بریده‌ها و براده‌ها

#زوربای_یونانی
Канал
Блоги
Новости и СМИ
Образование
Психология
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayПродвигать
7,84 тыс.
подписчиков
19,9 тыс.
фото
6,22 тыс.
видео
44,5 тыс.
ссылок
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
Forwarded from کتاب و نگاه
🔅ادای احترام به زوربا

مسعود قربانی

🔅به قامت #زوربای_یونانی بعد از آن‌که چند هفته است از خواندنش فارغ گشته‌ام، همچنان خیره‌ام و مبهوت در قلم  و رویای #نیکوس_کازانتزاکیس ، به انسان و وجوهِ عجیب و رشک‌برانگیزاش فکر می‌کنم.

کازانتزاکیس با زوربا، انسانی رها را به ما نشان می‌دهد که زندگی را تام و تمام زندگی می‌کند و آدمی را با همه‌ی ابعاد وجودیش، شیطانی و خدایی، رو به رویمان می‌نشاند:

زوربا دست نیآفتنی است، با آن‌که وجه عجیب و غریبی در او نیست! دست نیآفتنی است، با آن‌که برایمان آشناست!  دست نیآفتنی است، با آن‌که عادی و طبیعی رفتار می‌کند!

اما از آن‌جاکه قاعده‌ی روزگارِ انسان‌ها بر "خود نبودن" بنا شده است و زوربا بی هیچ بازیگری و پوششی خود را بر ما، آن‌چنان‌که هست، نمایان می‌سازد؛ خواستنی می‌شود! 

زوربای خشن و لاقید، همان‌قدر عزیز است که زوربای رقصنده و رئوف!
بدی زوربا از آن‌جا که اصیل و انسانی است، و با طینت آدمی تصادمی ندارد؛ پذیرفتنی، آشنا و حتا دوست‌داشتنی می‌شود!
زوربا خودِ ما می‌شود، اگر بازیگری را به کناری نهیم و بی‌تکلف بر زمین قدم گذاریم و دست در دست او در ساحلِ زندگی به رقص درآییم!

🔅راوی (اوگر) می‌خواهد که کِرمِ کتاب نباشد، می‌خواهد که عمل کند، می‌خواهد «به جای استفاده از کلمات با موجودات تماس مستقیم [داشته باشد].»(ص92)  می‌خواهد با دستان خود زندگی را به سلوک بنشیند و با تک‌تک ذرات وجودش به مصاف آن رود! پس تصمیم به دورانداختن اوراق و نوشته‌هایش می‌گیرد و تنها با آموزه‌های بودا، در جزیره‌یی دور دست، قرار به احیای معدنی می‌کند.

🔅کتاب، داستان این احیا است و سفر، و تجارب آن، و مهم‌تر از همه همنشین‌اش:

از اقبال خوش، یا سنت روزگار است که اگر ردِّ گام‌هایت، در مسیر خواسته‌ی درونت باشند؛ همراهی و همراه، خواهی دید. این‌جاست که الکسیس زوربا، بی‌هیچ شناختی خود را به راوی نمایان می‌کند و می‌خواهد "بی‌چرا" قبولش کند!

«چرا؟ چرا؟ آیا نمی‌شود کاری را بدون چرا انجام داد؟ انسان نمی‌تواند کاری را که دلش می‌خواهد بکند؟»(ص21)

"دل" و تپش‌های آن، راهنمای زوربا هستند. "دلی خدایی و شیطانی!" 

هر ضرب‌آهنگ آن، به او می‌گویند که چه کن، چه نکن! نقشه‌ی زندگی او در دستی است که به دلش آویزان است! کسی « که هنوز رشته‌ی اتصالش با مادرِ طبیعت، یعنی زمین قطع نشده [است]»(ص27)

«انسانی بدوی [...] که پوسته‌ی زندگی ــ یعنی منطق، اخلاق و راستی و درستی ــ را شکافته و مستقیم به سوی ذات و جوهر زندگی [قدم برداشته است]»(ص263) و همین او را برایمان عجیب می‌نماید:

«به هر چیز چنان نگاه می‌کند که گویی برای اولین دفعه آن‌را می‌بیند.»(ص90) «و هر وقت [دلش] چیزی بخواهد، خود را از آن چیز [چنان انباشته می‌سازد] تا زده شود و دیگر آن‌را نخواهد.»(ص332)

تمنا می‌کند که ای کاش «می‌دانستیم، باران، گل و سنگ چه می‌گویند؟ شاید ما را صدا می‌زنند ــ ولی ما صدایشان را نمی‌شنویم؟»(ص163) دریغ می‌خورد: «کی دیدگان حقیقت‌بین ما باز می‌شود، تا همه چیز را ببینیم؟ کی ما آغوش خود را باز خواهیم کرد تا همه چیز ــ سنگ، باران، گل و افراد بشرــ را در بگیریم؟»(ص163)

و این‌گونه هم حیرت‌زده‌ی روزگار است و هم کارهایش حیرت‌آور!
انگشت سبابه‌ی چپش را تا نیم‌بند بریده، تا مزاحم کاری که دوست می‌داشته نباشد! عاشقی در ساخت وجودی زوربا، بازتعریفی تازه می‌یابد! او با عُصیانش هم به سوی عشق و خواسته‌یی که دوست دارد، خیز بر می‌دارد و هم کامل بودن و اشرف مخلوقات بودن خویش را به چالش می‌کشد! «هر فرد دیوانگی‌هایی دارد و به عقیده‌ی [زوربا] بالاترین دیوانگی‌ها نداشتن نوعی دیوانگی است!»(ص255)

🔅زوربا، خود را «غرقه در اسرار عالم می‌داند»(ص369) پس حتا تن‌اش، تا آن‎‌جا تن اوست که در آن تعریف، همراهیش کند! و الا همان را هم می‌توان برید و به دور انداخت! از سویی، او رهاست با آغوشی گشوده در برابر زندگیِ سیّال« بدون مقاومت و پرسشی [...] و از این تسلیم نفس، سرمست و شاد...»(ص78) جمعِ تناقضی که تنها در قامت زوربا خوش می‌نشیند؛ جمع ایمان و بی‌ایمانی! جمع کفر و دین! جمع عشق و تنفر!

گهی فریاد بر می‌آورد «دلیر باش! به نام خداوند! رو خطر کن، هرچه بادا باد! بکوش تا نبازی، مسلما برنده خواهی بود!»(ص309) و گاهی چون عصیانگری که شاکر خدا نیست  و می‌گوید: «شکر گزاری نسبت به خداوندی که همه چیز دارد ولی ما از گرسنگی با مرگ دست به گریبانیم، دیوانگی صرف است!»(ص107) با نام همان خدا به جنگ می‌رود اما با صلح، خدایی تازه می‌بیند!
از نگاه او جنگ‌ بین ملت‌ها دیوانگی است، او می‌پرسد:

ادامه ...


https://is.gd/oeadBX
@MasoudQorbani7