بریده‌ها و براده‌ها

#مقالات_جریان
Канал
Блоги
Новости и СМИ
Образование
Психология
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayПродвигать
7,84 тыс.
подписчиков
19,9 тыс.
фото
6,22 тыс.
видео
44,5 тыс.
ссылок
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
Forwarded from جریانـ
🔹یکی از بزرگ‌ترین گرفتاری‌های انسانی در جوامع امروزی خصوصا در غرب، خودمحوری، منفعت‌طلبی شخصی و فردگرایی افراطی آدم‌ها است؛ جوامعی اتمیزه‌ و فاقد روح جمعی‌ که در آن افراد دچار روزمرگی شده و هرکس صرفا به دنبال مسائل و مصائب شخصی خود است و از احوال و رنج‌های «دیگری» چندان آگاه نیست. اکثر انسان‌ها در رویای موفقیت،‌ کامیابی و ثروتمند شدن به سر می‌برند و جز اقلیت‌های آگاه و فعال، در میان عموم مردم از آرمان‌های بلند انسانی خبری نیست. گویی رویاهای فردی جایگزین آرمان‌های جمعی شده‌اند و کمتر اراده‌ همگانی قدرت‌مندی برای مقاومت در مقابل نهادهای سیاسی و اقتصادی حاکم و پیگیری منافع عمومی، خصوصا حقوق فرودستان و محذوفان جامعه شکل می‌گیرد.

🔸در چنین شرایطی در کشورهایی مانند ایران هنوز آیین‌هایی وجود دارند که حامل فرم و محتوایی هستند که درست در نقطه مقابل چنین وضعیتی قرار دارند. بزرگداشت تاسوعا و عاشورا یکی از همان آیین‌ها است که البته ریشه‌های فرمی آن را می‌توان در گذشته‌های دورتر این سرزمین نیز یافت.

🔹تصور کنید مردمان بی‌شماری را که هر سال در یک موعد مشخص به شکلی برابر، با لباس‌هایی مشابه و بی‌تکلف، در کنار یکدیگر جمع می‌شوند تا با موسیقی، شعر، نمایش، هم‌خوانی و حرکات فرم (دست و بدن) از مقام شخصی به بزرگی یاد کنند که نماد آزادگی،‌ شجاعت و سلحشوری و الگوی ظلم‌ستیزی و ایثار است؛ شخصی که صرفا به دنبال منفعت خود و اطرافیان‌اش نبود و تن به ظلم و فساد سیاسی زمانه نداد و برای ایستادگی و مقاومت در مقابل آن از گذشتن از جان خود نیز ابایی نداشت؛ او در این راه یارانی نیز داشت که تنهایش نگذاشتند. تعزیه‌ها، دسته‌ها و هیئت‌ها همگی از دیرباز محل و محملی برای ادای احترام به این شخص و یارانش و تجلی یک همبستگی مردمی بوده‌اند. در کنار این، اهدای نذری، به دیگران،‌ خصوصا نیازمندان و فرودستان و دست‌گیری از آن‌ها نیز یک رکن مهم این آیین است.

🔸این مراسم هم از لحاظ فرم و ساختار و هم از لحاظ محتوا و مضمون می‌تواند یک آیین درخشان انسانی باشد که حتی باعث جذب و استقبال افراد غیرشیعه و غیرمسلمان هم بشود؛ کمااینکه در بسیاری از کشورها که این مراسم به شکل مستقل و مردمی برگزار می‌شود همین جذابیت وجود دارد. اما متاسفانه سال‌هاست به دلایل مختلف، این مراسم در داخل کشور از معنا و مضمون خود تا حد زیادی خالی شده و ظاهر و قالب باقی مانده از آن گرفتار آفاتی شده است که نه تنها باعث جذب افراد نمی‌شود که منجر به دفع نیز می‌شود. مواردی مثل خرافه‌پروری و عوام‌گرایی، غصه‌محوری به‌جای حماسه‌سرایی، تقدیس مظلومیت، دیگرآزاری (سر و صدای زیاد، راه‌بندان در خیابان‌ها و کوچه‌ها، حیوان‌آزاری، کودک‌آزاری، پر از زباله کردن خیابان‌ها)، فخرفروشی، اشرافی‌گری، مصرف‌گرایی، نمایش و چشم‌وهم‌چشمی،‌ مداحی‌های مبتذل و نهایتا کاسبی و ریاکاری با این مراسم، تهی کردن این آیین از محتوای آزادی‌خواهانه، حق‌طلبانه و آگاهی‌بخش آن است.

