🍀🍀🍀رهای عالم سرگشتگی، رهای خودم
غریب وادی سیمرغم و همای خودم
نمانده تاب تماشا زلال حیرت را
که هم به خویش گره خورده، هم سوای خودم
کر است گوش نگاهم به قیل و قال شما
ز بس که گوش به زنگ سر و صدای خودم
سپرد قصهٔ تقدیر نقش این همه را...
رقیب و عاشق و معشوق ماجرای خودم
ز درد غربت و بی همنوایی ام سرشار
مگر مقابل آیینه، آشنای خودم
شبیه جنگل وارونه روی خاطر آب
مدام شاهد پویایی نمای خودم
خلاف این همه پاکیزه خاطری افسوس
نظیر آینه محروم از صفای خودم
#فرزانه_بازرگان#شعر_اصفهان🍀🍀🍀@bagh_saeb 🌲🌲🌲