ׂ
#زندگینامه_شهدا#شهید_سید_مجتبی_علمدار #قسمت_ششم#کارفرهنگی 🍃سید نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد!
مشت اون پراز خاک بود روبه من کرد وگفت:"مجید،امروز وظیفه ى من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و بیاریم توشهرها!"
ابروهایم را جمع کردم. معنی این حرف سید را نمیفهمیدم. خودش توضیح داد و گفت:"تیرو و توپ و تفنگ دیگه تموم شد!
ماباید توی شهر ،کوچه ب کوچه ،مسجد به مسجد، مدرسه به مدرسه ،دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باید بریم دنبال جوان ها.
باید پیام این هایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر."
گفتم: خب اگه این کاروبکنیم چی میشه!؟
برگشت سمت من و باصدایی بلند تر گفت:"جامعه بیمه میشه. گناه درسطح جامعه کم میشه. مردم اگه با
#شهدا رفیق بشن همه چی درست میشه.
اونوقت جوان ها میشن یار
#امام_زمان "
بعد شروع کرد توضیح دادن:
"ببین ،مانمیتونیم چکشی و تند برخورد کنیم.
باید بانرمی و آهسته آهسته کارخودمون رو انجام بدیم .باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم.
نباید منتظر
باشیم که مارو دعوت کنند. باید خودمان برویم دنبال جوان ها.
البته باید قبلش روی خودمان کارکنیم. اگه مثل شهدا نباشیم ،بی فایده است.
کلام ما تاثیر نخواهد داشت."
به نقل از مجیدکریمی دوست شهید
📚کتاب علمدار
#شهدایی_باشیم 🇮🇷بسیج دانشجویی علوم پزشکی اردبیل
@barums