🔹در واقع ما یک امکان اجتماعی و تاریخی مهم خود برای همبستگی مردمی و رشد اخلاقی را با رویکردهای غلط و مداخله حاکمیت و نهادهای قدرت تبدیل به یک نقطه ضعف و حتی عامل رویگردانی افراد از این مفاهیم کرده‌ایم. البته چند سالی هست که به لطف شبکه‌های اجتماعی چهره متمایز،‌ اصیل و مستقلی از این مراسم در بعضی شهرها و شهرستان‌ها مشاهده می‌شود که مایه امیدواری در جهت حفظ این سنت فرهنگی است.


🔸مسئله این است که این آیین را مناسبتی برای عزا و غم بدانیم یا موعدی برای بزرگداشت حماسه، سلحشوری و رهایی؛ نگاه پهلوانانه مولانا شاید پاسخ مناسبی برای این مسئله باشد:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک‌روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام‌داران را رهایی
🔹ما این روزها در ایران با روزمره شدن زندگی‌ها و دغدغه‌هایمان و با رشد خودخواهی، خودمحوری و منفعت‌طلبی افراطی و افول نسبی نهاد اخلاق مواجهیم. بنابراین بیش از هر زمانی نیاز به ترویج معقولانه آرمان‌خواهی و دمیدن روح آزادگی،‌ شجاعت،‌ همیاری و ایثار در جامعه داریم. اما این امر قطعا به شکل دستوری و شعاری تحقق نمی‌یابد و نیازمند حرکت‌های مردمی و خودجوش است؛ باشد که با حمایت از نمونه‌های مستقل و مردمی این مراسم، با آگاهی‌بخشی مستمر جهت غنی کردن و پیراستن این مراسم از جهل، خرافه و ظلم و با تاکید بر حفظ حقوق دیگران و اهدای کمک‌ها و نذرهای مردمی به نیازمندان، این ایام و آیین، فرصتی برای تعالی، نزدیکی، مهرورزی و حال خوب بین مردمان باشد.


✍🏼 #کاوه_گرایلی

#مقالات_جریان
#اخلاق #آگاهی #ایثار #شجاعت
#آرمان #کرامت #عاشورا
#مهربان_باشیم
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from جریانـ
«مرد عشیره بودن سخت است.»

۱. قتل ناموسی نه منحصر به یک قوم و استان است و نه در میان تمام افراد آن قوم و استان رایج و رواست. کافی‌ست اخبار این سال‌ها را مرور کنید تا ببینید که در بسیاری از نقاط کشور چنین جنایاتی رخ داده است. البته در مناطقی که فرهنگ قبیله‌ای پشتیبان و مشوق چنین اقدامی است رواج این جنایات بیشتر است. اما بخش مهمی از مخالفت‌ها و افشای این جنایات نیز از سوی فعالان حقوق #زنان و نهادهای مدنی محلی است.

۲. قتل ناموسی مسئله‌ای قومی نیست اگرچه #قوم‌گرایی به آن دامن می‌زند. این جنایت حتی صرفاً برخاسته از شکاف میان زنان و مردان نیست. بسیاری از این ارزش‌ها توسط زنان این جوامع بازسازی و تکثیر می‌شود و بسیاری از کنشگران معترض به این رسوم، مردان آن نواحی‌اند. ضمن آن‌که مردان خود در این جوامع زیر بار فشار و انتظار «غیرت» و هراسان از طرد و تحقیر‌ از سوی طایفه به نوع دیگری (و مسلماً نه به اندازه زنان) قربانی می‌شوند.

۳. مسئله این‌جا، ستیز ارزش‌های عشیره‌ای علیه حقوق فردی‌ست. سنت‌هایی مانند الزام به ازدواج درون قبیله شاید در گذشته کاربرد داشته اما در جهان امروز نه اخلاقی‌ست، و نه حتی توجیه دارد که برای حفظ حلقه بسته قبیله و تأمین منافع اقتصادی عشیره زیر لوای آبرو و غیرت، زنان را از کودکی محکوم به ازدواج اجباری کرد و در صورت سرپیچی مورد آزار قرار داد یا حتی #جان_شیرین آن‌ها را گرفت.

