مادر:
بگذارید دخترکان کوچک زمین
با لباسهای سفید خرگوشیشان،
فردا را برقصند.
بگذارید گیسوهای کوچک بافتهیشان بنفشهی شادی بچسبانند.
بگذارید عروسان جوان، حجلههایشان را با گلهای مهلو و نارنج بیارایند.
سیبها رسیده است و بچههایمان آمده اند.
پسر:
مادر؟ مادر؟ مادر؟
در غفلت خوابی که گذشت، طوفان سیاهی از دورها آمد
و باغ را آشفته کرد.
گیسوها
در شیون فرشتگان مردهی معصوم
آشفته گشتهاند.
عروسان، سیاه پوشند.
باغ، به تاراج رفته است.
سیبها، سیبها، سیبها
در هجوم کرمها
پوسیده شدهاند.
#حسین_پناهیاز کتاب:
#سرودی_برای_مادران#نشر_آناپنا @anapanapub