بریده‌ها و براده‌ها

#سایه
Канал
Блоги
Новости и СМИ
Образование
Психология
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayПродвигать
7,85 тыс.
подписчиков
19,9 тыс.
фото
6,22 тыс.
видео
44,5 тыс.
ссылок
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
Forwarded from انصاف نیوز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سایه_روشن_تاریخ

داریوش همایون (مدیر روزنامهٔ آیندگان، وزیر و سخنگوی دولت آموزگار):

رهبران جبهه ملی صرفاً دنبال وجههٔ شخصی خودشان بودند. کسانی از اصلاح‌طلبان به این دلخوش بودند که مقام دولتی ندارند ولی عمومشان از چندین مرجع دولتی حقوق می‌گرفتند.
این نگرانی دائمی که مبادا وجهه‌شان خدشه ببیند با نزدیک بودن به رژیم، سبب می‌شد وارد کار سیاسی جدی نشوند.
به رژیم نپیوستند و آن را از داخل اصلاح نکردند؛ این اشتباه بزرگشان بود.
سال ۴۱-۴۰ خلیل ملکی پیغام شاه [برای تشکیل دولت] را به رهبران جبهه ملی داده‌بود، ولی می‌گوید که رهبران جبهه ملی، نه فقط عوام‌فریب بلکه فریفتهٔ عوام بودند. هیچ مسئولیتی حاضر نشدند قبول بکنند.

[سال ۵۶] صحبتش پیش آمد یکی دو تا از رهبران جبهه ملی در دولت مسئولیت‌هایی پیدا کنند، ولی وقتی کارتر پیروز شد، دوستانشان در آمریکا بهشان رساندند که موقعیت دارد تغییر می‌کند و وضع شاه خوب نیست در آمریکا. آنها هم حاضر به همکاری نشدند.
جبهه ملی نه به عنوان یک نیروی مخالف توانست مؤثر باشد و نه توانست جنبش اصلاح‌طلبانه سیاسی و سنت اصلاح‌طلبی سیاسی را تقویت کند.
(تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد)

@ensafnews
Forwarded from جریانـ
⚫️ دریغ از رفتن زودهنگام پژوهشگر برجسته، جناب ابوالفضل خطیبی
ایشان سال‌ها پیش در مصاحبه‌ای گفته بود:

«مدخل‌های ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، بانی شاهنامه منثور ابومنصوری و اسدی طوسی و مدخل‌های دیگرِ مرتبط با شاهنامه را نوشتم. پس از نوشتن این مدخل‌ها شیفته و شیدای شاهنامه شدم و احساس کردم این همان چیزی است که من دنبالش هستم. همچنان‌که در دنیای شاهنامه غرق شده بودم، روزی با خودم پیمان بستم که تا پایان عمر درباره شاهنامه تحقیق کنم.»

و تا پایان عمر بر سر پیمان خود ماند.

سخن پایانی‌اش در آن گفت‌وگو چنین بود:
«با شاهنامه نفس می‌کشم و زندگی امیدوارانه جریان می‌یابد. بسیار روزها را با شاهنامه آغاز می‌کنم و بسیار شب‌ها را با تامل در بیتی از شاهنامه به خواب می‌روم.»

یادشان گرامی و راه فرهنگی‌شان، پررهرو!

⬅️ زندگی‌نامه کوتاهی از ایشان

⬅️ سخنرانی‌ها و نوشته‌ها در شاهنامه‌شناسی و ایران‌شناسی

⬅️️ گفت‌وگوی ایبنا با ایشان

⬅️ گفتگویی در زمینه‌ی شاهنامه و شاهنامه‌شناسی

⬅️ یادداشت‌های ادبی و تاریخی از او

⬅️ هویت ایرانی در شاهنامه

⬅️ گفتاری در سوگ او از #میرجلال‌الدین_کزازی

⬅️ خاموشی دوست از #سیداحمدرضا_قائم‌مقامی

⬅️ در سوگ ابوالفضل خطیبی از #سایه_اقتصادی‌نیا

⬅️ یادداشت زاگرس زند در سوگ او

#شاهنامه #ایران‌شناسی
در «جریانـ» باشید.
@Jaryaann
⚫️سایه⁩ به سوگ یار نشست...

