«مسئلۀ اندیشۀ ایرانشهری و فاشیسم»
چندی است که اندیشمندانی ایرانی در تلاشند مفهوم «ایرانشهر» را به عنوان نظریهای کلان تبیین کنند. سیدجواد طباطبایی و شروین وکیلی را در این میان بهتر میشناسم. اندیشمندانی که در جستجوی مفهومی روشن و کارآمد از «ایرانشهر»ند آشکارا دغدغهای ملیگرایانه دارند. در مقابل، گروهی دیگر از اندیشمندان هم نسبت به تعبیر و مفهوم «ایرانشهر» بسیار حساسند و آن را دائم به باد انتقاد میگیرند. اما مسئله زمانی به جدلی محض تبدیل میشود که ایدۀ ایرانشهری را ایدهای فاشیستی مینامند (و طبعاً نظریهپردازان آن را هم به طور غیرمستقیم فاشیست مینامند). در میان این منتقدان صدای یوسف اباذری و ناصر فکوهی از همه بلندتر بوده است.
از آنجا که تمام کتابهایی که تا کنون منتشر کردهام یا به طور مستقیم دربارۀ فاشیسم بوده یا به طور غیرمستقیم در نهایت به فاشیسم میرسیده است، چندی پیش در نشستی دربارۀ اندیشۀ ایرانشهری قرار شد دربارۀ نسبت احتمالی میان فاشیسم و اندیشۀ ایرانشهری نظرم را بگویم.
نکتۀ نخست اینکه در نظر برخی، بخشی از منش روشنفکرانه این است که پیوسته هشدار دهند فاشیسم در حال ظهور است. بخشی از روشنفکران و اندیشمندان در صد سال گذشته بخشی از کار روزانهشان این بوده است که در مورد فاشیسم هشدار میدادهاند. و البته در بسیاری از موارد این هشدار را اشتباه میدادهاند و اصلاً با دادن آدرس غلط خود به ظهور فاشیسم واقعی کمک کردند.
بگذارید بزرگترین و مهلکترین مثال تاریخی را در این باره بیاورم. جبهۀ کارگری (یا پرولتاریا) پس از جنگ جهانی اول به دو جناح تقسیم شد: جناحی که دموکرات بود یا همان سوسیالدموکراسی، و جناحی که کمونیست بود. در اکثر کشورهای اروپایی جناح سوسیالدموکرات اکثریتِ جامعۀ کارگری و جناح کمونیست اقلیت بود. همزمان میدانیم که فاشیسم نیز در اروپا در حال ظهور بود و هدفش سرکوب هر دو جناح کارگری و نابودی مارکسیسم بود. اما در این میان کمونیستها با هدایت استالین خطای بزرگی مرتکب شدند. آنها جناح دیگر کارگری، یعنی سوسیالدموکراسی را متهم کردند به اینکه فاشیسم است (نام این نظریه را هم گذاشتند «سوسیالفاشیسم») و نزاعی سازشناپذیر میان دو جناح کارگری درگرفت. در نهایت، این نظریۀ به شدت نادرست باعث شد جبهۀ کارگری در اروپا نتواند متحد شود و در نتیجه راه برای به قدرت رسیدنِ وخیمترین نوع فاشیسم در آلمان هموار شد. وقتی هیتلر آمد و همه را قلع و قمع کرد معلوم شد فاشیسم چیست و فاشیست کیست! بنابراین، کسی که تاریخ را خوب خوانده باشد، باید نسبت به دادن آدرس غلط حساس باشد.
در
سخنرانیای که در پیوست این نوشتار آمده، کوشیدم دربارۀ نسبت احتمالی میان «فاشیسم» و «اندیشۀ ایرانشهری» گمانهزنی کنم. بگذارید در اینجا جان کلام را بگویم و برای توضیح و تفصیل آن میتوانید فایل را بشنوید:
۱. وقتی از «فاشیسم» صحبت میکنیم، منظورمان کدام فاشیسم است؟ قطعاً باید تعریف روشنی از فاشیسم داشته باشیم. و این یعنی باید بر حسب تجربیات تاریخی سخن بگویم. بنابراین، مبنای شناخت ما فاشیسمی است که در اروپا بین سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۵ بر اروپا حاکم بود.
۲. من فرض را بر این نهادهام که اندیشۀ ایرانشهری نوعی «اندیشۀ محافظهکارانه» است. یعنی همۀ نظریهپردازیها دربارۀ رویکرد ایرانشهری در نهایت در زمرۀ اندیشههای محافظهکارانه میگنجد.
۳. بر این اساس، کوشیدم رابطه میان «فاشیسم» و «محافظهکاری» را طبق نمونههای عینی تاریخی بررسی کنم.
۴. با بررسی مثالهای تاریخی نتیجه گرفتهام برخلاف ادعا و تصوری که میشود، هرگز نمیتوان ارتباط علت و معلولی، یا حتا نوعی خویشاوندی نزدیک میان فاشیسم و محافظهکاری یافت. یعنی فاشیسم همانقدر که ریشه در راستگرایی دارد، به همان اندازه نیز در لیبرالیسم و چپگرایی ریشه دارد. و در صحبتها با نمونههای تاریخی نشان میدهم فاشیستها پیوند ذاتی با محافظهکاران نداشتند.
۵. شرح میدهم که فاشیسم اتفاقاً برآمده از «بیریشگی» است. در حالی که «محافظهکاری» میکوشد از بیریشه شدن مردم جلوگیری کند. بنابراین، حتا میتوان ادعا کرد محافظهکاری میتواند جلوی ظهور فاشیسم را بگیرد.
۶. در نهایت، نتیجه میگیرم، طبق الگوهای تاریخی، ارتباط ارگانیک و ذاتی میان اندیشۀ ایرانشهری و فاشیسم وجود ندارد. زیرا اتفاقاً چون اندیشۀ ایرانشهری محافظهکارانه است و بر ریشهها تأکید میکند به عنوان عاملی برای جلوگیری از بروز فاشیسم باید از آن استقبال کرد.
شرح و بسط این نکات کلی را در فایل پیوست بشنوید. این
سخنرانی را در دی ماه ۹۷ در نشستی با حضور دکتر شروین وکیلی در خانۀ گفتمان شهر انجام دادم. در فایل پیوست میتوانید
سخنرانی دکتر وکیلی را نیز بشنوید.
مهدی تدینی
#سخنرانی،
#فاشیسم،
#ایرانشهر@tarikhandishi