جزئیاتی از شکنجههای سپیده قلیان و
اسماعیل بخشی.
بخش اول
⚫ اسماعیل بخشی و سپیده قلیان دو مدافع حقوق کارگران که اکنون بار دیگر در خطر شکنجه قرار دارند، به عفو بینالملل از شکنجههایشان گفته بودند:
▪ سپیده قلیان گفت پس از دستگیری آنها ابتدا به دفتر پلیس امنیت در شهر شوش منتقل شدند و از همان لحظهی ورود به آنجا، ماموران آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، به زمین پرتاب کردند و به شانه سپیده قلیان با بند فلزی کیفاش ضربه زدند. او افزود که هشت یا نه مامور مرد
اسماعیل بخشی را که تلاش داشت جلوی ضرب و شتم وی را بگیرد به زمین پرتاب کردند، دستانش را از پشت بستند و با باتوم و لگد او را کتک زدند.
▪ این دو فعال سپس در حالی که چشمبند به چشم داشتند به محل نامعلومی در شوش منتقل شدند که گمان میبرند تحت نظارت وزارت اطلاعات بوده است. به گفته سپیده قلیان، مقام مسئول وزارت اطلاعات او را سیلی زد و مورد دشنام و توهینهای متعدد قرار داد: «زبان او خشن و سرشار از الفاظ رکیک بود. او من را «فاحشه» صدا میکرد و به دروغ میگفت که با کارگران هفتتپه روابط جنسی داشتهام. او همین طور تهدید میکرد که خانوادهام را به قتل «ناموسی» من ترغیب خواهد کرد.»
▪ اسماعیل بخشی گفت: «ماموران مرا چشمبند و دستبند زده به اتاقی بردند و دستور دادند که روی زمین زانو بزنم. بعد دو مرد با مشت و لگد به جانم افتادند و با لگد به سر، صورت و قفسهی سینهام زدند. سرم به دیوار خورد و صورتم خراشیده شد. بعد از این ضرب و شتم مرا به حیاط بردند و به یک میله بستند. هوا سرد بود و از سرما میلرزیدم. با این وجود یکی دو ساعت مرا آنجا نگه داشتند.»
▪ پس از چندین ساعت، ماموران اطلاعات
اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را سوار یک ون کردند تا از شوش به اهواز منتقل کنند. سپیده قلیان گفت در طول راه شوش به اهواز ، ماموران اطلاعات به او دستور میدادند که سرش را پایین بیاورد، به گردنش محکم ضربه میزدند، او را مورد انواع توهینهای جنسی قرار میدادند و مجبور میکردند که خودش را «فاحشه» بنامد.
▪ اسماعیل بخشی گفت که ماموران اطلاعات موهایش را میکشیدند، با مشت به تمام سر، صورت، گلو، سینه، شکم و کمرش میزدند و با چنگ گلویش را میگرفتند. ماموران پاهایش را از هم باز کرده و همین طور که فحش و دشنام میدادند به بیضههایش مشت میزدند و مجبورش میکردند که علیه خود الفاظ رکیک به کار برد و خودش را تحقیر کند: «درد ضربهها به طرز وحشتناکی شدید بود و من سه بار از هوش رفتم.»
▪ اسماعیل بخشی جراحات ناشی از این شکنجهها و وضعیت خود در روزهای اول بازداشت را این طور توصیف کرد: «در روزهای اول، به سختی میتوانستم راه بروم. سرما خوردگی و تب شدیدی داشتم. تمام صورتم ورم کرده بود و لختههای خون از دماغم خارج میشد. فکم را نمیتوانستم تکان بدهم و غذا نمی توانستم بخورم. ادرارم با سوزش شدید همراه بود و آنقدر درد داشتم که خوابیدن هم برایم زجرآور بود. پس از تقریبا دو ماه، هنوز در دندههای شکستهام، شکم، کلیه و گوشهایم و بیضهها احساس درد میکنم.»
▪ سپیده قلیان و
اسماعیل بخشی گفتند که هنگام ورود به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در اهواز، ماموران به آنها هشدار دادند که «این شکنجههایی که دیدید تازه اولش بود و بدتر از اینها در انتظارتان است.» به گفته
اسماعیل بخشی، ماموران میگفتند: «اینجا آخر دنیاست. هیچ خبری هم از حقوق بشر نیست و فقط مثل سگ اعتراف میکنی.»
▪ آنها سپس از یکدیگر جدا و در سلولهایی قرار گرفتند که به گفتهی آنها در کنار اتاقهای شکنجه واقع شده بود به نحوی که آنها شب و روز فریادها و نالههای دیگر بازداشتیهایی که شکنجه میشدند را میشنیدند و این وضعیت موجب آشفتگی شدید روحی از جمله ایجاد ترس، اضطراب و کابوس و بیخوابی در آنها شده بود.
بخش اول
#روایت_شکنجه #سپیده_قلیان #اسماعیل_بخشی ⭐⭐⭐✊🔥https://t.center/ckateratjanbaktegan