♦️مجموعه «داستانهایبیدانه» محمد میرکیانی برای بچهها منتشر شد
به گزارش خبرگزاری مهر، مجموعه پنججلدی «داستان های بی دانه» نوشته محمد میرکیانی بهتازگی در قالب یکجلد توسط انتشارات به نشر (آستان قدس رضوی) منتشر و روانه بازار نشر شده است. اینمجموعه بهعنوان زیرمجموعه «کتابهای پروانه» برای گروه سنی کودکان منتشر شده است. داستانهای بیدانه در برگیرنده ۵۰ داستان بسیار کوتاه با محوریت بیان مسائل اخلاقی و اجتماعی برای کودکان است. کلاغها و باد، سکه و سنگ، روباه شیرنشان، حرفهای تلفن، آدم باهوش، پا به پا، مورچه و دیوار، سرگذشت یک مداد و دو برگ و غیره از جمله قصههای این کتاب هستند.(ادامه دارد) 🗞️خبرگزاری مهر B2n.ir/x48776 🗞️خبرگزاری قدس آنلاین B2n.ir/q54600 🗞️خبرگزاری ایبنا B2n.ir/a86120 🔻تهیه کتاب از www.behnashr.com
داستانهایبیدانه | ۵۰ داستان سـاده برای فکـر کردن بچـهها ✍️محمد میرکیانی
کتاب کودک_ مجموعه داستان آموزنده | همانطور که انگور بیدانه داریم؛ داستان بیدانه هم داریم! همانطور که انگور بیدانه راحت خورده میشود، داستان بیدانه هم آسان خوانده میشود! بچههای گروه سنی ب و ج خیلی راحت و آسان بچهداستانهایی را درباره مسائل اخلاقی و اجتماعی میخوانند که برای کمی «فکر کردن» نوشته شدهاند. اگر بعد از خواندن هر یک از داستانهای بیدانه، تنها به اندازه یک «حبهی انگور» فکر کنند؛ به قول نویسنده کتاب «من پاداشم را گرفتهام!».
قصههای این مجموعه ابتدا در کتابهایی با عناوین: «دیوی که آدم شد»، «فرار فضایی»، «کلاه نو»، «آواز سوزن»، «آخرین ماهی» چاپ و منتشر شدند و حالا همه داستانهای بیدانه را در یک مجموعه کنار هم قرار دادیم.
[۱۸۰ صفحه، مصور، جلد سخت قطع رقعی چاپ اول قیمت پشت جلد ۱۸۰هزار تومان]
♨️پرفروشترین کتابهای بهنشر و سایر ناشران در آذر ماه
#عقیله :روایتی از فرازهای مهم زندگانی و نقش آفرینیهای حضرت زینب(س) #لیلی_منم :خاطرات راضیه فدایی همسر جانباز شهید مهدی سورچی #مرا_با_خودت_ببر :داستانی از زمانه و زندگی امام جواد(ع) #زن_ها_روحانی_نمی_شوند :داستان زندگی استاد فاطمه سید خاموشی (طاهایی) نویسنده، موسس و مدیر حوزه علميه بانوان مشهد #حاج_حسین_آقا_ملک :مستند روایی از زندگی بزرگ واقف تاریخ معاصر ایران #ماجرای_دشت_مرموز:رمان فانتزی در فضای حیوانات برای آشنا کردن کودکان و نوجوانان با ناگفتههایی از جامعه و جهان امروز #شلوغ_کاری_های_آقا_جون : رمان طنز برای نوجوانان که ماجراهای جالب داستان با حضور پدربزرگ آغاز میشود. داستان به اوایل انقلاب و فعالیتهای انقلابی مردم اشاره دارد #ماه_غریب_من :روایت داستانی زندگی پربرکت حضرت رضا(ع) از ابعاد مختلفی با نثری ساده برای نوجوانان #داستان_های_بی_دانه : ۵۰داستان سـاده برای فکـر کردن بچـهها - مسائل اخلاقی و اجتماعی موضوع اصلی این قصهها است #قصه_ما_مثل_شد :داستانهایی خواندنی براساس ضربالمثلهای قدیمی #داستان_های_شکر_خدا :داستانهایی برای آشنایی کودک با نعمتهای خداوند و شیوه شکرگزاری از آنهاست #یک_قصه_یک_حدیث :داستانهایی برای آشنایی کودکان با احادیث امام رضا(ع) #هشتمین_ستاره : داستانهایی برای آشنایی کودکان با سیره و زندگی امام رضا(ع) #آقا_کلاغه_کچل_بود : ۷داستان بامزه و پندآموز براساس حکمتهای زیبای نهجالبلاغه #خوشبختی_های_خانواده_خوشبخت :داستانهایی برای آموزش مهارتهای زندگی به کودکان: همچون دوستیابی، اهمیت کار گروهی و … __ مشاهده و خرید کتابها ⬇️ www.behnashr.com 📱۰۹۰۲۷۶۵۲۰۰۸
🐭هر سه فضانورد از سفینه پیاده شدند. آنوقت ماسکهای اکسیژن را روی دهان گذاشتند. موش سفید گفت: «دیگر راحت شدیم. به این میگویند یک فرار فضایی موفق. اینجا، بهترین جای هستی هست.»
🐭موش سیاه گفت: «من که از آن آزمایشگاه خسته شدم. تو هم از صحرا راحت شدی. تو هم از آن باغ وحش. راستی بچهها، اسم این روز قشنگ را چی بگذاریم؟» قهوهای گفت: «فرار فضایی»
🐭سفید گفت: «آزادی فضایی؛ چون دیگر هیچکس ما را تعقیب نمیکند.» در این وقت موجود غجیب و غریبی که نه مثل موش بود، نه مثل گربه، جلو آمد و گفت: «دوستان خوش آمدید. روزهای خوشی را برای شما در سیاره گردوها آرزو میکنم.» قهوهای گفت: «ترسیدم، تو چرا اینجوری هستی؟!»
👽موجود فضایی گفت: «من دوست شما و نگهبان مخصوص شما در این سیاره هستم. غذای من گیاهان هوشمند است. در این سیاره هر کسی موش بخورد، میمیرد، مگر یک نفر»...
☎️در اتاق یک اداره، روی میز یک کارمند، یک تلفن بود. تلفن گاه و بیگاه به صدا در میآمد و کارمند گوشی آن را برمیداشت و جواب میداد.
📞یک روز تلفن با خودش گفت: «دیگر از این کارها خسته شدم. میخواهم از امروز با خودم حرف بزنم. میخواهم هر وقت که خودم دوست داشتم، حرف بزنم. دیگر از بس با این و آن و برای این و آن حرف زدم، خسته شدم. از امروز من هستم که همه حرفها را میزنم. راستی چی میشد که تلفنها به جای اینکه برای آدمها حرف بزنند، برای خودشان حرف میزدند؟ آن وقت همه میگفتند تلفن این را گفت و تلفن آن را گفت؛ ولی حالا همه میگویند از پشت تلفن این حرف را زدیم و از پشت تلفن آن حرف را زدیم!»