جنگ شکر در کوبا (به فرانسوی: Ouragan sur le sucre) نام مجموعه مقالاتی است که ژان پل سارتر از سفرش به کوبا و مشاهداتش از انقلاب آن کشور نوشته است. ژان پل سارتر دو بار به کوبا رفت، در سال ۱۹۴۹ و در سال ۱۹۶۰. سفر دوم مقارن است با پیروز شدن طرفداران فیدل کاسترو و روزهای تشکیل نهادهای انقلابی در آن کشور. سارتر این سفرنامه را برای روزنامه فرانس سوار تحریر و آماده نمود. این کتاب در ایران در همان ایام در روزنامه کیهان به چاپ رسید و سپس توسط انتشارت امیرکبیر به صورت کتابی با ترجمه جهانگیر افکاری به بازار کتاب عرضه شد.
ژان گوردر این کتاب مینویسد: آقامحمدخان باریک اندام و متوسط القامه بود و چشمهای زیبا و جذاب و دهانی کوچک داشت. هرکس دهان کوچک و چشمان زیبای پسرک را میدید، تصور میکرد بر روح وی هوا و هوس غلبه دارد؛ اما وقتی آن پسر سیزده ساله کلاه را از سر برمیداشت و چشم بیننده به پیشانی بلند وی میافتاد، تغییر نظر میداد و میفهمید که کسی که دارای آن پیشانی بلند است، مقهور هوا و هوس نمیشود.آقامحمدخان تیراندازی، سوارکاری و خواندن و نوشتن و حفظ کردن قرآن را نزد مادرش جیران خانم – که از بهترین تیراندازان بود – فراگرفت. او در سیزده سالگی جزو بهترین تیراندازان قشون محمدحسن خان بود و فرمانده دستهٔ تجسس یا طلایهدار قشون پدرش گردید. وی با آن سن اندک، شجاع و بااراده بود و از مرگ ترسی نداشت. او فردی بسیار کتابخوان بود و حتی شب آخر عمرش نیز این عادت را ترک نکرد. دشمنانش خواجگی و بیکاری اش را دلیل کتابخوانی اش می دانستند، ولی او حتی در جنگ ها نیز کتابخانه شخصی اش را با خود حمل می کرد. همچنین سال ها به تحصیل علم فلسفه نزد شیخ علی تجریشی پرداخت. وی به زبان های فارسی، ترکی، عربی و روسی مسلط بود و به زبان فرانسه آشنایی داشت.