بریده‌ها و براده‌ها

#نیکوس_کازانتزاکیس
Канал
Блоги
Новости и СМИ
Образование
Психология
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayПродвигать
7,84 тыс.
подписчиков
19,9 тыс.
фото
6,22 тыс.
видео
44,5 тыс.
ссылок
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
Forwarded from دکتر محمد دهقانی ()
🎭 بیچاره آدمیان... که گرفتار دام تن‌اند؛ تقلا می‌کنند تا آزاد شوند، تا نجات یابند... به دامی سخت‌تر گرفتار می‌شوند، به دام ذهن.
و این را رستگاری می‌نامند!
فقط زندان خود را عوض می‌کنند_ دیوارها دیگر نه از سنگ‌اند و گچ و میله‌های آهنین، که از جنس امید و رؤیایند. زندان خود را عوض می‌کنند، و این را آزادی می‌نامند!


🪷 #نمایشنامه
🪷 #بودا
🪷 #نیکوس_کازانتزاکیس
🪷 #ترجمه_محمد_دهقانی
🪷 #نشر_نگاه_معاصر
🪷 #پیشنهاد_کتاب
🪷 #لذت_متن





🎨 نقاشی امپراتوری نور اثر رنه ماگریت





💠 @dmdehghani
🔸دکتر محمد دهقانی: بودا، آشکارتر از هر اثر دیگر کازانتزاکیس، مبین تعارضی است که وی میان اشتیاق به عمل سیاسی، از یک سو، و اعتقاد به پوچی و بیهودگیِ هر عملی در این جهان، از سوی دیگر، احساس می‌کرده است؛ و باز کازانتزاکیس در هیچ اثر دیگری تا بدین‌ حد نکوشیده است تا دو سوی این تعارض را روشن گرداند و در قالب کار و فعالیت هنری با هم آشتی دهد.


🍀 #بودا
🍀 #نمایشنامه
🍀 #نیکوس_کازانتزاکیس
🍀 #ترجمه_ی_محمد_دهقانی
🍀 #پیشنهاد_کتاب



💠 @dmdehghani
Forwarded from کتاب و نگاه
🔅ادای احترام به زوربا

مسعود قربانی

🔅به قامت #زوربای_یونانی بعد از آن‌که چند هفته است از خواندنش فارغ گشته‌ام، همچنان خیره‌ام و مبهوت در قلم  و رویای #نیکوس_کازانتزاکیس ، به انسان و وجوهِ عجیب و رشک‌برانگیزاش فکر می‌کنم.

کازانتزاکیس با زوربا، انسانی رها را به ما نشان می‌دهد که زندگی را تام و تمام زندگی می‌کند و آدمی را با همه‌ی ابعاد وجودیش، شیطانی و خدایی، رو به رویمان می‌نشاند:

زوربا دست نیآفتنی است، با آن‌که وجه عجیب و غریبی در او نیست! دست نیآفتنی است، با آن‌که برایمان آشناست!  دست نیآفتنی است، با آن‌که عادی و طبیعی رفتار می‌کند!

اما از آن‌جاکه قاعده‌ی روزگارِ انسان‌ها بر "خود نبودن" بنا شده است و زوربا بی هیچ بازیگری و پوششی خود را بر ما، آن‌چنان‌که هست، نمایان می‌سازد؛ خواستنی می‌شود! 

زوربای خشن و لاقید، همان‌قدر عزیز است که زوربای رقصنده و رئوف!
بدی زوربا از آن‌جا که اصیل و انسانی است، و با طینت آدمی تصادمی ندارد؛ پذیرفتنی، آشنا و حتا دوست‌داشتنی می‌شود!
زوربا خودِ ما می‌شود، اگر بازیگری را به کناری نهیم و بی‌تکلف بر زمین قدم گذاریم و دست در دست او در ساحلِ زندگی به رقص درآییم!

🔅راوی (اوگر) می‌خواهد که کِرمِ کتاب نباشد، می‌خواهد که عمل کند، می‌خواهد «به جای استفاده از کلمات با موجودات تماس مستقیم [داشته باشد].»(ص92)  می‌خواهد با دستان خود زندگی را به سلوک بنشیند و با تک‌تک ذرات وجودش به مصاف آن رود! پس تصمیم به دورانداختن اوراق و نوشته‌هایش می‌گیرد و تنها با آموزه‌های بودا، در جزیره‌یی دور دست، قرار به احیای معدنی می‌کند.

🔅کتاب، داستان این احیا است و سفر، و تجارب آن، و مهم‌تر از همه همنشین‌اش:

از اقبال خوش، یا سنت روزگار است که اگر ردِّ گام‌هایت، در مسیر خواسته‌ی درونت باشند؛ همراهی و همراه، خواهی دید. این‌جاست که الکسیس زوربا، بی‌هیچ شناختی خود را به راوی نمایان می‌کند و می‌خواهد "بی‌چرا" قبولش کند!