با نهایت تأسف و تأثر مطلع شدیم که بانو #آلما_مایکیال⁩ همسر استاد امیر هوشنگ ابتهاج ساعاتی پیش دار فانی را وداع گفتند…

روحشان شاد و یادشان گرامی

ــــــــــــــــــــــ
✍🏻هوشنگ ابتهاج:
▪️این غزلو برای آلما تو اوین ساختم.
بعد به نگهبان گفتم که میشه من این شعرو بفرستم واسه زنم، اونم رفت یه پاکت آورد.
من کاغذو گذاشتم تو پاکت و در پاکتو هم باز گذاشتم که خیال نکنن چیز دیگه‌ای نوشتم و فکر می‌کردم که می‌فرستن؛
‏وقتی اومدم بیرون فهمیدم نفرستادند!

‏" به پایداری آن عشق سربلند "
 بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟
بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم
ببوسم آن سر و چشمان دلربای تو را 
ز بعد این همه تلخی که می‌کشد دل من
ببوسم آن لبِ شیرین جان فزای تو را 
کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را
مباد روزی چشم من ای چراغ امید
که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفته‌ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته‌ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را 
ز روی خوب تو برخورده‌ام ، خوشا دل من
که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را
سزای خوبی تو بر نیامد از دستم
زمانه نیز چه بد می‌دهد سزای تو را
به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم 
کنار سفره‌ی نان و پنیر و چای تو را
به پایداری آن عشق سربلند قسم 
که
سایه‌ی تو به سر می‌برد وفای تو را

تهران | تیر ۶۲

‏ــــــــــــــــــــــ
#سایه #هوشنگ_ابتهاج
#آلما_مایکیال #یلدا_ابتهاج
#سپاس_نیوز

