#دلنوشته#شب_سه_شنبهسلام مولای من...
گهگاهی دلم بد جور هوایت را میکند مثل امشب...
#شب_سه_شنبه...
دلم به حال دلت میسوزد... دلی که
#زخم_هایش را وامدار
#شیعه_هایت هستی...
چه زخم ها که به دل ناقابل شما نزده ایم...
😔چه گریه هایی که پشت پرده برایمان نریخته ای...
😔#نامه_اعمالمان را که زیر و رو میکنی، گریه ات بلندتر میشود...
😓 آری! هق هق میزنی... و چه
#سخت و
#دردناک است از
#خودی خوردن...
با خودت میگویی:
مگر میشود؟!... فرزند من که
#قول داده بود... قول داده بود که تکرار نخواهد کرد؛ قول داده بود که یاری ام خواهد کرد؛ قول داده بود که عباس من باشد...
آری!
از محب اهل بیت؛ از کسی که برای جدش حسین(ع) گریه کند؛ نمی تابد این رفتار را، این کردار را، این پندار را...
دلی که شد حرم
#غیر_خدا؛ مگر میشود برای امامش بسوزد؟!
مگر میشود حساب دل سرورش را هم بکند؟!
مگر میشود عباس آقایش باشد؟!
هر آنکه و هر آنچه در دلمان مینشیند و جا خشک میکند...همه این
#محبت_ها... همه این
#دوست_داشتن_ها...آیا
#خدایی هستند؟!
آیا قربت الی الله هستند یا خیر؟!
کمی بیندیشیم...
🤔آیا همه اینانی که در دلمان جا خشک کرده اند؛
#بوی_خدا میدهند؟!
بیاییم گه گداری، به یاد دل امام زمانمان، دلمان را بتکانیم... شاید فرجی حاصل شد و آقا نگاهمان کرد...
آقا جان!
نگاهت را از ما نگیر...
🙏🏻نگاه مهدی فاطمه، مسکن دل هایتان!
🇮🇷بسیج دانشجویی علوم پزشکی اردبیل
@barums