، در بازداشتگاه اطلاعات را رد کرده و گفته مدارکاش هم موجود است
از عجایب زندگی در این سرزمبن است که استانداری در گوشهای از این مملکت برای شکنحه نکردن کسی در زندان مدرک دارد! یا باید از ثانیه به ثانیه بازجوییهای اسماعیل بخشی فیلم گرفته باشید یا همان لحظهی اول آزادی او را به پزشک قانونی معرفی کرده باشید و مدرکی از عدم شکنجه او داشته باشید یا به ضرب زور او را وادار کرده باشید نامهای بنویسد که با من خوب رفتار شده. اینکه او یک روز، ده روز، صد روز ، صد سال بعد بگوید شکتجه شده، از نظر زندانیان دههی شصت، هفتاد، هشتاد و نود اظهر من الشمس است که حقیقت را میگوید. کدامیک از شکنجههای ادعاشدهی کرور کرور زندانی دیروز و امروز را پذیرفتهاید که این یک را بپذیرید؟ کدام را دروغ زندانیان در هتلهای اوین و قزلحصار و کمیته مشترک و گوهردشت و دهها زندان در شهرستانها نخواندهاید؟ اسماعیل بخشی اکنون مظهر صدای تمامی کسانی است که شکنجه شدند و یا نخواستند بگویند و یا گفتند و دروغش نامیدید. زندانیان قدیم و جدید پاسخ میخواهند. ⭐⭐⭐✊🔥 https://t.center/ckateratjanbaktegan
هرگز از مرگ نهراسیدهام اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود. هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد.
خواب دیدم در طبقه دوم خانهای در اتاقی کوچک با سقف شیروانی در کنجی نشسته ام. مردانی ناشناس، همه قوی و درشت، برخی ایستاده برخی نشسته و مشغول به کاری و همه در دست طنابی . گاهی نگاهم میکنند و گاهی خود را بیاعتنا نشان میدهند. میدانم برای چه کار آمدهاند. به روی خود نمیآورم. تمام راههای ممکن را جستوجو میکنم تا راه خلاصی بیابم. برای هر راه آنان ترفندی دارند. دزست مثل بازی شطرنج که این روزها از راه دور با پسرم مشغول هستم. این راه را میروم با حرکتی آن را سد میکنند. آن راه را میروم سدهای حفاظیام را میشکنند. نزدیک میشوند تا آن حد که بوی تهوعآور دهانشان و نفس سنگین آنها را حس میکنم. میگویم راهی نیست؟ میگویند نیست و طنابها را به هم گره میزنند. دست و پا نمیزنم. تلاش نمیکنم فرار کنم. به تقدیرم تن میدهم. ـ #قتلهای_زنجیره_ای ⭐⭐⭐✊🔥
ـ #حسن_مرتضوی خواب ساردینی عکس زیر نمایی است از زندان پالمير سوريه. فیلم مستندی به نام تادمور ساخته شده و در آن چند نفری از نجاتيافتگان از اين زندان سخن میگويند. دیدن این عکس مرا به دههی 60 سیاه برد. گویا بعد از گذشت سی سال هیچ چیزی نیست که زندگان آن سالها را فراغتی دهد تا به آن اعماق شوم پرتاپ نشوند. «خواب ساردینی». اسم به اندازه کافی گویاست. در اتاقهایی به ابعاد 6 در 4 در بندهای اوین بیش از هفتاد یا هشتاد نفر مثلا زندگی میکردند. دقیقا به همین شکل تنگ در تنگ باید میخوابیدند. «مسئول خواب» با طنابی که فقط به اندازه یک شانه بود، جای خواب ما را «متر میکرد» و آنگاه ما چسبیده به هم بدون کوچکترین فضایی برای غلت زدن کنار هم میخوابیدیم. روی تختهای سه طبقه گوشهی اتاق نیز دو یا سه نفر بسته به جمعیت اتاق میخوابیدند. و تختها را با آجر بالا برده بودیم که فضایی در آن زیر ایجاد شود تا دست کم سه نفردر هر حالی که پاهایشان زیر تخت بود و مطلقا فضایی برای جنبیدن نداشتند، «بخوابند». و با این همه باز هم جا کم بود برای خوابیدن و عدهای میایستادند تا در نیمههای شب یکی از کف زمینیها جایش را به او دهد. طبعا باید چرخشی در این آرایش عجیب مهندسی برای خواب رخ می داد و «مسئول خواب» نقشهای میکشید و هر روز یا هر چند روز جاهای خواب افراد تغییر میکرد. و ای بسا روزهایی که به اتاق برای بازرسی لشکرکشی میکردند و همین نقشه را مییافتند به عنوان سند جرم «تشکیلات زندان»، و آنوقت ده دوازده نفر زیر هشت به مدت چند روز سرپا با فاصلهای نیممتری از دیوار می ایستادند و میایستادند تا خون از مغز به پا برسد و بیهوش به اتاق برگردند. بعد از گذشت سی و هفت سال دردناک است دیدن همین صحنه برای مردمی دیگر و در شرایط دیگر. «آقایان از هم می آموزند.» ⭐⭐⭐✊🔥
ـ #حسن_مرتضوی خواب ساردینی عکس زیر نمایی است از زندان پالمير سوريه. فیلم مستندی به نام تادمور ساخته شده و در آن چند نفری از نجاتيافتگان از اين زندان سخن میگويند. دیدن این عکس مرا به دههی 60 ادامه. ⭐⭐⭐✊🔥
برای زن بورژوایِ دارا خانهاش جهان اوست. برای زنِ پرولتر، کل جهان خانهاش است، جهانی با دردها و خوشیهایش، با خشونت بیرحمانه و گستره طبیعیاش. زن پرولتر همراه با کارگران تونل از ایتالیا به سوئیس میرود، در ساختمانهای مخروبه اردو میزند و در کنار صخرههایی که با انفجار دینامیتها به هوا میروند، سوت زنان کهنههای بچهها را خشک میکند. به عنوان کارگر فصلی کشاورزی، در فصل بهار در وسط جار و جنجال ایستگاههای قطار روی بقچهی حقیرانه خود مینشیند، با چارقدی بر سر که موهای از فرق باز شدهاش را میپوشاند صبورانه منتظر است تا از شرق به غرب برده شود.در میان تودههای پرولتاریای گرسنه که به زبانهای مختلف حرف میزنند و در کنار عرشههای اقیانوس پیمایی جمع شدهاند.همراه با هر موجی از فقر و فلاکت برآمده از بحران را به دور میریزد از اروپا به آمریکا کوچ میکند. به این طریق، هنگامی که بحرانی در آمریکا چون ضدجریان در مسیر فقر و فلاکت اولیهی او در اروپا سر بر میآورد، با امیدها و نومیدیهای جدید، در جستجوی کار و نان دوباره باز میگردد.