شهرزیبای من بابلسر

#شاهنامه
Канал
Логотип телеграм канала شهرزیبای من بابلسر
@babolsarihaПродвигать
21,09 тыс.
подписчиков
97 тыс.
фото
36,7 тыс.
видео
74,2 тыс.
ссылок
(کانال شماست ) پربیننده ترین کانال بابلسر تبلیغ در کانال👇👇 @tabligh_babolsariha ارسال خبر ،گزارش ،تصاویر 👇 @nabikordi
К первому сообщению
#شاهنامه_خوانی 5

پادشاهی جمشید

گرانمایه جمشید فرزند او
کمر بست یکدل پر از پند او

درخت نیکی و دانش که طهمورث کاشته بود در زمان جمشید ببار نشست و میوه های گوناگون خوشبختی را برای مردم ببار آورد.
جمشید پنجاه سال دست به آهن داشت و آنرا چون موم نرم بهر سو گردانید و به مردم در عصر شکوفایی آهن،آهنگری آموخت. پنجاه سال دیگر کار جامه تافتن و بافتن به مردم آموخت.
پنجاه سال دیگر دستور داد که کار دین را کاتوزیان سامان دادند،جمشید آنها را به کوه برد ، از مردم جدایشان کرد وگفت: کارتان پرستش خدا باشد. وبدین ترتیب دین را از حکومت جدا کرد. جنگاوران را بنام نیساریان سازمان داد و گروه دیگر را به سه بخش کرد تا بکارند و خود کشاورزی کرده و خود بدروند.
گروه دیگر صاحبان پیشه که کارشان نه تعطیل بردار ونه تنبلی پذیر بود.
سپس دیوان را فرمان داد تا خاک را با آب گل کنند ،خشت زنند و با سنگ و گچ دیوار درست کنند . برای اولین بار که انسان در بناسازی از هندسه بهره گرفت در دوران جمشید بود.
مردمان غار نشین،خانه و گرمابه ساختند و کم کم کاخ های بلند و ایوانهای بی گزند ایجاد کردند.
خداوند جمشید را یاری کرد تا از لابه لای سنگ گوهر،
سیم وزر استخراج کند و بوی خوش وعطر بسازد. پزشکی ودرمان را به مردم آموخت. کشتی ساخت و از کشوری به کشور دیگر از آب گذر کرد.
چون به یاری خدا تمام این کارها را انجام داد و نبودها را پدید آورد خودپسندی بر او چیره شدو به گیتی جز از خویشتن کس ندید.
این بود که پایش را از گلیم خود فراتر نهاده فرمان داد تختی از زر و گوهر برایش ساختند . هر زمانکه اراده میکرد بر آن می نشست و دیو ها تخت او را بدوش گرفته و بر آسمان بلند پرواز میکردند.

یکی از همین روزها در بازگشت به زمین مردم به پای او جواهر نثار کردند و جشن گرفتند وآن رور را "نوروز" نام نهادند و پس از آن هر سال آن روز را تا به امروز جشن گرفتند.
از آن روز سیصد سال مردم در ناز و نعمت و رفاه بودند. دیوان و بدکاران از راه کج برگشته و به مردم خدمت میکردند. جمشید سراپا نشانه ای از پاکی و خوبی شده بود.
اما اهریمن اورا وسوسه کرد تا آنجا که جمشید خود را خدا دانست .
بیست وسه سال گذشت، بیست وسه سالی که جمشید از پروردگار گسست و خود را "خدایگان" جهان آفرین خواند و در آن مدت تمام سپاه از اطراف او پراکنده شدند و کار ها در هم ریخت. بلاخره روز به روز فره ایزدی از او بیشتر کناره میگرفت و همان سپاهیان از اطراف او پراکنده شده بودند و ضحاک تازی عرب را کمک کردند که بر او چیره شود.

ادامه دارد

شهر زیبـای من بابلسـر
https://t.me/joinchat/AAAAADvMPliv32nF4DDcWQ
#شاهنامه_خوانی 4

پادشاهی طهمورث

پسر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه طهمورث دیو بند

طهمورث اندیشه ای تازه آورد ،نخست اینکه به آیین کسی کار نداشت. همه در کیش خود آزاد بودند و می بایست پیمان میکردند که از راه راستی پا بیرون ننهند. در زمان او خشکسالی بزرگی رخ داد ولی دستور داد دارایان به ندارها کمک کند.
او شهر اصفهان را بنیاد کرد.

طهمورث حیوانات را اهلی کرد و دیوان به او حسد کردند و با سپاهی به جنگش آمدند. او دیوان را شکست داد و دیوان اسیر را مجبور کرد که خواندن و نوشتن را به مردم یاد بدهند.
طهمورث از خود سرزمینی به جا گذاشت که زیستن در آن آرزوی هر انسان نیک بود. چون طهمورث در گذشت جمشید فرزند او برجای پدر نشست.

ادامه دارد....

شهر زیبـای من بابلسـر
https://t.me/joinchat/AAAAADvMPliv32nF4DDcWQ