#راهیان_عشق دلنوشته
آبی که بوی
#خون میدهد ...
آری این رود ادامه ی همان آبی است که با خون
#عباس_حسین مخلوط شد
تاریخ بشکند قلمت اگر ننویسی که
#علمداران لشکر خمینی چگونه در میان گلوله و موج غرق در خون شدند و آب اروند را رنگین ساختند
آری اینجا
#اروند است ...
اروند یادآور عشق و خون و شهد شهادت است
چند کلیومتر آنطرف تر ازین امواج بی تاب و بی قرار
ازین
#دریای خروشان و متلاطم
سرزمین تفتیده ای است که از هر مشت از خاکش قطره قطره
#خون میچکد
وجب به وجبش گل پرپر یک مادر ... حاصل عمر یک پدر
سنگ صبور یک خواهر و پشتوانه ی یک برادر خوابیده است
یاد آن ایه افتادم که میفرماید 《فاخلع نعلیک ، انک بالواد المقدس طوی 》
احساس میکنی پاهایت بوسه باران ملائکه است
درست حدس زدید ما در
#شلمچه ایم
قطعه ای از بهشت که شاید حوریان به نزول به آنجا به انسان رشک میبرند
#شلمچه و ما ادراک ما
شلمچه ؟
دستت را به خاک بزنی گویی با شهیدان دست میدهی
اینجا گویی چشم در چشم شهدا با ایشان عشقبازی میکنی ...
غروب
#شلمچه چه قدر دلگیر است ...
قاعدتا وداع ازین مهمانی برای هرکسی دلگیر خواهد بود
@barums