در جستوجوی آغوشی امنتر از مادر
باهم کتاب بابالنگدراز را تمام کردهایم. هرشب یک نامه او میخواند و دو نامه من.
چنان شوق و هیجانی تجربه میکرد که حتی به تماشای سریال بابالنگدراز هم دل نمیداد. میگفت: "مامان کتابش خیلی باحالتره."
گرچه نقدهایی هم داشت: "مامان! چرا قهرمانهای داستانهای باحال دخترند؟ مثل جودی آبوت و آنهشرلی و پرین و حنا؟ منصفانه نیست. سهم پسرها کمتره."
اما حتی این دنیای دخترانه هم، چیزی از لذت و شوقش نکاست.
دیشب آخرین نامه را خواندیم. هویت بابالنگدراز بالاخره فاش شد. معلوم شد بابالنگدراز که جودی را از یتیمخانه بیرون آورد و به دبیرستان و بعد دانشگاه فرستاد، در میانه
ی راه عاشق دختر شد و همانیست که جودی عاشقش شده. اما باز هم بدون افشای راز، از دخترخوانده و معشوق خود مراقبت و حمایت کرد تا در نهایت جودی به استقلال رسید.
وقتی کتاب را بستیم چند دقیقهای به فکر رفت و آنگاه به سخن آمد:
"مامان! به نظر من، خدا مثل بابالنگدرازه. ما رو از وسط یک بدبختی نجات داده و داره حمایت میکنه. ولی هیچ وقت چهرهاش رو نشون نمیده. حداقل تا وقتی زندهایم. ما هر روز براش نامه مینویسیم و باهاش حرف میزنیم، ولی خدا جواب نمیده. فقط از طریق منشیاش به ما یادآوری میکنه حواسمون به کارهامون باشه و درست زندگی کنیم. شایدم یک روز ما بفهمیم بالاخره کی تو این همه سال ما رو سرپرستی کرده. کی بوده که ما رو فرستاده به این دنیا و ازمون حمایت کرده تا ما بزرگ بشیم. شایدم بمونه برای بعد از مردن. از نظر من اشکالی نداره. اینطوری مردن هم بامزه و هیجانانگیزه."
انتظار نداشتم از دل داستان بابالنگدراز، به تفاسیر ایمانی برای دغدغههای فلسفی کودکانهاش برسد. شگفتزده تحسینش میکنم.
یادم میآید در دورانی از فرزندپروریام که خامتر از حالا بودم، در چنین موقعیتهایی واکنشی فلسفی نشان میدادم و تاکید میکردم بر دلایل اندک و جهل کلی بشر نسبت به جهان و دلم میخواست پسرم بفهمد "زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست."
خیلی طول کشید تا من بفهمم نیاز به امنیت، از نیاز به آغوش مادر به سمت نیاز به خدای حامی و مهربان کشیده میشود و کودک به واسطه غریزه میکوشد برای نیاز خود، پاسخی بیابد. کودک لازم نیست با تعلیقی آشتی کند که تابآوریاش حتی برای من هم دشوار است.
وای بر من مادر اگر بر طبیعیترین نیازها، برچسب ضعف و نادانی بزنم و بخواهم به وسیله توجیهات عقلانی، رنگارنگی خیال کودکانه را با سرمای تعلیق و ابهام فلسفی نابود کنم و حتی در کودکی هم او را از لذتِ داشتن احساس امنیت در جهان محروم کنم.
#دانهی_بیدانگی#مادرانه#کودک#خدای_حامی#قصهی_شب#بابالنگدراز@safaredanebegolhttps://www.instagram.com/p/CHFKivjHv6P/?igshid=1tlt6bcrcriq5