#غزل_کاملاگر به باغ نباشی درختِ سخت تناور
چو برگ در تَفِ طوفان، دهنکجی کن و بگذر
گرت به خنجرِ دشمن، نشد مقابله ممکن
تو را معامله باید، بر آن چه هست میسر
گر از مظالمِ جاری، به تن حریر نداری
زِ دوشِ حاکمِ ظالم، ردا به حیله برآور
صدایِ کیست که اینسان، دهان گشوده به پندم؟
سِزَد که لال کُنیدش، که گشته گوشم ازو کر!
من این میانهطلب را، چو نقطه هیچ شمارم
که سمت و سوی ندارد، درین محیطِ مدوّر
چه لازم است تعامل، به دشمن از سرِ سازش
ازین معامله جز شر، چه حاصل است مقدر؟
مرا به یاوه مترسان، زِ برقِ خنجرِ بُرّان
که پیشِ تیغِ زبانم، شکسته صولتِ خنجر!
اگر حریر نپوشم، به حیله نیز نکوشم
مرا لباسِ شرف بس، چه جایِ جامهی دیگر؟
من آن تمامپسندم، که هیچ یا همه خواهم
به هیچ راضیام اما سخن مگوی ز کمتر!
به مهر، صادقِ صادق، به قهر، آینهی دق
دو کفّه با دو مخالف، نشستهاند برابر
به هست و نیست نظر کن، که مطلقاند و مسلّم
ازین دو واژه نیابی، مراد و معنیِ دیگر
اگر درخت نباشم، بگو که صاعقه باشم
که نیست را بنشانم، میانِ اول و آخر
#سیمین_بهبهانی @be_ghole_ghazal