۴. باید در برابر این مناسبات مرتجعانه‌ ایستاد و کمک کرد تا افراد از حصار تنگ این خرده‌نظام‌های اجتماعی بیرون بیایند و به‌جای احساس تعلق به قبیله، خود را شهروند کشور بدانند و ضمن حفظ ویژگی‌های ارزشمند فرهنگ بومی، ذهن‌شان را باز کنند و به‌جای ارزش‌های ناکارآمد قبیله‌ای، به اخلاق جهانی و ارزش‌های میهنی پایبند باشند. البته یادمان باشد یکی از مهم‌ترین علل وابستگی این افراد به حلقه‌های بسته قبیله‌ای، فقر، محرومیت و عدم امکان استقلال اقتصادی فرد و از آن سوی چتر حمایتی و مراقبتی قبیله و عشیره از افراد است.

۵. نفرت‌پراکنی و انگ چسباندن به هر قوم یا استانی نه تنها این رسوم خطرناک را ریشه‌کن نمی‌کند که با ارائه نشانی غلط و دامن زدن به دیگر شکاف‌ها، درخت جهل و نفرت و افکار دگم را آبیاری می‌کند. از سوی دیگر هر توهینی، با دلسرد و آزرده کردن کنشگران محلی -که تنها نیرویی‌اند که به واسطه نزدیکی به این حلقه‌های بسته تا حدی توان ترک انداختن در این نظام ارزشی را دارند- آن‌ها را در این راه تنها و بی‌پناه می‌کند.

۶. تلاش فعالان اجتماعی محلی بیش از پشتیبانی جامعه مدنی، نیازمند سه اقدام اساسی حکومت است:
• تصویب و اجرای فعالانه قوانین بازدارنده از کودک‌همسری و خشونت علیه زنان
• آموزش کودکان و آگاهی‌بخشی نسبت به حقوق زنان، روابط زن و مرد و حقوق و تکالیف #شهروندی
• ایجاد رونق اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و بسترسازی برای گسترش طبقه متوسط در این مناطق

اگرچه که متأسفانه در شرایطی که هیچ نشانه‌ای از تحقق هیچ‌یک از سه مورد بالا دیده نمی‌شود، هم‌چنان وظیفه شهروندان و نهادهای مدنی در ایران است که به سهم خود و با یاری نیروهای محلی بکوشند با آگاهی‌افزایی، اندکی بهبود فرهنگی و اجتماعی در این زمینه ایجاد کنند.

