ترکِ من کردی، شدی با من به کین، این هم بماند
با رقیبِ زشت گشتی همنشین، این هم بماند
میروی در بزم غیر و میگشایی بالِ عشرت
میکنی زین غم مرا اندوهگین، این هم بماند
چین ز ابرو میگشایی، میدهی کامِ رقیبان
چون رسی بر ما، زنی چین بر جبین، این هم بماند
زلف افشاندی به رُخ، شد پاسبانِ گنجِ رویت
دزد را ای سیمتن کردی امین، این هم بماند
زلف کز شیطان گرو برده است، ره دادی به جنّت
غالبش کردی تو بر روح الامین، این هم بماند
با مَنَت جور و جفا، با مدعی مهر و وفایت
از چه رو با او چنان، با من چنین؟ این هم بماند
ناز یکسو، غمزه یکسو، تیغِ ابرو، تیرِ مژگان
بهرِ قتل من فشاندی آستین، این هم بماند
گام واپس میکشی هر دم که با من میزنی گام
میروی هردم به کامِ آن و این، این هم بماند
آفرین گویی به رغمِ من به هجوِ هرزهگویان
شعرِ ِ
مفتون را نگویی آفرین، این هم بماند
#مفتون_همدانی#غزل_کامل•دیوان اشعار
مفتون همدانی، با مقدمهی استاد سعید نفیسی، به کوشش رضا
مفتون•
@be_ghole_ghazal