پاکم کن خاکم کن
(راوی: حسین غفاری)
اواخر پائیز سال 66 بچه های گردان قاسم در اسکله رحمانلوی دریاچه ارومیه در حال آموزش بودند که قرار شد چند نفر از گردان بروند موقعیت عملیاتی بیت المقدس 2 و در ارتفاعات مشرف به ماووت چادر بزنند تا نیروها قبل از عملیات آنجا مستقر شوند.
من هم جزء این نفرات بودم که رفتیم و به زحمت، چند نفری، برای کل گردان چادر زدیم. کار آسانی نبود. از هر گروهان دو نفر آمده بود. از گروهان ما، من بودم و پورولی. تسطیح محلی که باید چادر می زدیم در آن کوهستان بکر و دست نخورده، کار دشواری بود. از کنار جاده اصلی تا آن محلی که مشخص شده بود، چادرها و میله های چادر را بالا کشیدیم. تازه به خاطر بارندگی باید روی چادرها را هم مشماع می کشیدیم و دور چادرها هم آبراهه ای ایجاد می کردیم که آب باران داخل چادرها نیاید. با هر مصیبتی بود چادرها را سرپا کردیم. وقتی قرار شد که نیروها بیایند، من مأمور شدم بروم و بعد از پل سیدالشهدا که در واقع مرز ایران و عراق بود بایستم و وقتی نیروها آمدند به محل چادرها هدایتشان کنم.
بعد از مدتی، بالاخره کامیونهای حامل بچه های گردان پیدا شدند و من مسیر را برایشان توضیح می دادم. سر دوراهی که ایستاده بودم کامیون گروهان 2 که ایستاد، رفتم بالا تا آدرس بدهم که دیدم
میریعقوب جلو نشسته. سریع دست به جیب شد و یکی دو تا آبنبات کشی که ما به خاطر رنگ سبز و سفید و سرخش به آن می گفتیم «پرچم» به من داد و خندید. حال خوشی داشت. خوردن آن آبنبات در آن اوضاع و احوال نوبر بود.
در همان موقعیت به من گفت در کربلای 5 بخاطر دعوایی که با دوستم کرده بودم
شهید نشدم. بعد از عملیات رفتم و از ایشان حلالیت گرفتم و حسابهایم را پاک کردم و در این عملیات خواهم رفت. این حرف را با قاطعیت می گفت.
در وصیت نامه اش نوشته بود «خدایا پاكم كن خاكم كن». همینطور هم شد و در عملیات بیت المقدس2 در ارتفاعات ماووت عراق به شهادت رسید.
غفاری،حسین(1391).عکس ها و خاطره ها.ارومیه.(با حمایت حوزه هنری انقلاب اسلامی آذربایجان غربی)انتشارات یاز
#هفته_هنر_انقلاب_اسلامی#حوزه_هنری_آذربایجانغربی#عکس_هاو_خاطره_ها#حسین_غفاری#دفاع_مقدس#شهید_میریعقوب_ریحانی#شهید_محمد_خباز@arturmia