خوب است درباره
#حلب بدانیم| جواد رسولی
روایتی در شبکه های اجتماعی به خصوص در میان همدلان گروه های شورشی سوریه مدام بازتولید می شود مبتنی بر تاسف خوردن به حال آدم های ساده دل درون ایران و مردم عادی و حتی گاهی روشنفکران و نخبه ها که متوجه نیستند چطور تحت تاثیر تبلیغات نادرست رسانه های داخلی قرار گرفته اند و تصور می کنند حضور نظامی ایران در سوریه برای مقابله با داعش است. در حالیکه هیچ اینطور نیست. از اینجا هم این نتیجه را می گیرند که خب، وقتی که جنگی با داعش نیست، پس جنگ در مقابل مردم سوریه است و سپس کار به جنایت و نسل کشی و همه آن چیزهایی که این روزها به وفور داریم می بینیم و می خوانیم منجر می شود.
عملکرد رسانه های داخلی و صدا و سیما درباره جنگ سوریه حتما قابل نقد است و خیلی وقت ها بی دقتی ها، اطلاع رسانی های ناقص و اشتباه و اصطللاح سازی های گمراه کننده، کسانی را که پیگیر دقیق تر اخبار هستند ناامید می کند. اینجا اما می خواهم فقط درباره روایت بالا صحبت کنم. روایتی که آدم ها را به فریب خوردن و ساده لوحی متهم می کند.
۱.چارلز لیستر یکی از چهره های رسانه ای نسبتا مشهور جنگ سوریه است. اکانت توییتر بسیار فعالی دارد و اعتبارش را هم از کتابی که درباره گروه های جهادی نوشته و مطالعه مفصلی روی آن ها کرده می گیرد. او در ماجرای سوریه البته اصلا بی طرف نیست. کاملا در جبهه مخالف اسد قرار دارد، در تبلیغات ضد ایران و ضد شیعه بسیار فعال است و در همین تبلیغات سنگین رسانه ای پس از باز پس گرفته شدن
حلب کاملا حضور داشت. کتابش اما با نام The Syrian Jihad: Al-Qaeda, the Islamic State and the Evolution of an Insurgency کتاب بسیار مهمی است. او با رهبران گروه های مختلف جهادی برای تکمیل پژوهشش مصاحبه کرده، ویژگی های تاریخی و جغرافیایی منطقه را در نظر گرفته و بحران های سیاسی دهه های گذشته خاورمیانه از جمله رابطه عراق و سوریه را نادیده نگرفته است. او در کتابش روی دو تا گروه (داعش و جبهه النصره) به صورت عمیق تر مطالعه کرده و به هشت گروه دیگر هم با حجم کمتر پرداخته است. برای کسی که می خواهد از دینامیک جنگ و وضعیت شهرها و استان های مختلف و حبهه های جنگ سر در بیاورد، شناختن و دانستن درباره این گروه ها بسیار ضروری است.
مهمترین نکته ای که لیستر در کتابش مطرح می کند و توی سخنرانی رونمایی کتابش هم درباره اش حرف می زند (کامنت اول) مقایسه دو گروه جهادی اصلی حاضر در سوریه است: داعش و جبهه النصره (القاعده سوریه). می دانیم که امروز جبهه النصره نامش را به جبهه فتح الشام تغییر داده و ادعا می کند که دیگر ارتباطی با القاعده ندارد. اما نیروهای نظامی و مذهبی و ایدئولوژیک حاضر در آن تغییری نکرده اند و همان هایی هستند که پیش تر هم بوده اند. لیستر نشان می دهد که چطور این دو نیرو (داعش و جبهه النصره) در واقع یک ریشه دارند و با یک تاریخ شکل گرفته اند اما از جایی به بعد هدف مشترکشان را با استراتژی های متفاوت پی گرفته اند. هدف مشترک چیزی نبوده و نیست جز تاسیس حکومت/خلافتی بر اساس ارزش های سلفی و برساختن جامعه ای که تمام و کمال بر اصول خوانش رادیکال آن ها از اسلام استوار است (و البته که شباهت انکار ناپذیری به ارزش های وهابی دارد). لیستر توضیح می دهد که اختلاف میان ابوبکر بغدادی (رهبر داعش) و ابومحمد جولانی (رهبر جبهه النصره) که پیشتر در کنار هم در عراق علیه دو دشمن اصلی شان یعنی آمریکا و شیعیان جنگیده اند، باعث دوشاخه شدن هسته اصلی تفکر جهادی شد. بغدادی خلافت اسلامی اش را تشکیل داد، به سرعت در عراق و سوریه پیشروی کرد و سرزمین هایی را فتح کرد و چهره رسانه ای پررنگ و وحشت آفرینی از خودش به جهان ارائه داد. با همه آن خشونت عریان و اصرار بر انتشار آن و قدرتنمایی. جامعه ای که البته بخش مهم و عمده اش در عراق شکل گرفت و تاسیس شد و مرکز آن هم موصل بود. برعکس استراتژی او در تشکیل حکومت/خلافت، جبهه النصره مسیر دیگری را در پیش گرفت. آن ها روی سوریه تمرکز کردند و بدون عجله و با آرامش کوشیدند جامعه اسلامی مورد نظرشان را بدون تبلیغات رسانه ای و با عمق بیشتری تاسیس کنند.