شعر ، ادبیات و زندگی

#نقد
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
Forwarded from Mohammad Azarm
نخستين صداي زنانه در تاريخ شعر فارسي
محمد آزرم
جايگاه «فروغ فرخزاد» در شعر پس از نيما، جايگاهي يگانه است و اين يگانگي را مي‌توان به كل تاريخ شعر فارسي تسري داد. چراكه فرخزاد، نخستين صداي زنانه در تاريخ سراسر مردانه شعر فارسي است. سراسر تاريخ و ادبيات جهان، از «زبان» پديد آمده و زبان، صدايي مردانه بوده كه مدام صداي زن را در تاريخ به غياب انداخته است. صداي انكار شده زن در زبان فارسي هم بايد از مفاهيم پشت پرده و اسرار ناگفته مي‌گذشت و به حنجره‌اي كه قدرت بيان آن‌ را داشت، مي‌رسيد و اين حنجره، شعر فروغ فرخزاد بود. تا پيش از فرخزاد اگر زني شاعر، زبان به گفتن باز مي‌كرد، صدايي مردانه از شعرهايش به گوش مي‌رسيد. چراكه صداي شاعر زن، تسليم زبان مسلط مردانه بود و در حضور قاهر او پذيراي غيبت مي‌شد. نام نمي‌برم، مي‌شناسيد.
متن کامل را در روزنامه اعتماد بخوانید:

http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/161079/نخستين-صداي-زنانه-در-تاريخ-شعر-فارسي
#محمد_آزرم
#نقد
#فروغ_فرخزاد
#mohammadazarm
‍ ‍ 💥💥💥

"دختر کارخانه نخ ریسی" / Cotton Mill Girl
عکاس: #لوئیس_هاین / Lewis Hine سال: ۱۹۰۸
#نقد_عکس

لوئیس هاین که به عنوان عکاس رسمی «کمیته ملی کارگران خردسال» فعالیت می کرد، امیدوار بود تصاویری که از #کودکان_کار ثبت می کند مردم را وادار به اعمال تغییراتی در این حوزه کند. این خبرنگار افشاگر که در قالب فروشنده کتاب انجیل، مامور بیمه یا عکاس صنعتی به کارخانه های مختلف، از ماساچوست گرفته تا کارولینای جنوبی می رفت، به دنبال برملا کردن مصیبتی بود که بیش از ۲ میلیون کودک را به خود گرفتار کرده بود. او یک دوربین لارج فرمت در اختیار داشت و در یک دفترچه مخفی اطلاعات مورد نیاز را یادداشت می کرد. هاین در کارگاه های بسته بندی گوشت، معادن زغال سنگ و کشتارگاه ها تصاویر کودکان در حال کار را ثبت می کرد. در نوامبر سال ۱۹۰۸ او این عکس را ثبت کرد. دختری که در این عکس دیده می شود و سدی فایفر نام دارد، تجسم کاملی از دنیایی بود که هاین قصد نمایش آن را داشت. دختری حدودا ۱۲۰ سانتیمتری که تنها یکی از بیشمار بچه های کوچکی بود که در شهر لنکستر مسئول کار با این دستگاه نخ ریسی عظیم الجثه بودند. هاین معمولا مجبور بود چند دروغ بگوید تا به او اجازه عکاسی بدهند. به همین دلیل از آن جا که می دانست فرصت چندانی برای عکاسی ندارد، تلاش می کرد واقعی ترین عکس ها را ثبت کند. تصاویر او از این کودکان کوتاه قامت که مورد هجوم یک جهان سرد و بی روح ماشینی قرار گرفته بودند، موفق شد میزان توحش کار کردن کودکان را پیش چشم مردم بگشاید. به لطف اقدامات او، سرانجام یک قانون مرکزی علیه کودکان کار به تصویب رسید و در فاصله بین ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰، آمار کودکان کار تا یک دوم کاهش یافت.
کانال هنر تهی

امروز 12 ژوئن، روز جهانی مبارزه با کار کودکان

https://t.center/alahiaryparviz38
#نورتروپ_فرای و #نقد_اسطوره_ای
ترجمه ی
#بهار_مختاریان

رابطۀ میان اسطوره و ادبیات شکلهاي متغیري به خود گرفته و مشخص ترینش استفاده از اسطوره در آثار ادبی بوده است. ادبیات همواره مشتاقانه از اسطوره ها و شاخصهاي آن استفاده کرده است. نورتروپ فراي در کالبدشکافی نقد استدلال می کند که نه یک گونه، بلکه تمام گونه هاي ادبی از اسطوره سرچشمه می گیرند؛ به خصوص اسطورة زندگی قهرمان. فراي دورة زندگی قهرمان را در ارتباط با چندین دورة دیگر می داند: دوره سالانۀ فصلها، دوره روزانۀ خورشید و
دوره شبانۀ خواب دیدن و بیدارشدن. اصل ارتباط با فصلها از فریزر است. ارتباط با خورشید، با آنکه هرگز گفته نشده است، شاید از ماکس مولر (Müller) باشد. ارتباط با رؤیا از یونگ است. ارتباط فصلها با قهرمانی، باز هم با آنکه هرگز گفته نشده است، شاید از رگلن (Reglan )باشد. فراي الگوي قهرمانی خود را با نام «اسطورة جست وجو» عرضه می کند، اما این الگو تنها چهار مرحلۀ وسیع را شامل می شود: تولد، پیروزي، انزوا و شکست قهرمان .(79: 2001, Segal)
هر گونۀ عمده ادبی، هم زمان، با یک فصل، با برهه اي از روز، با مرحله اي از آگاهی و بالاتر از همه با مرحله اي از اسطوره قهرمانی قابل قیاس است :رمانس، هم زمان، با بهار، طلوع خورشید، هشیاري و تولد قهرمان؛ کمدي با تابستان، میان روز، آگاهی بیدار شونده و پیروزي قهرمان؛ تراژدي با پاییز، غروب خورشید، خیال بافی و انزواي قهرمان؛ هزل با زمستان، شب، خواب و شکست قهرمان. گونه هاي ادبی نه تنها با اسطورة قهرمانی قابل قیاس اند، که از آن سرچشمه
گرفته اند. خود اسطوره از آیین سرچشمه گرفته است از روایت اسطوره اي_آیینی فریزر که در آن پادشاهان الهی کشته و تعویض می شوند.
https://t.center/alahiaryparviz38
"چند دقیقه وقت بگذارید و بخوانید تا چیز هایی را برایتان بگویم"
چند دقیقه هم اینجا وقت بگذارید تا کانالهای مد و جک
من کاپیتالیزم هستم و دختران‌تان را با «باربی» بزرگ کردم، اگر از شما پول برای جراحّی زیبایی طلب می‌کنند جای تعجّب ندارد.
من کاپیتالیزم هستم و به جهت منافع‌ام صنعت مُد را برای شما ایجاد کردم! نتیجه؟هفتاد و هشت درصد از دختران هفده ساله از ظاهر خود خوشنود نیستند.
من کاپیتالیزم هستم و کافی است زنی با پانزده دقیقه ورق زدنِ یک ژورنال پنجاه درصد به ناخشنودی‌اش نسبت به بدنش افزوده شود.
من کاپیتالیزم هستم و انسان‌ها به جای این که در محل کار خود مشغول باشند، وقتی به جمع تظاهراتِ اعتراض‌آمیز می‌پیوندند من را به جنون می‌کشانند

در دنیایی که هر لحظه به هرج و مرج ِ آن افزوده می‌شود این معترضینِ سرسخت دیگر چه می‌گویند؟ آیا محصولاتِ جدیدِ شرکت "اَپل" را نپسندیدید؟

