آن یار که پیوسته به ما دل نگران بود
مشغول به ما بود و ملول از دگران بود
از ما برمید و دگرانش بربودند
آری مگرش مصلحتِ وقت در آن بود
دیروز بر آن بود که بازم بنوازد
امروز بر آن نیست که دیروز بر آن بود
دوشش بگرفتم که برآرم به کنارش
دیدم که سرش با منِ دلخسته گران بود
آشفتگی زلفش و بیماریِ چشمش
گوئی که زِ دودِ دلِ صاحب نظران بود
آن دور کجا رفت که در سایه ی حُسنش
اوقاتِ منِ خسته به خوبی گذران بود
می رفت و
کمال از پیِ او رفت دل از دست
با دیده ی غمدیده به حسرت نگران بود
#کمال_خجندی #در_جفا@be_ghole_ghazal