#شعر_خوب_بخوانیماز اهل کوچه زخم زبان جمع می کنم
اسم تو را دهان به دهان جمع می کنم
من از تقابل لبم و گونه های تو
شعری برای کل جهان جمع می کنم
من خاطرات
خوب تو را چند وقتی است
از لحن ناز و گرم بنان جمع می کنم
قلبم گرفته است تکان میدهم تو را
از روی سینه ات ضربان جمع می کنم
حالا که دور، دور کلاغ است و برف پیر
از پای کاج سار جوان جمع می کنم
می ترسم از اتاق تو وقتی که نیستی
بی تو، لحاف را نگران جمع می کنم
از لحظه ای که قصد سفر کرده ام، درست
یکسال می شود چمدان جمع می کنم . . .
#محمد_ارثی_زاد@arturmia