منّتی بود به سر، افسرِ میراثی را
کَندم از خانهی همّت درِ میراثی را
ای پدرمُرده! چه بر مالِ پدر مینازی؟
از خزان پُرس بقایِ زرِ میراثی را
خودفروشی ز من ارزان نتوانند خرید
میفروشم به بها گوهرِ میراثی را
جامهی کهنه زیانی نرسانَد به نسب
زنگ، ضایع نکند جوهرِ میراثی را
عاریت هرچه بُود نقص به مردی دارد
به سرِ دل چه زنی خنجرِ میراثی را؟
پدرت از غمِ دنیایِ دنی مُرد، بس است
تو هم از خود مکن این دلبرِ میراثی را
صیدی از خویش سیهروزتری میخواهم
تا به او بسپرم این اخترِ میراثی را
#صیدی_تهرانی#غزل_کامل•دیوان
صیدی تهرانی، به کوشش محمد قهرمان•
@be_ghole_ghazal