«چرا؟ چرا؟ آیا نمی‌شود کاری را بدون چرا انجام داد؟ انسان نمی‌تواند کاری را که دلش می‌خواهد بکند؟»(ص21)

"دل" و تپش‌های آن، راهنمای زوربا هستند. "دلی خدایی و شیطانی!" 

هر ضرب‌آهنگ آن، به او می‌گویند که چه کن، چه نکن! نقشه‌ی زندگی او در دستی است که به دلش آویزان است! کسی « که هنوز رشته‌ی اتصالش با مادرِ طبیعت، یعنی زمین قطع نشده [است]»(ص27)

«انسانی بدوی [...] که پوسته‌ی زندگی ــ یعنی منطق، اخلاق و راستی و درستی ــ را شکافته و مستقیم به سوی ذات و جوهر زندگی [قدم برداشته است]»(ص263) و همین او را برایمان عجیب می‌نماید:

«به هر چیز چنان نگاه می‌کند که گویی برای اولین دفعه آن‌را می‌بیند.»(ص90) «و هر وقت [دلش] چیزی بخواهد، خود را از آن چیز [چنان انباشته می‌سازد] تا زده شود و دیگر آن‌را نخواهد.»(ص332)

تمنا می‌کند که ای کاش «می‌دانستیم، باران، گل و سنگ چه می‌گویند؟ شاید ما را صدا می‌زنند ــ ولی ما صدایشان را نمی‌شنویم؟»(ص163) دریغ می‌خورد: «کی دیدگان حقیقت‌بین ما باز می‌شود، تا همه چیز را ببینیم؟ کی ما آغوش خود را باز خواهیم کرد تا همه چیز ــ سنگ، باران، گل و افراد بشرــ را در بگیریم؟»(ص163)

و این‌گونه هم حیرت‌زده‌ی روزگار است و هم کارهایش حیرت‌آور!
انگشت سبابه‌ی چپش را تا نیم‌بند بریده، تا مزاحم کاری که دوست می‌داشته نباشد! عاشقی در ساخت وجودی زوربا، بازتعریفی تازه می‌یابد! او با عُصیانش هم به سوی عشق و خواسته‌یی که دوست دارد، خیز بر می‌دارد و هم کامل بودن و اشرف مخلوقات بودن خویش را به چالش می‌کشد! «هر فرد دیوانگی‌هایی دارد و به عقیده‌ی [زوربا] بالاترین دیوانگی‌ها نداشتن نوعی دیوانگی است!»(ص255)

🔅زوربا، خود را «غرقه در اسرار عالم می‌داند»(ص369) پس حتا تن‌اش، تا آن‎‌جا تن اوست که در آن تعریف، همراهیش کند! و الا همان را هم می‌توان برید و به دور انداخت! از سویی، او رهاست با آغوشی گشوده در برابر زندگیِ سیّال« بدون مقاومت و پرسشی [...] و از این تسلیم نفس، سرمست و شاد...»(ص78) جمعِ تناقضی که تنها در قامت زوربا خوش می‌نشیند؛ جمع ایمان و بی‌ایمانی! جمع کفر و دین! جمع عشق و تنفر!

گهی فریاد بر می‌آورد «دلیر باش! به نام خداوند! رو خطر کن، هرچه بادا باد! بکوش تا نبازی، مسلما برنده خواهی بود!»(ص309) و گاهی چون عصیانگری که شاکر خدا نیست  و می‌گوید: «شکر گزاری نسبت به خداوندی که همه چیز دارد ولی ما از گرسنگی با مرگ دست به گریبانیم، دیوانگی صرف است!»(ص107) با نام همان خدا به جنگ می‌رود اما با صلح، خدایی تازه می‌بیند!
از نگاه او جنگ‌ بین ملت‌ها دیوانگی است، او می‌پرسد:

ادامه ...


https://is.gd/oeadBX
@MasoudQorbani7
وقتی فرهیختگان عامیانه می‌شوند!

