#خلاصه_کتاب#فتح_خون_آوینی@Allah4all✳️ فصل سوم: مناظره عقل و عشق
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی که می رود، تصدیق خواهد کرد. آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست.
صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می خیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می رسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد که: الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوت فیضانی است که علی الدوام، زمینیان را به سوی آسمان می کشد و بدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی که در آن، چشمه خورشید می جوشد.
یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است. گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفکند؟ و کدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایسته تر است. الرحیل، الرحیل! یاران شتاب کنید.
(جملاتی از کتاب
#فتح خون - فصل سوم) تلخیص: مجتبی ایمانی
https://telegram.me/bayeganitabligh/7746مرجع تخصصی محتواهای
#تبلیغ_بین_المللی_اسلام @Allah4all