@Sepas_news
Forwarded from احسان‌نامه
▪️دکتر سلیم نیساری، استاد ادبیات در سن ۹۸سالگی درگذشت. او در عمر طولانی خود کتابهای زیادی نوشت و کارهای بسیار کرد، اما مهمترین کارش تلاش برای به دست دادن دیوان حافظی هرچه پیراسته‌تر و نزدیکتر به اصل اشعار حافظ بود. توضیح اینکه در دنیای قدیم که امکانات چاپ و تکثیر مثل امروز نبود، کاتب‌هایی بودند که به سفارش این و آن، کتابها را رونویسی می‌کردند. بعضی از این کاتب‌ها، کم‌سواد يا تندنويس يا بی‌حوصله بودند يا اصلاً در مصرف روغن چراغ صرفه‌جویی می‌کردند و نصفه شب‌ها در نور کم می‌نوشتند و در نتيجه چیزی را جا می‌انداختند، کلمه‌ای را غلط و غلوط می‌نوشتند، یا در متن دستکاری می‌کردند و... بعد هم بقيه هم از روی همان‌ها می‌نوشتند؛ مثلاً در غزل معروف حافظ «ما بدين در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم» مصراعِ «آبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار» را تمام نسخه‌های کهن «ابر خطاشوی» ضبط کرده‌اند كه طبیعی هم هست، باران همه چیز را می‌شورد. اما از یک جایی به بعد، در نسخه‌های خطی این عبارت شده «ابر خطاپوش»؛ معلوم است دست کاتبی در کار بوده. برای همین هر چه نسخۀ خطی قدیمی‌تر و نزدیکتری به زمان حیات نویسنده پیدا کنیم، احتمال دخالت کاتب‌ها و اشتباهاتشان کمتر و کمتر خواهد شد. در مورد خواجه حافظ هم که سال ۷۹۲قمری درگذشته، متن‌های قرن نهم که حداکثر یک قرن بعد رونویسی شده اهمیت بیشتری دارند. اینجاست که اهمیت کار دکتر نیساری معلوم می‌شود، او بزرگترین نسخه‌شناس دیوان حافظ بود که بیشترین تعداد از دیوان‌های به جا مانده از دیوان‌های حافظ قرن نهمی را کشف و معرفی کرد. برای مقایسه باید بدانید که علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی در تصحیح معروفشان از دیوان حافظ (۱۳۱۸) از ۴ نسخه قرن نهمی استفاده کردند، دکتر پرویز ناتل خانلری در تصحیحش (۱۳۵۹) ۱۴ نسخه قرن نهمی حافظ را ملاک قرار داد و استاد هوشنگ ابتهاج #سایه برای تصحیح حافظ (۱۳۷۲) ۳۰ نسخه قرن نهمی در اختیار داشته. دکتر نیساری اما ۵۱ نسخه خطی قرن نهمی دیوان حافظ را معرفی کرد و تصحیحی بر اساس آنها به دست داد. او ابتدا در سال ۱۳۷۱ با ۴۳ نسخه، بعد در ۱۳۷۷ با ۴۸ نسخه و بالاخره در ۱۳۸۷ تصحیح نهایی‌اش را با ۵۱ نسخه قرن نهمی منتشر کرد. این یکی از بزرگترین قدم‌ها در تصحیح انتقادی دیوان حافظ و رسیدن به اصل گفته‌های حافظ بود. روان استاد نیساری شاد.
@ehsanname
Forwarded from احسان‌نامه
🔸در دورۀ گرانی همه چیز، نشر کارنامه تجدید چاپ آثار هوشنگ ابتهاج #سایه را ارزان‌تر کرده (جلد شومیز و کاغذ سبک‌تر). منظومۀ «بانگ نی» که پیارسال ۴۵هزار تومان قیمت داشت، امسال ۲۵هزار تومان است @ehsanname
Arghavan (Sher va Saz)
Lotfi - Saye
🎧 «ار غوان شاخۀ همخون جداماندۀ من ...»
@ehsanname
«ارغوان» شعر و صدای هوشنگ ابتهاج #سایه و تار محمدرضا لطفی از آلبوم «بال در بال»
Honar-e Game-e Zaman
H. A. Saye
🎧 «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان»
@ehsanname
«هنر گام زمان» شعر و صدای هوشنگ ابتهاج #سایه از آلبوم «هنر گام زمان»
Forwarded from احسان‌نامه
🔸استاد هوشنگ ابتهاج #سایه (متولد ۶ اسفند ۱۳۰۶) امروز ۹۰ساله شد. به شادباش این روز، چند قطعه از اشعار آقای شاعر را با صدای خودش بشنویم @ehsanname
شعری جدید از هوشنگ ابتهاج #سایه درباره درخت محبوبش ارغوان. در شمارۀ جدید (۱۲۰) «بخارا» #وطن
Forwarded from Khosousi - خصوصی
امیدِ هیچ مُعجزي ز مرده نیست؛ زنده باش!