تمایز و تفکیک و طبقه‌بندی رکن بنیادی معرفت بشری است. بدون قدرت ایجاد تمایز و تفکیک که همان طبقه‌بندی است، اساساً دانش منقحی شکل نمی‌گیرد و اذهان مغشوش و آشفته می‌شود. از یک ذهن مغشوش و آشفته نیز جز اغتشاش و آشفتگی تراوش نمی‌کند و این نیز به نوبۀ خود به کژراهۀ عملی و به باد دادن سرمایۀ یک ملت منجر می‌شود.
متأسفانه اغلبِ آنچه این روزها در بارۀ حمله به سلمان رشدی و کتاب آیات شیطانی او چه از جانب هواداران و چه از سوی دشمنانش نوشته یا گفته می‌شود، فاقد ایجاد تمایز بین ابعاد مختلف این ماجراست!
طبعاً از افراد عادی که به یکپارچه‌سازی‌های بسیط از پدیده‌ها عادت کرده‌اند و حوصلۀ تفکیک و تمایز بین جنبه‌های مختلف رویدادها را ندارند، نمی‌توان انتظار زیادی در این باره داشت اما وقتی که "اهل فرهیختگی" نیز به جای تمایز و طبقه‌بندی، به وادی بسیط کردن اغتشاش‌آمیز داستان پا می‌گذارند، نشان از روندی رو به انحطاط است.
در مورد ماجرای سلمان رشدی جنبه‌های مختلف ماجرا را می‌توان به شرح زیر از هم جدا و تفکیک کرد.
1. آیا در کتاب آیه‌های شیطانی به پیامبر اسلام توهین شده است؟ مرجع پاسخ به این پرسش برآیند نظرات جامعۀ مسلمانان جهان است. نه فقط بنیادگرایان که مسلمانان اصطلاحاً "میانه‌رو" نیز اثر رشدی را وهن‌آلود دیده‌اند. به نظرم جهان اسلام از ملک حسین پادشاه فقید اردن که هم متحد آمریکا و هم حامی صلح با اسرائیل بود، رهبری نرمتر و ملایم‌تر در برابر دنیای غرب تجربه نکرده باشد. وقتی ملک حسین نیز خشم خود را از اهانتِ کتاب آیات شیطانی پنهان نکرد، تکلیف بقیۀ مسلمانان کم و بیش روشن است.
2. آیا اگر نویسنده‌ای در کتاب خود به اعتقادات و مقدسات دیگران اهانت کرد، می‌توان حکم به قتل او داد و یا اقدام به ترورش کرد؟ نه، نمی‌توان! چون اولاً کلام را باید با کلام پاسخ داد. ثانیاً با جواز قتل در این موارد، جنگ و خونریزی بین علاقمندان به مذاهب و ایدئولوژی‌ها و عقاید گوناگون به راه می‌افتد و چیزی از تمدن بشری باقی نمی‌گذارد. برای نمونه در کتاب‌های برخی از متعصبان شیعه سخنانی بارۀ برخی اصحاب پیامبر بخصوص شیخین مطرح شده است که با هر حساب و کتابی اهانت‌آمیز است. حال اگر قرار باشد این گونه نوشته‌ها مبنای برخورد با پدیدۀ اهانت قرار گیرد، تمام جهان اسلام در خون غرق خواهد شد.
3. آیا دولت‌ها حق دارند از انتشار آثار موهن جلوگیری کنند؟ به طورعام خیر! زیرا آنچه را مثلاً یک مارکسیست توهین به عقاید یا رهبران فکری خود می‌بیند، یک لیبرال بیان آنها را حق خود می‌داند و به عکس. یا همینطور آنچه را یک مسیحی توهین به تثلیث می‌داند، یک مسلمان تبیین توحید تلقی می‌کند و به عکس. اصل جواز نشر آثار موهن اما مانند همۀ اصول بشری استثناءبردار است. چنانچه جامعۀ کارشناسان یک فن، اثری را توهین‌آمیز اعلام کند دولت‌های دمکراتیک می‌توانند بنا به اصل حفظ امنیت ملی مانع انتشار آن شوند. امنیت ملی کشورها اما در همۀ جوامع به یکسان مستحکم یا شکننده نیست. در جوامعی که مدارای مذهبی و فرهنگی و سیاسی نهادینه شده است، تحمل اتباع در برابر اهانت به عقایدشان بیشتر است و بنابراین، منع انتشار آثار موهن هم کمرنگ‌تر است. در جوامعی که مدارای مذهبی به فرهنگ تبدیل نشده است، اما نشر آثار وهن‌آمیز دشوارتر است و حساسیت‌های خود را دارد.
4. از مورد سوم، رگ غیرت برخی از مدافعان آزادی مطلق بیان به جنبش نیاید! اصولاً چیزی به نام آزادی مطلق بیان در دنیای ما معنا ندارد. در همان جوامعی که از نشر کتاب آیات شیطانی به عنوان حق آزادی بیان دفاع می‌شود، نشر آثاری که هولوکاست یا هر نوع "جنایت بر ضد بشریت" را مورد تردید و تشکیک و انکار قرار دهد، مستوجب تعقیب قضایی و مجازات است! اگر آزادی بیان واقعاً مطلق است، قائلان به این موضوع اثری در بارۀ تشکیک در هولوکاست و یا یهودستیزی در آمریکا یا اروپا نشر دهند تا از صحت نظرشان اطمینان حاصل شود!
5. آیا هر دسته و گروه اجتماعی در یک کشور حق دارند اثری را توهین به عقاید خود بنامند؟ مسلماً حق دارند. حق اعتراض به آن اثر چطور؟ به طور حتم؛ اما به شرط آنکه اعتراض‌شان مسالمت‌آمیز باشد و نظم و انضباط اجتماعی را تهدید نکند.
6. آیا آنطور که برخی مدعی‌اند، آیات شیطانی چیزی شبیه آخرین وسوسۀ مسیح اثر نیکوس کازانتزاکیس نویسندۀ یونانی است؟ به هیچوجه! این دو اثر مطلقاً قابل مقایسه نیستد. در این باره دوباره خواهم نوشت.
#احمد_زیدآبادی
#آیات_شیطانی
#سلمان_رشدی
#نیکوس_کازانتزاکیس
#آزادی_بیان
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii