مجال
آن که سر به گریبان در می کشد
از کینهی داغ و درفش
از زمهریر ردیف بی پایان میله های سرد
و از دشنام کبود دار ایمن میماند
هانات
اگرت مجال آنات هست
که به ژرفای آزادی
فریادی ستم افکن در افکنی
جانات را به تمام پشتوانه باید کردن
و به راستی
آن که در این میانهی تیغ آجین
قدم سترگ بر می دارد
به همرهان سست عناصر
چه حاجتی تو اندش بودن
#شعر منتشر نشده از ارژنگ داودی زندان زابل
https://t.center/behnima