من کاپیتالیزم هستم و این که انسان‌های یک جامعه روزانه با پنج و نیم ساعت تماشای تلویزیون اصالتِ خود را از دست می‌دهند من را به هیچ عنوان نگران نمی‌کند.
من کاپیتالیزم هستم و به دلیلِ وجودِ من درگیری‌ها و جنگ و جدل‌های ناشی از ارث و میراث درمیانِ افرادِ فامیل به وجود می‌آید.
رفتار و منش‌تان را آن‌گونه به لجن کشیده‌ام که به هنگامِ احتضارِ پدرتان تنها چیزی که در فکرتان جولان می‌دهد این است که میراث به چه نسبتی بین برادران و خواهران‌تان تقسیم خواهد شد

همه‌تان یک مشت دروغ‌گو هستید زیرا مرتّباً به خودتان می‌گویید اگر آن چه را که می‌خواهید به‌دست آورید خوشحال خواهید شد.
در حالی که هر ساله بیست میلیون کودک در جهان از گرسنگی جانِ خود را از دست می‌دهند شما برای آب کردن چربی‌های ناشی از پرخوری‌تان بر روی دستگاه‌‌های "ترِدمیل" عرق می‌ریزید

من کاپیتالیزم هستم و به سببِ وجودِ من در دنیا ششصد میلیون انسانِ چاقِ ناشی از پرخوری و یک میلیارد و چهارصد میلیون گرسنه وجود دارد.
من کاپیتالیزم هستم و یک کشاورزِ صاحبِ مرزعه‌ی قهوه برای خریدِ یک فنجان قهوه‌ی "استارباکس" می‌بایست درآمدِ سه روزش را صرف کند

من کاپیتالیزم هستم و "اقتصادِ بازارِ آزاد" بزرگ‌ترین دروغِ جهان می‌باشد.
من کاپیتالیزم هستم و بیست و چهار درصد آمریکایی‌ها می‌گویند اگر با رد کردن خانواده‌مان میلیاردر می‌شدیم قطعاً این کار را می‌کردیم

من کاپیتالیزم هستم و روی سخنم با شما زن‌ها است! لطفاً بدون در نظر گرفتن این که تبدیل به یک کالا شده‌اید به فروشگاه "ویکتوریا سیکرت" بشتابید. این فروشگاه به زودی در ترکیه هم دایر خواهد شد. اطمینان می‌دهم با پرداخت هشتاد دلار برای یک زیرپوش نازک خیلی خوشحال خواهید شد.

من کاپیتالیزم هستم و از شنیدن این که یک نوجوان پانزده ساله برای خرید یک دستگاه "آی‌پاد" کلیه‌ی خود را فروخت از خوشحالی در پوستِ خود نمی‌گنجم

من کاپیتالیزم هستم و "مَدونا" فقط در لندن صاحب هشت فقره خانه می‌باشد که می‌توان ششصد بی‌خانمان را در آن‌ها اسکان داد.
من کاپیتالیزم هستم و یک نوجوان تایلندی‌ای که در کارخانه‌ی "دیزنی" کار می‌کند برای ورود به "دیزنی‌لند" باید پنجاه و پنج روز کار کند.
قارّه‌ی افریقا به رغم داشتن نود درصد از معادن طلا فقط چهار نفر میلیاردر دارد.

من کاپیتالیزم هستم و از معادن آفریقا سالانه مبلغ هشت و نیم میلیارد دلار الماس استخراج می‌شود که این مبلغ برای نجات این قارّه از فقر و گرسنگی کافی است

پر درآمدترین ورزشکار دنیا – بازیکنِ گُلف – "تایگر وودز" سالانه هفتاد و هشت میلیون دلار درآمد دارد یعنی در هر ثانیه یکصد و چهل و هشت دلار

من کاپیتالیزم هستم و می‌دانم که شما عاشق الماس هستید؛ در هندوستان یک میلیون نفر با دستمزدِ روزی یک دلار و بیست سِنت مشغول تولید این الماس‌ها هستند

مردم دنیا را متقاعد کردم که زن‌های بلوند - زیبا هستند از این رو در قارّه‌ی آسیا سیصد هزار زن به طور یکنواخت از صابون‌ها و پودرهای سفیدکننده استفاده می‌کنند.

