@Bookzic 🍃🌸🍃#داستانهای_شاهنامه #قسمت_صد_و_شصت_و_هشتم#فریناز_جلالی #رزم_کیخسرو_و_افراسیاب بعد از پایان جنگ
و شکست سپاه توران
و کشته شدن بزرگانشان ، شاه به فکر تجهیز سپاهی بزرگ برای جنگ میافتد. پس به دنبال لهراسپ
و رستم
و اشکش میفرستد
و به پادشاهان
قسمتهای مختلف کشور نامه مینویسد
و از آنها برای مجهز کردن لشکر درخواست نیرو میکند. بزرگان هر
قسمت با سپاه بهسوی درگاه خسرو میآیند
و لشکر انبوهی آماده میشود. شاه سی هزار شمشیرزن انتخاب میکند که با او در قلب سپاه باشند، همچنین سه تن را در آن انجمن برگزید که همراه او باشند یعنی رستم
و گودرز
و توس.
در یک طرف توس
و منوشان
و خوزان که بر پارس حکومت میکردند قرار داد
و آنطرفتر آرش شاه خوریان
و گوران شه شاه کرمان،
و صباح شاه یمن،
و ایرج شاه کابل،
و شماخ شاه سوریه،
و قارن شاه خاور،
و هرکه از نژاد کیقباد بود در دست چپ قرار داد. از نژاد گودرز نیز بیژن
و رهام
و گرگین
و پهلوانان ری
و هرکه از نژاد زرسپ بود پس پشت شاه را داشتند. طرف راست را به رستم
و هرکه از زابلستان بود سپرد
و چپ را به گودرز
و هجیر
و فرهاد
و بزرگانی از بردع
و اردبیل سپرد.
سپاه گودرز نیز بهاینترتیب آراسته شد که در جلوی قلب سپاهش پیلان جنگی قرار گرفتند
و صندوقهایی در پشت پیلان قرارداد
و هزاران تن از دلیران را در آنها نهاد
و سی
صد سوار را نگهبان هر فیل کرد. از بغداد تمام جنگاورانی که همراه زنگه شاوران بودند
و سپاهیان کرخ با کمانهایشان در جلوی پیلان قرار داشتند
و در جلوی نیزهداران نیز سپرداران را قرارداد
و سواران جنگی در پس پشت آنها قرار داشتند
و سی هزار سپاهی از خاور جمع کرد
و به همراه سپاه شاه دهستان تخوار که از فرزندان دشمه بود همه را به فریبرز سپرد. سواران نیزهدار را به زهیر سپرد تا چپ لشکرگاه قرار گیرند
و سی هزار سپاهی از روم
و بربر بهطرف چپ شاه رفتند. لشکری از خراسان که منوچهر آرش رئیسشان بود
و همچنین فیروز، شاه غرچه از فرزندان گروخان را به دست منوچهر سپرد.
بزرگانی را که از کوه قاف آمدند
و از فرزندان فریدون
و جم بودند را به گیو سپرد
و پشت سر او نیز، آوه سمکنان را قرارداد. ده هزار سپاهی در راست سپاهش قرارداد
و ده هزار در چپ
و برته نیز به یاری گیو آمد
و زواره را پیشروی آنها کرد. قارن را سردسته سپاهی دههزارنفری کرد
و به گستهم نوذر گفت که همراه او باشد
و مال
و گنج
و چهارپا بهاندازه کافی در دسترس لشکریان قرارداد تا مزاحم مردم نشوند. از آنسو افراسیاب در بیکند بر تخت نشسته بود. بیکند همان شهر کندز است که فریدون آن را بنیان نهاد
و در زمان افراسیاب نامش تغییر کرد. در همین موقع خبر شکست سپاه توران
و کشته شدن پیران
و سایر نامداران را به افراسیاب دادند که او بسیار ناراحت شد
و از درد گریست
و سوگند خورد ازاین پس نه بر تخت مینشینیم
و نه تاج بر سر میگذارم تا اینکه انتقام خون نامدارانم را بگیرم. در همین حال خبر لشکرآرایی کیخسرو را به او دادند
و گفتند که او به جیحون نزدیک شده است. پس افراسیاب همه بزرگان را پیش خواند
و برایشان سخنرانی کرد
و آنها را به کینخواهی ترغیب نمود. سی هزار شمشیرزن
و هرچه گله داشت برای لشکر در نظر گرفت
و آنها را روانه کرد تا از جیحون بگذرند. قرار بر این شد که شاه لشکر را از جیحون بگذراند. نیمی از لشکر را به پسر بزرگش قراخان داد تا در بخارا بماند
و پشتیبان پدر باشد. افراسیاب صدهزار شمشیرزن در قلب سپاه قرارداد
و چپ سپاهش را با صدهزار سپاهی به پسرش پشنگ که پدر او را شیده میخواند سپرد. برادر کوچک او یعنی جهن را در پشت شیده قرارداد. در راست سپاه نبیره افراسیاب قرار گرفت. تاتارها
و بلخیها
و سواران خلخ را زیر نظر پسر دیگر افراسیاب گوگردگیر قرارداد. دمور
و جرجانس با سی هزار سپاهی به یاری جهن رفتند
و سی هزار تن از جنگجویان نیز زیر نظر اغریرث پسر دیگر افراسیاب بودند. چهل هزار شمشیرزن نیز به گرسیوز سپرد
و پشت سپاه را به او داد.
@Bookzic🍃🍃🌸🍃🍃@hakimtoosi