کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد

#آنیشا_اسداللهی
Канал
Политика
Новости и СМИ
Социальные сети
Запрещенный контент
Персидский
Логотип телеграм канала کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
@behnimaПродвигать
1,56 тыс.
подписчиков
18,1 тыс.
фото
18,1 тыс.
видео
18,4 тыс.
ссылок
https://t.center/behnima ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
بند زنان زندان اوین؛ محرومیت پانزده زندانی از تماس و ملاقات

#پخشان_عزیزی، #الهه_فولادی، #پریوش_مسلمی، #نسرین_خضری_جوادی، #زهرا_صفایی، #نرگس_محمدی، #سمانه_اصغری، #آنیشا_اسداللهی، #محبوبه_رضایی، #وریشه_مرادی، #گلرخ_ایرایی، #ریحانه_انصاری_نژاد، #مریم_یحیوی، #سارینا_جهانی و #ساناز_یکتا، زندانیان سیاسی محبوس در زندان اوین، از تاریخ شانزدهم مردادماه، به دستور کمیته انضباطی این زندان از برقراری تماس و ملاقات با خانواده محروم هستند.
🔴 حکم قطعی آنیشا اسداللهی صادر شد!

🔹 آنیشا اسداللهی، معلم و فعال حقوق کارگران، از ابلاغ کتبی حکم ۵ سال و ٨ ماه حبس تعزیری به وکیل خود خبر داد.

🔹 آنیشا اسداللهی طی این پرونده به اتهام اجتماع و تبانی به ۵ سال و به اتهام تبلیغ علیه نظام به ٨ ماه حبس محکوم شده است که در مجموع ۵ سال آن قابل اجرا خواهد بود.

🔹گفتنی است، در حکم نهایی وی، مصداق تبلیغ علیه نظام، مخالفت وی با اعدام #محسن_شکاری و #مجیدرضا_رهنورد در یک پست در فضای مجازی اعلام شده است.

#آنیشا_اسداللهی
#جمهوری_سرکوب
#قیام_ژینا
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#زن_زندگی_آزادی
علی اسداللهی از آخرین وضعیت #آنیشا_اسداللهی میگوید.
زندانیان ۸ اردیبهشت که به جرم دیدار با خانواده زندانی سیاسی محمد حبیبی دستگیر شده اند.

#اعتصابات_سراسری
#ژن_ژیان_ئازادی
#توماج_صالحی
#نیکاشاکرمی_میلان_حقیقی_
#تخریب_دوربین_های_مداربسته

https://t.me/+f2d8XXh6XVEzZGY0
🔴 دادگاه آنیشا اسداللهی معلم زبان و مترجم برگزار شد.

🔸یکشنبه ۲۷ام فروردین ماه، دادگاه بدوی #آنیشا_اسداللهی فعال کارگری و مترجم سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در شعبه ۲۶ با ریاست قاضی افشاری برگزار شد. اتهامات وارد شده به خانم اسداللهی شامل اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی و همچنین تبلیغ علیه نظام عنوان شده است.

#جای_معلم_زندان_نیست
▪️گزارشی از وضعیت زندان بزرگ تهران (فشافویه) و وضعیت اسفبار زندانیان این زندان

نویسنده: #آنیشا_اسداللهی

دیروز به همراه خانواده برای ملاقات علی اسداللهی به زندان فشافویه رفتیم. از مسیر طولانی شهرستان آمدن و این خانه و آن خانه ماندن تا رسیدن به زندان، در دل سرما و صف‌ طولانی خانواده‌ها پشت در ورودی تا کندن زمین جلوی در ورودی و گل و خیسی کف‌زمین و راه افتادن وسط سنگلاخ...
همگی رد خستگی را به عینه بر تن هر خانواده از جمله ما می‌گذاشت. تازه تا اینجای کار هنوز ملاقاتی انجام نشده است.
وارد سالن می‌شویم، فضای نگهبانان به مراتب از  زندان اوین کمتر امنیتی به نظر می‌رسد. خانواده‌ها منتظرند تا در چند سری عزیزانشان را ببینند. ملاقات‌ها منحصراً کابینی است، آن هم یک هفته در میان!
زمانی طولانی انتظار خیلی‌ها را کلافه می‌کند. با هر سری آمدن زندان‌ها سوت و کف و تشویق‌ها شروع می‌شود.
همگی شروع به تشویق و دست تکان دادن با زندانی‌ها می‌کنند. مادری فریاد می‌زند: «تولد فرزندمه»
دیگران پاسخ می‌دهند: «فرزندان وطن، افتخار ملتن». همه سعی می‌کنیم خوشحال باشیم و به زندانیان روحیه بدهیم. در پایان ملاقات از یکی از سالن‌ها صدای «زن، زندگی، آزادی» می‌آید. انتهای سالن چشم‌هایمان به پیرمردی ۷۰ ساله با شنوایی ضعیف می‌افتد. پیرزنی به همان سن روبرویش نشسته، لبخند سرش نمی‌شود، گریه می‌کند که وثیقه را قبول نمی‌کنند.
باورم نمی‌شود دوباره نگاه می‌کنم خیلی پیر است. گوش‌هایش ضعیف است و به همسرش گفته اگر مدتی است که به او زنگی نمی‌زند به این خاطر است که در شلوغی زندان نمی‌تواند درست بشنود.
از همسرش می‌پرسم مسئله مربوط به قیام اخیر است؟ می‌گوید: « بله!»
یک ماه است پیرمرد را نگه داشته‌اند.
سالن در بهت فرو می‌رود همگی می‌آیند از دور پیرمرد را ببینند.

