شبِ عيد است و من از يار بعيدم افسوس
ماه ديدم، رخِ چـون مـاه نديـدم افـسوس
ای صـبا تهنيـتِ عيـد بـه جانـان برسـان
گو سيهروز شد از هجرِ تو عيدم افسوس
نارسا بود مگـر بخـت کـه انـدر طلبـت
جان رسيده به لب و من نرسـيدم افـسوس
قيس در باديـه از حـسرتِ ليلـی نکـشيد
آنچه در زاويه دور از تو کشيدم افـسوس
حيرتم کشت چو صيدِ تو شدم ای صیاد
تو رميدی ز من و مـن نرميـدم افـسوس
غيرِ افـسون ِجنـون بـر دلِ مجنـون
رازیبیاثر بود هر افسون کـه دميـدم افـسوس
#عاقل_خان_رازی#در_هجر#در_حسرت•دیوان
عاقل خان رازی خوافی، به تصحیح دکتر محمدامین عامر•
@be_ghole_ghazal