من کاپیتالیزم هستم و شصت و چهار درصداز ستاره‌های "هالیوود" که شما از آن‌ها تقلید می‌کنید معتاد به کوکائین می‌باشند

من کاپیتالیزم هستم و در حالی که هر ساله بیست میلیون کودک در دنیا از گرسنگی تلف می‌شوند شما از این که یک "تی‌شِرت" را دو بار در هفته بپوشید احساس شرم می‌کنید.
هیچ کس از وجود هفت میلیون بی‌خانمان در ایالات متّحده آگاه نیست چون آمریکائی‌هایی را که در تلویزیون می‌بینید همه در خانه‌های دارای استخر زندگی می‌کنند.

من کاپیتالیزم هستم و باز موفق شدم! تمام زن‌ها را با وجود این که کمدهاشان پر از لباس است متقاعد کردم که برای پوشیدن هیچ چیزی ندارند.
پنجاه درصد از مردم دنیا صاحب یک درصد از ثروت جهان هستند.
یک درصد از مردم دنیا صاحب پنجاه درصد از ثروت جهان می‌باشند.

من کاپیتالیزم هستم و بانکداران دوستان صمیمی من هستند.
#نقد_اقتصاد_سرمایه_داری
#جامعه_شناسی
@alahiaryparviz38
ی نیز می افتد ،
نیز هستیم.روایت جولایی آهنگی کلاسیک و قابل پیش بینی ندارد . جولایی می کوشد از خلال باریک شدن در زندگی و ذهنیت آدم های رمان اش ، چیزی را به عریانی افشا نکند . این ویژگی قالب فصل های رمان اوست . جولایی در یک پرونده کهنه ، نویسنده ای مبتکر و تواناست . فضاهای سنگین و تاثیر گزار ، تشبیهات و توصیفات غریب ، و بازتاب جملات در فضایی تیره و تهی در خلال بعضی از بخش ها و فصول رمان ، شدت تاثیر حسی و درگیری ذهنی مخاطب را بالا می برد . یک پرونده کهنه اثری سرایت گر است . این رمان به شکلی نا مستقیم ، خواننده ی خویش را در سیطره ی ثقل و تنوع خویش قرار می دهد . ثقل از آن جهت که موضوع ( حتی فارغ از ارجاعات اش ) موضوعی سنگین است . و سیطره از آن جهت که فضاها و شخصیت های رمان بر ذهن خواننده ی احتمالی سیطره می یابند و حتی خویش را بدو تحمیل می کنند . سیالیت و روانی نثر جولایی نیز عامل مهم دیگری برای خواندن یک ... است . گویا پس از چندین سال او از خاکستر خویش برخاسته است . دقت او در به کار گیری زبان ، واژگان ، پردازش لحن و حتی وفاداری او به روح زمانه ای که در باره اش می نویسد ، قابل تحسین است . در مجموع پرونده کهنه را بیش از یک بار و با لذت می توان خواند ...
سروش مظفر مقدم

#نقد منتشر نشده ی من بر #رمان یک پرونده کهنه ، نوشته #رضا_جولایی ، نشر #آموت : 1395
فرشته نوبخت:
روزهایِ از یاد رفته
مروری بر رمان سیاسر، نوشته‌ محمدحسین محمدی، نشر حکمت کلمه
فرشته نوبخت