نوبت به سری ما می‌رسد. دوباره سوت و کف و دست زدن جمعی همه‌مان را مشعوف کرده. برادرم علی را از دور با کلاهی می‌بینم، مسخره بازی در می‌آورد. دست زدن‌ها تمامی ندارد تا زندانیان پشت کابین مستقر شوند.
از دور امیرحسین بریمانی را می‌بینیم دنبال خانواده‌اش می‌چرخد، از این سمت کابین می‌روم دنبالش، به شیشه می‌زنم تا متوجه شود برایش بوسه و دست می‌فرستیم. خنده‌اش می‌گیرد و پاسخ می‌دهد، نمی‌داند حتی چه کسی هستیم، اما به رسم آنجا همه یک خانواده هستیم.

پویا مظلومی با برادرم علی وارد می‌شود، می‌آید سمت‌مان و دستش را می‌گذارد روی شیشه کابین، من هم همین‌کار را می‌کنم، لحظه‌ای قلبم پاره ‌می‌شود، می‌شود پویا مظلومی.
این‌ها نمی‌گذارند حتی دست‌هایمان بهم برسد.

علی گوشی را برمی‌دارد با مونا شروع می‌کند حرف زدن، کلی انرژی دارد و با هیجان چیزهایی می‌گوید.
مادرم می‌گوید :«گوشی را به من ندید، می‌خواهم فقط نگاهش کنم». مونا و علی با هم با ایما و اشاره حرف می‌زنند و می‌خندند. باورمان نمی‌شود مگر چند کلمه و چند جمله با چشم‌ها جا به جا می‌شود؟ کل مدت ملاقات بیست دقیقه است، نوبت من می‌شود. دو دقیقه را هم نباید از دست بدهم.
علی از فضای اتاقش می‌گوید، از آقای مصطفی نیلی و سهیل عربی و بقیه هم بندی‌هایش، خوشحال است فضای اتاق سر و سامانی گرفته و دلشان بهم گرم است. خبر ندارد روز آخر است که آن‌ها را می‌بیند و قرار است سهیل عربی ناگهانی با دستبند و پابند به زور منتقل شود و به آقای نیلی، این وکیل شریف حتی فرصت ندهند وسایلش را درست جمع کند و برود به کجا؟ کسی نمی‌داند. یکی می‌گوید اوین آن یکی شنیده رجایی شهر.

ملاقات تمام شده، کره‌کره‌ها پایین می‌آید. همگی تا میلی‌متر آخر پایین آمدن پرده به دست زدن و تشویق ادامه ‌می‌دهند. خنده‌ها کمی کمرنگ‌تر شده، خانواده‌ها با هم خداحافظی می‌کنند پرده‌ها کامل پایین آمده، نمایش به پایان می‌رسد.
تنها یک چیز بر قلب‌هایمان حک شده است «مقاومت زندگی‌ست».


پی‌نوشت:
- آنیشا اسداللهی و همسرش کیوان مهتدی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت‌ماه امسال، توسط نیروهای امنیتی در منزل خود بازداشت و سپس به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بودند. سرانجام روز شنبه ۲۹ مردادماه ۱٤٠١ آنیشا اسداللهی پس از گذشت بیش از صد روز بازداشت با تودیع قرار وثیقه ۲ میلیارد تومانی موقتاً و تا زمان پایان مراحل دادرسی از زندان اوین آزاد شد.
- علی اسداللهی، شاعر، عضو کانون نویسندگان ایران و دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در تاریخ ۳۰ آبان‌ماه ۱۴۰۱، در جریان اعتراضات سراسری توسط نیروهای امنیتی بازداشت و از آن زمان تاکنون در بازداشت نیروهای امنیتی به‌سر می‌برد.