بریده‌ها و براده‌ها

#هوشنگ_ابتهاج
Канал
Блоги
Новости и СМИ
Образование
Психология
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayПродвигать
7,84 тыс.
подписчиков
19,9 тыс.
фото
6,22 тыс.
видео
44,5 тыс.
ссылок
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
⚫️سایه⁩ به سوگ یار نشست...

با نهایت تأسف و تأثر مطلع شدیم که بانو #آلما_مایکیال⁩ همسر استاد امیر هوشنگ ابتهاج ساعاتی پیش دار فانی را وداع گفتند…

روحشان شاد و یادشان گرامی

ــــــــــــــــــــــ
✍🏻هوشنگ ابتهاج:
▪️این غزلو برای آلما تو اوین ساختم.
بعد به نگهبان گفتم که میشه من این شعرو بفرستم واسه زنم، اونم رفت یه پاکت آورد.
من کاغذو گذاشتم تو پاکت و در پاکتو هم باز گذاشتم که خیال نکنن چیز دیگه‌ای نوشتم و فکر می‌کردم که می‌فرستن؛
‏وقتی اومدم بیرون فهمیدم نفرستادند!

‏" به پایداری آن عشق سربلند "
 بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟
بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمان دلربای تو را 
ز بعد این همه تلخی که می‌کشد دل من
ببوسم آن لبِ شیرین جان فزای تو را 
کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را
مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته‌ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته‌ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را 
ز روی خوب تو برخورده‌ام ، خوشا دل من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
سزای خوبی تو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می‌دهد سزای تو را
به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم 
کنار سفره‌ی نان و پنیر و چای تو را
به پایداری آن عشق سربلند قسم 
که سایه‌ی تو به سر می‌برد وفای تو را


تهران | تیر ۶۲

‏ــــــــــــــــــــــ
#سایه #هوشنگ_ابتهاج
#آلما_مایکیال #یلدا_ابتهاج
#سپاس_نیوز

@Sepas_news
#موزيك_خوانى
شادى آزادى
آواز: #محمدرضا_شجريان
شعر: #هوشنگ_ابتهاج
🔵
ای شادی آزادی
روزی که تو بازایی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد ؟
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از وحشت در خواب سخن گفتن می آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می کندیم
وقتی که در آن کوچه تاریکی
شب از پی شب می رفت
و هول سکوتش را
بر پنجره فروبسته فرو می ریخت
ما بانگ تو را با فوران خون
چون سنگی در مرداب
بر بام و در افکندیم
وقتی که فریب دیو
در رخت سلیمانی
انگشتر را یکجا با انگشتان می برد
ما رمز تو را چون اسم اعظم
در قول و غزل قافیه می بستیم
از می از گل از صبح
از اینه از پرواز
از سیمرغ از خورشید
می گفتیم
از روشنی از خوبی
از دانایی از عشق
از ایمان از امید
می گفتیم
آن مرغ که در ابر سفر می کرد
آن بذر که در خک چمن می شد
آن نور که در اینه می رقصید
در خلوت دل با ما نجوا داشت
با هر نفسی مژده دیدار تو می آورد
در مدرسه در بازار
درمسجد در میدان
در زندان در زنجیر
ما نام تو را زمزمه می کردیم
آزادی آزادی آزادی
آن شبها آن شب ها آن شب ها
آن شبهای ظلمت وحشت زا
آن شبهای کابوس
آن شبهای بیداد
آن شبهای ایمان
آن شبهای فریاد
آن شبهای طاقت و بیداری
در کوچه تو را جستیم
بر بام تو را خواندیم
آزادی آزادی آزادی
می گفتم
روزی که تو بازایی
من قلب جوانم را
چون پرچم پیروزی
برخواهم داشت
وین بیرق خونین را
بر بام بلندتو
خواهم افراشت
می گفتم
روزی که تو بازایی
این خون شکوفان را
چون دسته گل سرخی
در پای توخواهم ریخت
وین حلقه بازو را
در گردن مغرورت
خواهم آویخت
ای آزادی بنگر آزادی
این فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
این حلقه گل خون است
گل خون است
ای آزادی
از ره خون می ایی اما
می ایی و من در دل می لرزم
این چیست که در دست تو پنهان است ؟
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی ایا با زنجیر
می ایی ؟
Telegram.me/khaanesh
#خوانش_خانه_دوم_شماست