سیاسر، تازه‌ترین رمانِ نویسنده‌ی افغانستانی، محمدحسین محمدی است که پیش از این، «انجیرهای سرخ مزار» و «تو هیچ گپ نزن» را منتشر کرده بود. سیاسر داستانِ چند روز از زندگی دختری افغان، در روستایی محصور به دستِ طالبان است. دختر روزهایِ قاعدگی را می‌گذراند. درد و خونریزی و گرسنگیِ روحی و جسمی در هم تنیده و او را در اتاقکی در زیرزمینِ خانه نیمه محبوس است، در شرایطِ هولناکی قرار داده. ترس از طالبان که دخترها را به اسیری می‌گیرند، باعث شده فقط شب‌ها از زیرزمین بیرون بیاید و آن‌هم برایِ آوردنِ آب از چاهی که با فاصله از خانه قرار دارد. همدم دختر خیالاتِ بی‌پایان او است و سگی کوچک که هرازگاهی ترس را از او دور می‌کند. روایت به شیوه‌ی تک‌گوییِ درونی، گفت‌وگویی میانِ دختر با خودش است که احساساتِ درونی و وضعیت بیرونی دختری افغان و در موقعیت او را بازنمایی می‌کند. اگرچه ویژگی آثارِ محمدحسین محمدی، زبان است و در سیاسر هم زبان پررنگ‌تر از عناصرِ دیگر است، اما تلاشِ نویسنده برایِ فتح ذهن و اندیشه‌ی شخصیتِ زن قصه، رگه‌های درخشانِ انسانی در رمان خلق کرده که به راحتی نمی‌شود از کنارش گذشت. محمدحسین محمدی، ما را با موقعیتِ شخصیت اصلی سیاسر بخصوص غافلگیر کرده است تا احساساتِ عمیقِ انسانیِ دخترکِ افغان را در کنار دیگر شخصیت‌ها، نظیر بوبو و آغاصاحب که مدام گوش به رادیو سپرده، بازنمایی کند. ردپایِ این تلاشِ جستجوگونه برای به چنگ آوردن ذهن و فکرِ دخترک در سیاسر به چشم می‌خورد. وقتی نویسنده با وسواس و دقت و بی‌شتاب به روایتِ جزئیاتی مثل شانه کردنِ مو و بافتنِ آن یا کشیدنِ آب از چاه و پر کردنِ مخزن یا غسل کردنِ دختر و ... می‌پردازد، روشن است که به امید یافتن ریسمانی برای رسیدن به عمقِ ذهن و فکر دختر است. به زنانگیِ پرشوری که در تاریکخانه‌ی خانه‌ای قدیمی در روستایی جنگ‌زده مدفون شده است. محمدی برایِ کشفِ این جهانِ زنانه، امکانات محدودی در اختیار داشته است و شگفت این‌که تا حدودی موفق شده است از طریقِ همان جزئیات و خرده حقیقت‌هایِ رنگی راهی به سویِ جهان رنگارنگ و پر شورِ دخترک پیدا کند. با همین جزئیات است که محمدی ذهن و واقعیت را تلفیق می‌کند و فضایِ رئالیستی و خشنِ حاکم بر روستا و خشکی و جمودِ عاطفی و فرهنگی آدم‌ها را که ناشی از جنگ است، نشان می‌دهد. با همین پرداخت به جزئیات و آویختن به زبان و گویشِ محلیِ منطقه است که مخاطب را با داستانِ ساده‌ و بی‌افت‌وخیزِ سیاسر همراه می‌کند تا در پناهِ ملال و ریتم کند و آرام آن، به اکتشافِ لایه‌هایِ پنهان بپردازد و عجیب است که با چنین زبانِ وفاداری به گویش و لهجه‌ی افغانستانی، همچنان روایت را بی‌ دست‌انداز و پرکشش پیش می‌برد. اتفاقی که پس از «تو هیچ گپ مزن»، دست‌آورد زبانی برجسته‌ای در آثارِ محمدحسین محمدی به شمار می‌رود که ضمن کارکرد‌هایِ زیباشناختی، به زنده کردن وجوهی فراموش‌شده از زبان فارسی نیز می‌پردازد.
«روزها را بیخی از یاد برده‌ای. روزهایت همه یکسان بوده‌ان در این سال‌هایی که زیادتر در زیرخانه بوده‌ای تا در بالاخانه، تا در روی حویلی، تا در تندورخانه، تا ... روزها را بیخی از یاد برده‌ای ...»

#نقد_کتاب #فرشته_نوبخت #ادبیات_فارسی #روزنامه_وقایع_اتفاقیه