#دلنوشته🌹رفته بودیم فکه...
یکی از فرماندهان جنگ تحمیلی وچهره های برجسته امروزی هم اونجابود (یکی ازشاهدان شهادت شهیداوینی)وقسمت شد بشه "راوی"ما:
فرمانده میگفت:"هروقت فکه میام حالم بدمیشه...واسه همین فقط یک روز درسال میام اونم عاشورا...اما امروز واسه ی ضبط یه برنامه اومدم...خداکنه این برنامه واقعا حقیقت جنگ رو نشون بده نه جنگی که دلخواه رسانه و یه عده ی خاصه!"
دلش پر بود ازروایت های ناقص جنگ...از خیانت بعضی مسئولین به خون شهدا...صداش میلرزید وبغض داشت...مدام میگفت"کاش اون شب بچه هارو(رزمنده ها) اینجا نمی اوردم..."
فهمیدم فرمانده ی اون عملیاتی که لو رفت ایشون بوده... توی حرف زدن به بعضی مسئولین راحت و بی سانسور انتقادمیکرد...
میگفت:"هیچوقت یادم نمیره رزمنده ای رفت تاوسط میدون مین و برگشت اومد واورکتش رو دراورد وگفت مال بیت الماله...حیفه...بدین رزمنده هااستفاده کنن"همه یاد اختلاس های چندمیلیاردی افتادیم...
میگفت:" یاد رزمنده ای میفتم که داشت همه ی وسایلشو میذاشت ومیرفت خط...یهوو دیدم پلاکشو دراوردواویزون کردبه سیم خاردارها...گفتم اخه لامصب!اینو دیگه ببر...این هویتته...شهیدمیشی لااقل بفهمن کی هستی...جواب داد:حاجی!اگه جهادبرای خداست،اینم مال شما،نخواستیم...رفت ودیگه برنگشت..."
سکوتی برجمعیت حاکم بود و اشک ها
بی اختیارسرازیر میشد...
آفتاب شدیدبود وسوزان...دست کردم داخل کیفم...بطری آب روکشیدم بیرون...انگار جوش اومده بود!...باورم نمیشد!توی این هوای گرم وخفه کننده که حتی یه بطری اب سرد دریک ساعت تبدیل به اب جوش میشه چجوری رزمنده های ما پنج روز محاصره بودن؟؟؟چی بهشون گذشت؟؟؟بخدا خاک فکه خاک نیست...پراز گوشت وخون شهداست...هیسسسس...ساکت باش و سرت رو بذار روی خاک...صداشونو میشنوی...صدای یاحسین ویازهراشون خفه شده توی این مشت خاک...
‼️دعوت شهدا، اتفاقی نیست...
#شما_هم_دعوتید#راهیان_نور#سفری_در_پیش_است_از_جنس_آسمان🇮🇷بسیج دانشجویی علوم پزشکی اردبیل
@barums