بر راهِ وعده ای گلِ رعنا نشستهام
تنها بیا تو نیز که تنها نشستهام
از بس ز سبزهی چمن آزار میکشم
گویی به روی ریزهی مینا نشستهام
از موج فتنه گر بنشینم به روی سنگ
دارم گمانِ آن که به دریا نشستهام
تیرِ هواییام که ز بس بی تعلقی
هرجا نشستهام، به سرِ پا نشستهام
از سر هوای گوشهی عزلت نمیرود
گویی به سایهی پرِ عنقا نشستهام
چون شیشه، روی صحبت احباب با من است
هرجا دو کس نشسته، من آنجا نشستهام
دایم چو آفتاب در این انجمن ز شرم
بینم از آن به زیر، که بالا نشستهام
درمان درد خویش طلب کن ز من
سلیمامروز من به جای مسیحا نشستهام
#سلیم_تهرانی#غزل_کامل•دیوان
سلیم تهرانی، با مقدمه و تصحیح محمد قهرمان•
@be_ghole_ghazal