اینستاگرام تجسم هنری عصر نئولیبرالیسم است
در
#اینستاگرام همهچیز برای فروش قفسهبندی میشود، حتی غیرقابلفروشترین احساسات
...میشود باور کرد در زمانهای به سر میبریم که بهطرز منحصربهفردی اشباع شده است از تصاویر. و در حقیقت، اعداد و ارقام ماجرا بُهتآورند:
اینستاگرامبازها هر روز حدود ۹۵میلیون عکس و فیلم بارگذاری میکنند. یکچهارم آمریکاییان از این نرمافزار استفاده میکنند و اکثریت قاطع آنها کمتر از چهل سال دارند. چون کاربران
اینستاگرام بسیار جوانتر از فیسبوک یا توییتر هستند، محل حضور آنلاینِ «ذائقهسازان» و «ذینفوذان» شده است که مخاطبانشان هرروز ساعتها صرف خلق و جذب محتوای بصری میکنند. اما میشود هم گفت که این نوبرانه ازقضا بسیار کُهنه است
...امروز هم میتوانید طنینی از پیکچرسک را در عکسهای سفر روی
اینستاگرام ببینید. مثلاً یک دوست از سفر اخیرش به کوبا، مردان سالخوردۀ پوستچرمی را نشان میدهد که بین درختان خرما و ماشینهای رنگورو رفته سیگار برگ میکشند. یا کافی است VanLife# را جستوجو کنید تا سیلاب بیانتهایی از فولکسواگنهای قدیمی را ببینید که در چشمانداز صحرایی قرمزرنگ در جنوبغربی آمریکا تلقتولوقکنان پیش میروند. ولی بهجای تمرکز بر شباهتهای عام بین پیکچرسک و تصویرهایی که میشود در
اینستاگرام پیدا کرد، بهتر است به این فکر کنیم که هر دوی این زیباییشناسیها برخاسته از اقتضائات اجتماعی-اقتصادی و طبقاتی مشابهی بودند: به قول پیرس، هر دو جلوۀ تصاویری پُر از «چیزهای استثناییِ جذاب و سرگرمکننده» را دارند.
برای درک رابطۀ بین پیکچرسک و محتوای اینستاگرامی، استفادۀ پیرس از واژۀ «جذاب» اهمیت دارد. سیان نگای فیلسوفی است که در مقولههای زیباییشناختی ما: لوده، بانمک، جذاب۷ (۲۰۱۲) پیکچرسک را تابعی از جذابیت بصری میداند که آن را به اغواگریهای سرمایهداری ربط میدهد. او استدلال میکند که یک صحنه یا عکس برای آنکه جذاب باشد، باید در ارتباط با عکسهای دیگر، یعنی یکی در میان دیگران، قضاوت شود. به قول نگای، پیدایش این عادت پیکچرسک «همزمان با توسعۀ بازارها» آغاز شد. نگای میگوید که پیکچرسک، برخلاف زیبایی که تعالی میبخشد یا امر والا که وحشتزده میکند، تأثیری مابین هیجانزدگی و ملال میآفریند. این حس با سرگرمی و خُبرگی گره خورده است، مثل اینکه چشمها را آزاد بگذاریم تا روی ویترینهای کنار هم پرسه بزنند.
و محتوای اینستاگرامی نیز همینطور است، یعنی همان شیوهای که جزء لاینفک مرور بیهدف است. لذت آنگاه حاصل میشود که چشمتان به دیدن آن چیز خاصی روشن شود که انگار از بین بقیه بیرون زده است. بهترین وصف از این درهمتنیدگی خلسۀ هنری و تجاری، حرفی بود که والپُل جوان به گری زد وقتی که برای اولینبار مشغول گردش در اروپا بودند: «اگر میتوانستم، کولوسئوم را میخریدم». به همین قیاس، هرچیزی که در
اینستاگرام گذاشته میشود، اگر قرار است فایدهای داشته باشد، باید بالاخره به یک معنا برای فروش باشد، حتی اگر آنچه برای فروش گذاشته میشود یک امکان انتزاعی باشد که قفلش از طریق تعلق طبقاتی گشوده شده است...
لازم به ذکر نیست که سلفی، با فاصلۀ بسیار زیاد از فُرمهای دیگر، محبوبترین تصویر در
اینستاگرام است. درگیری مخاطب با عکسهای چهره ۳۸درصد بیشتر از سایر انواع محتواست. بهواقع میتوان گفت که همۀ تصاویر این پلتفرم، آغشته به منطق متافیزیکی سلفی هستند: من اینجا بودم، این منم. با این ساختار، آینهها و سطوح برّاق در
اینستاگرام فراواناند که بازتاب عکاس را در برکههای ساکن، ویترینِ مغازهها و مجسمههای ساختۀ انیش کاپور نشان میدهند. گاهی یک بخش بدن یا یک شیء بیجان نمایندۀ شخص میشود: انگشتانی که تولهسگی را نوازش میکنند، دو پای برنزه کنار ساحل، عروسکی در سایۀ برج ایفل. سایر اوقات آنچه حضور یک
اینستاگرامباز را القا میکند سایهای است که روی پسزمینهای تماشایی افتاده است، یا حتی اصل وجود این عکس که میگوید: «این یک لحظۀ اینستاپسند بود که من ثبتش کردم». میشود گفت تصاویر پیکچرسک، گرچه بهندرت حاوی چهره بودند، ویژگیهای سلفی را داشتند پیش از آنکه این واژه ابداع شود، چون اغلب اشاره میکردند که: «من اینجا رفتهام، من از آن مدل آدمهاییام که سفر میکنم و خانهام را با این نوع هنرها تزیین میکنم».
این منطق فراگیر سلفی زمانی روشن میشود که «محتوای اینستاپسند» (Instagrammable#) را در نوار جستوجوی این پلتفرم تایپ کنید. لاتههای کفدار، سلفیهای توریستی، جیپهای قدیمی...
بهطور خلاصه، پروژۀ یک
اینستاگرامباز آن نیست که چیزهای جذاب را برای عکاسی بیابد، بلکه آن است که خودش آن چیز جذاب بشود...
شارل بودلر در نقاش زندگی مدرن نوشت«این یعنی لذتِ بهتزدهکردن دیگران بدون بهت زده شدن»...
http://m.tarjomaan.com/neveshtar/8863/