تبعاتِ هیچ فشار و تهدیدی ما را از «باور»ی که داریم دور و جدا نخواهد کرد. چرا که ما «باور»ی داریم که شاکله و اساسِ مبارزه است و حیاتِ سیاسیمان را رقم میزند. نه از پیِ فرصت به میدان آمدهایم و نه عرصهی مبارزه میراثِ پدریمان بود. با پایی پیاده قدم در مسیری پُر سنگلاخ گذاشتیم. از آن روست که هنوز ایستادهایم، بیآنکه سر خم کنیم. نه از تهدیدِ حکومت هراسی به دل راه میدهیم و نه از تخریب و سیاهنماییِ بازوان پنهان قدرت. خطِ امنیت را خوب میشناسیم و در دامِ بازیهای امنیتی و طراحی سوخته و نخنمای حکومت و حکومتیان نخواهیم افتاد. ما در برابر استبداد، استثمار و دیکتاتوری قد علم کردیم. ما را چه کار با لگد خوردهای در سودایِ بازگشت به خویشتنِ خویش که به بهای غلط کردن نامه نوشتن، به بقای نظمِ موجود میکوشد و با عقبگرد از مواضع، نگینِ انگشتر اصحابِ رسانههای حکومتی میشود. ما برای درکِ قدرتِ خود، صفآرایی حریف را سنجه میکنیم و برای شناختِ حریف، همسویان و همقطاران و تایید کنندگانش را مرور میکنیم.
بند زنان اوین که در ماههای اخیر صدای اعتراضش به کرات به آن سوی دیوارها رسید، سالهاست که خانهمان شده است. اما ما به آن خو نگرفتهایم و همچنان به فرو ریختنِ دیوارها میاندیشیم. چرا که ما از پیِ اندیشهای، باوری، هدفی به اینجا آمدهایم.
در بندی فوقامنیتی. حیاط کوچکی که ورودی بند است با راهرویی حدودا ۲۵ متری به راهپله میرسد. راهپلهای که به اتاقها ختم میشود. همین چند قدم با شش درِ آهنی بزرگ قفل و بست میشود. در این فضای جهنمی زنانی که بسیاریشان تا کنون پشت یک نهیبِ ساده و پدرانه خم به ابرویشان نیامد، بعد از سپریشدن بازجویی و هتک حرمت و دلتنگیهای بسیار، پای مبارزه میایستند. برای «
رضا رسایی»ها که دیگر نیستند و برای مجاهد کورکور که باید بماند. برای شریفه که هنوز تاب و شکن موهایش را ندیدهایم و برای پخشان که حالا پارهی تنمان، رفیق عصرهای دلگیر زندان و شبهای تارمان است.
بند زنان با دیوارهای سنگی و بلندش، با درهایی که هر سال بر تعدادشان افزوده شد و با ماموران و پاسیارانِ کلید به دستش، صدای حقخواهی نشده است؛ بلکه با مادرانی که فرزندانشان را پشت باورهای سخت و دیوارهای نامهربان و سالیانِ دوری جا گذاشتهاند، با زنانی که رویاها و آرزوهایشان را در آینههایی زنگاربسته با تارهای سفید موها و چروکهای پای چشمهایشان عوض کردهاند و با فریادهایی که بر تپههای اوین بر سرِ ارتجاع، استبداد و استثمار بلند کردهاند؛ بند زنان شده است.
بند سالهاست بدون دخالت زندانبان اداره میشود. برخلاف بندها و زندانهای دیگر که وکیلبند، منتصبِ رئیس زندان و حفاظت است. این اتوریتهای که زندانبان را به کرنش و عقبنشینی وادار کرد، طی سالها تلاش همهجانبهی بچهها از همهی طیفهای سیاسی به دست آمد. ما که بر خلافِ دیگر زندانها میتوانیم هر سه ماه یک بار برای انتخاب وکیلبند، اعضای شورا و تقسیم مسئولیتهای بند برای ادارهی بهتر، بدون دخالت زندانبان دور هم بنشینیم و در فضایی دموکراتیک، کسانی را از بین خود به صورت دورهای انتخاب کنیم، خود را وامدارِ بچههای قدیمی و تلاشهایشان میبینیم. وکیلبند برای امورات کلی بند و از هر اتاق یک نفر به عنوان مسئول شورا. کلیهی مسئولیتهای بند نیز بنا به درخواست افراد و شورِ اعضای شورا با وکیلبند، به عهدهی افراد محول میشود.
این خود مدیریتی، در ساختمانی که از یک سو به بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات و از سوی دیگر به بند دو الف اطلاعات سپاه و از دیگر سو به بند ۲۴۱ اطلاعات قوه قضائیه میرسد و درحالیکه سانت به سانتِ بند توسط دوربینهای مداربستهی تحتِ نظارت زندان و ارگانهای امنیتی رصد و شنود میشود، برایمان ارزشمند است و حفظِ آن به بخشی از مبارزهمان بدل شده است. همانطور که بر سر احکامِ مرگ صادره میایستیم؛ همانطور که در صورت عدم اعزامِ همبندیانمان برای درمان، در کنارشان میایستیم؛ همانطور که وقتی کسی در اعتصاب غذاست در کنارش و برای هدفش حتا هدفی شخصی به اعتراض برمیخیزیم؛ همانطور که دو نوزادِ در بند و دیگر نوزادِ در شکمِ همبندیمان را، فارغ از نگاه سیاسی و عقیدتیِ مادر، فرزند خود میدانیم؛ همانطور که برای سربهدار شدن «
#رضا_رسایی» فریاد حقخواهیمان و شعارهایمان در نفی اعدام را به آنسوی دیوار رساندیم؛ همانطور که برای بیرون راندنِ قضات و معاونان و محافظانشان از بند، دیوارِ انسانی تشکیل دادیم؛ بر سرِ ادارهی بند، بدون دخالت زندانبان که حقمان و امانتِ رفقای قدیمیست نیز میایستیم.