✍🏼 کاوه گرایلی
#مقالات_جریان
ضرورت #جنبش_خودساماندهی_جامعه_مدنی در جهت #نه_به_خشونت_علیه_زنان
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
#سفر کردن، خطر کردن است!
خصوصاً وقتی سفر به مدتی طولانی باشد؛ مهاجرت که دیگر جای خود دارد؛ نه فقط به این علت که به جایی می‌روی که به اندازه محل سکونت‌ات نمی‌شناسی بلکه به این ‌خاطر که وقتی پس از مدت‌ها به محل سکونت‌ات بازمی‌گردی، چه بسا ناگهان با این حقیقت مواجه شوی که آن‌جا را هم دیگر نمی‌شناسی یا لااقل «آن‌جا»، دیگر «آن‌جا»یی که تو می‌شناختی نیست!
نه تنها ممکن است که افراد و آشنایان‌ات در این فاصله حوادث تکان‌دهنده‌ای را تجربه کرده باشند که حتی بدون رخدادهای مهیب هم، حاصل تغییرات کوچک اما پیوسته، در گستره زمان می‌تواند تحول و تغییراتی شگرف باشد؛ تغییراتی که توی غایب یا از آن غافلی یا نهایتاً درکی مجازی و دیجیتال -و نه حقیقی- از آن‌ها داری. لذا در چنین فرایندی، پس از هر سفر، «آشنایان» به میزانی،‌ کم یا زیاد، «ناآشنا» می‌شوند.
از سویی ما در هنگام سفر، با اهالی خانه و شهر خداحافظی می‌کنیم اما کمتر با خانه و شهر وداع می‌‌کنیم. در حالی‌که نه تنها ساکنان خانه و شهر که خود خانه‌ها، شهرها و مکان‌ها نیز با گذشت زمان در معرض تغییر و دگرگونی‌اند؛ چه کالبدشان و چه فضای ذهنی و روانی‌ای که مابین دیوارها و سقف‌ها و خیابان‌ها و پل‌ها می‌سازند.
وقتی خانه و شهر را به «مقصدی ناشناخته» ترک می‌کنی، همیشه این خطر هست که خانه و شهر نیز در گذر ایام (بسته به فاصله زمانی بازگشت‌ات) به «مبدایی ناشناخته» تبدیل شوند.
🔸
سفر کردن، خطر کردن است!
نه صرفاً برای آن‌که از خانه و شهر رفته، که حتی برای آنان که در خانه و شهر مانده‌اند نیز؛ وقتی «آن‌که» می‌شناختند می‌رود و «‌آن‌که» باز می‌گردد را نمی‌شناسند یا لااقل درمی‌یابند او‌ آن‌چنان ‌که می‌شناختند،‌ نیست.
بسیار پیش می‌آید که ما با احساسات، عواطف، افکار و برنامه‌هایی مشخص، خانه و شهر را ترک می‌کنیم اما وقتی پس از سفری دراز یا کوتاه بازمی‌گردیم به واسطه وقایعی که در هنگام سفر (یا در خود سفر یا همزمان با آن در جایی دیگر) رخ داده، تمام آن برنامه‌ها و احساسات و عواطف ما دستخوش تغییراتی اساسی می‌شوند و ما دیگر آن مای سابق نیستیم.
احتمالاً منظور اردلان سرفراز وقتی سرود: «اون‌که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد.» آن بود که به آن‌که رفته دل نباید بست چرا که دیگر باز نمی‌گردد. حتی اگر تجربه زیسته ما گواه بر آن باشد که رفتگانی بوده‌اند که دوباره بازگشته‌اند و بنابراین آن شعر منطبق بر واقع به نظر نرسد، اما در واقع، آن‌که بازگشته، معمولاً آن نیست که رفته است و حقیقتاً «آن‌که رفته است دیگر هیچ‌ وقت نمی‌آید.»
در هر سفر، سه عنصر مسافر، خانه/شهر و آشنایان و اهالی خانه/شهر در معرض تغییر و دگرگونی‌اند؛ تغییر و دگرگونی‌‌ای که برای ما که به تصاویر ذهنی خود می‌چسبیم، غیرقابل پیش‌بینی، ناشناخته و خطرناک است.
🔹
سفر کردن، خطر کردن است!
مشکل اما این است که سفر نکردن، فسردن و پژمردن است. اگر آدم‌ها در «سفر» پوست می‌اندازند و این پوست‌انداختن، گاهی درد دارد و خطرناک است، اما انسانی که فقط در «حضر» است، می‌‌پوسد و این پوسیدن، همیشه دهشتناک است. حضر اگرچه بی‌خطر است اما در پی‌اش رکود و رخوت نشسته است و سفر اگرچه همزاد خطر است اما در پس آن، علاوه بر لذت، مجالی برای کشف و گشایش نیز وجود دارد.
نه تنها هر رفتنی، فرصتی برای شناختِ ناشناخته‌هاست که هر بازگشتی نیز، امکانی‌ برای بازشناسیِ شناخته‌هاست. برای شناسایی پدیده‌ها، هم باید به آن‌ها نزدیک شد و هم باید از آن‌ها فاصله گرفت؛ در فاصله اگرچه جزئیات را نمی‌توان دید اما احاطه ما بر موضوع شناخت‌مان بیشتر می‌شود و سفر، هم فرصتی برای نزدیک شدن به مقصد و هم امکانی برای فاصله گرفتن از مبداء و بازنگری و بازاندیشی در آن است.
گاهی برای شناختِ بهتر شهرها و خانه‌ها و آشنایان و ساکنان شهرها و خانه‌ها، لازم است که از آن‌ها کمی دور شویم و این ثمرِ‌ سفر است.
آری، سفر کردن، خطر کردن است
اما از این خطر، حذر نشاید کرد!

✍🏼 کاوه گرایلی
منتشر شده در روزنامه «اعتماد»، ستون «جریان» - چهارشنبه ۱۶ امرداد ۱۳۹۸
🔸
لینک مطلب در سایت روزنامه:
https://bit.ly/2MbDvZJ
🔹
#مقالات_جریان #جستار
در «جریان» باشید.
@Jaryaann