#سایه


کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
Forwarded from احسان‌نامه
🔸خاطره هوشنگ ابتهاج #سایه از یک عکس یادگاری با #شهریار👆
@ehsanname
«۱۵ و ۱۶ خرداد ۱۳۶۶ دو روز پیش شهریار بودیم... روز دوم حضار محترم شروع کردن به عکس گرفتن. شهریار گفت حالا که می‌خواین عکس بگیرین من خرقه‌ام رو بپوشم... بعد رفت این بالاپوش‌هایی که از پوست گوسفنده و تو خیابون فردوسی می‌فروشن، بی‌آستین، مثل جلیقه، یکی از اینها رو به اصطلاح به‌عنوان خرقه پوشید... اصلا تمام تصور من از خرقه از عهد بایزید تا خواجه حافظ خراب شد! واقعا آب شد و رفت. دیدم عجب چیز مسخره‌ایه. یه پوست گوسفند! این شد خرقه؟! بعد هم یه کلاه پارچه‌ای مثل شب‌کلاه‌هایی که تو بالماسکه‌ها می‌ذارن؛ یه آبی چارخونه از پارچه‌هایی که برای پیژامه به کار می‌برن، گذاشت سرش! نشست و اینها هم رفتن باهاش عکس بگیرن. من هم تمام مدت کنار نشسته بودم. بدم می‌اومد از این صحنه، برام فکاهی بود. نمی‌خواستم تو بالماسکه شرکت کنم. شفیعی [کدکنی] یه مرتبه گفت سایه بیا و بعد میان خودش و شهریار به اندازه خودش جا باز کرد. خب من که تو او سولاخی تنگ جا نمی‌گرفتم! [محمد]رضا گفت سایه بیا، من نگاه کردم که بگم نه، دیدم شهریار داره با یه التماسی منو نگاه می‌کنه. شما اصلا نمی‌تونین حدس بزنین که چه‌جوری داشت منو نگاه می‌کرد. من رفتم و با چه زحمتی هی ستون کرد چپ را و خم کرد راست، یه پامو خوابوندم و یه زانوم رو بلند نگه داشتم تا نشستم اونجا وسط... جا نمی‌شدم آخه! به اندازه هفت هشت‌تا شفیعی کدکنی جا می‌خواد تا من با این جثه‌ام بنشینم. خلاصه با یه پا نشستم. تا نشستم در این تنگنای شب اول قبر، دیدم شهریار سرشو گذاشت روی شونه من. عکسش هست. تا عکس‌ها تمام شد، شفیعی از جاش پا شد. حضار محترم هم مثل حموم زنونه دارن باهم حرف می‌زنن و برای یک لحظه کوتاه من و شهریار رو فراموش کردن... دو روز سفر کردیم یک لحظه نشد من و شهریار با هم حرف بزنیم. در اون لحظه که همه به هم مشغول شده بودن، شهریار با یه حالت بغض‌کرده، اصلا از وقتی که سرش رو شونه‌ام گذاشته بود، حالش منقلب شده بود، گفت: سایه جان! چطوری؟ گفتم: دو تنها و دو سرگردان، دو بی‌کس (به گریه می‌افتد) خب هر دو زدیم به گریه. بعد شهریار گفت: اگه حافظ رو نداشتیم چه خاکی به سرمون می‌کردیم؟ (با گریه می‌گوید) همین موقع دوباره حضار محترم برگشتن و من هم از جام پا شدم و دوباره همون صورت رسمی خشک رو به خودم گرفتم. بعد هم پا شدیم خداحافظی بکنیم...»

📌 «پیر پرنیان‌اندیش»، انتشارت سخن ۱۳۹۱، جلد اول، صفحه ۱۵۱
#برچیده_ها
Forwarded from احسان‌نامه
📸 عکس دسته‌جمعی ادیبان در محضر استاد شهریار: ۱۶ خرداد ۱۳۶۶ (از راست) منوچهر آتشی، #شهریار، هوشنگ ابتهاج #سایه، شفیعی کدکنی و اصغر فردی @ehsanname

خاطره سایه از این عکس را هم بخوانید 👇
Forwarded from احسان‌نامه
🔸خاطره جالب هوشنگ ابتهاج #سایه از کودکی‌اش
@ehsanname

«در خانوادۀ ما یک مکالمۀ خیلی جالبی بود؛ گیلکی حرف زدن علامت صمیمیت بود، فارسی حرف زدن علامت احترام بود و این همیشه رعایت می‌شد. مادرم با پدرم گیلکی حرف می‌زد، پدرم بهش فارسی جواب می‌داد. در تمام مکالمات روزمره اینطور بود. پدرم که با مادرم فارسی حرف می‌زد، با مادر خودش گیلکی حرف می‌زد و مادرش بهش فارسی جواب می‌داد؛ یعنی مادربزرگم به پسرش به‌عنوان مردِ خونه احترام می‌کرد. از این‌ور پدرم با مادرم با احترام حرف می‌زد و مادرم با صمیمیت با گیلکی جواب می‌داد. بعد همۀ اهل خونه با ما فارسی حرف می‌زدند، با ما بچه‌ها.»

📌 «پیر پرنیان‌اندیش»، صفحات ۱۳ و ۱۴
#برچیده_ها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Vahid: t.co/l9MFf6p6en
#حدادعادل در بزرگداشت #ابتهاج شعرهایی ازش خوند بعد #سایه گفت کاش ازشعرهای سال۶۲من می‌خوند. (سالی که سایه به زندان افتاد)
instagram.com/p/BLBqu7Bgb2h
📡 @VahidOnline