شعر ، ادبیات و زندگی

#منجنیق
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
💥💥💥

🔴 قامت یک ایده | بچه‌های اعماق

رج به رج یاران زندانی‌مان را به نام به یاد می‌آوریم، با بدن‌های مجروح، با بیماری، با رنج که بر آرمان جمعی ما ایستاده‌اند. بی‌نام، گمنام، بدون آن‌که با ژست‌های پوک در برابر دوربین بایستند و نامشان در هیاهوی تاجران «حقوق بشر» به زبانی بیاید. بدن‌ها البته هنوز زخمی ساچمه و گلوله‌ی جنگی‌ست، زخم‌ها باز و عفونی، بدن‌ها کبود از ضربه‌ی باتوم، جان‌ها در مخاطره‌ی تعویق دارو، تعویق درمان. خدای دهه‌ی شصت را به زندان احضار کرده‌اند اما در بند بند و سلول به سلول همان زندان مقاومت ادامه دارد تا خدای دهه‌ی شصت را به زانو بیندازند. یاران زندانی ما رزمندگان نبردی‌اند که در گوشه گوشه‌ی این خاک پیش می‌رود و راه خود را می‌گشاید. این سرود با صدای زینب جلالیان آغاز می‌شود و با آوای فرزاد کمانگر تمام اما تمام نمی‌شود، ادامه می‌یابد تا درهای زندان گشوده شود به دست پر توان مردم، که انتهای راه همین خواهد بود، «دیگه تمومه ماجرا» چون فردا «از مشت فولادین» آنها که گفتند نع! خواهد دمید.

در بند‌های بی‌نشان
رسیده درد تا به جان
شکنجه دیده بی‌امان
سایش تیغ و استخوان

هر زخم یک دهان شده
دری به داستان شده
فریاد بی‌کران شده
به سوی شب روان شده

با رعشه‌های بدنم
فریاد آزادی زنم
آری زنم، آری زنم
پرچم آزادی منم

باران به صحرا می‌زند
شلاق کابل بر تنم
صحرا جوانه می‌دهد
صد لاله چین دامنم

ای در لجن تا فرق سر
جلاد مستِ کور و کر
در ترس گشته غوطه ور
این سو بپر آن سو بپر

من قامت یک ایده‌ام
پایان شب را دیده‌ام
در طول عمر ظلمات
نور ستاره چیده‌ام

من از رکود عاصی‌ام
از رشد و سود عاصی‌ام
در رنج و درد کارگر
از هست و بود عاصی‌ام

اگر که پای بسته‌ام
و گر به خون نشسته‌ام
از روز‌های اخته‌ام
وز انفعال خسته‌ام

از این حصار خسته‌ام
از بند و دار خسته‌ام
از این نظام بردگی
سرمایه‌دار خسته‌ام

تن در حصار پیله‌هاست
من خسته‌ام رَستَن کجاست؟
رَستَن خروش توده‌هاست
در مشت فولادین ماست

این زخم‌های بر تنم
این خون بر پیراهنم
فردا خروش می‌کند
خلقی بهوش می‌کند

ای قفل بر زنجیر پا
بشنو صدا از بندها
ای بد بدا، ای بدترا
دیگه تمومه ماجرا

#منجنیق #سرود #بچه_های_اعماق
https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from منجنیق
🔴 برای «خدانور لجعی» | شعر و صدای آیدا پایدار

چهل روز از کشتار جمعه‌ی خونین زاهدان گذشت و شرم و درد بر جای مانده است در برابر خلقی که شهید روی شهید داده‌اند. از زمین و هوا آنها را به گلوله بستند، از کودک و پیر رگبار بر تنشان نشاندند و اکنون چهل روز از خونین‌ترین جمعه‌ی قیام گذشته است. اگر نام ژینا امینی رمز قیام ژینا شد، نام خدانور لجعی نیز رمز خروش خلق‌های تحت ستم بود. سیمای او که به میله بسته شده بود و تنها چندی بعد از آزادی‌اش به گلوله بسته شد، تمام تاریخ بلوچستان را در برابر ستم به تصویر کشید و صدایی شد که فریاد خشمگین بلوچستان را به قیام پیوند زد. او را در چهلمین سالروز شهادتش به یاد نمی‌آوریم که در یادها ماندگار است، در چهلمین سالروز شهادتش با او پیمان می‌بندیم، دوباره و از نو برای امکانی که با بدن گلوله‌خورده‌اش گشود، برای این‌که به این امکان وفادار بمانیم در ساحت عمل.

شرمگین است مرگ
از دستان بسته‌ات خدانور،
اما دستمال سرخش را چنان در بغضِ تنت بچرخان
که تار تارِ گیسوی زندگی را
بر پودهای لجوجش بنوازی

برقصان برادر غریبم نامت را
بر بیرق بی‌بضاعتمان در باد
که از جبروت چرب اربابان دیروز و امروزمان
چیزی به دهان نبرده است؛
تنها رعشه‌ی موروثی دندان‌های گرسنه‌ای
که در نیمه‌شبان تاریخ
سرسختانه فریاد می‌کشند:
زنده‌باد ما بی‌نامان!

باز کن گره از حلقِ زندان‌های آویخته در ساعت
در هم شکن عقربه‌بانانِ پیری را
که در تن مبهوت انقلاب تیر می‌کشند
تا ریشه‌هایش را در شکم‌هاشان فاسد کنند،
همچون کلمه
که «تنها»
می‌گندد

آری برادرم!
رها شو از ثانیه‌های این سرود ناموزون
که از ما تنها شماره بر جای خواهد گذاشت
دستمال مرگت را خدانور
چنان در بغض تنت بتکان
که سنیگن شوی از سرخ
سنگینی کنی بر محاسبه و تکرار
و رد رهای دستانت
برای همیشه بر پیکر خشمگین زندگی بماند!
رها
همچون خواهرت «نسرین»
که خداوندگارش «آزادی» بود
و آزادی، «زن» بود
زنده و گرم!
پس قسم به گیس سرخ «ژینا»
که هیچ‌کس
دستمال مرگمان را به غیر از خودمان
از فرط «زندگی» در هوا نچرخانده
یا همچون خواهر دیگرمان «نیکا»
برای گرم کردن استخوان‌های شبِ فردای سرنوشتمان
به آتشش نکشیده است

اینک نام‌های لاغر و فرودست
در تسلسل فردا اوج می‌گیرند
و نام
و نام توست که
پنهان‌ترین آسفالت‌ها را شکافته
تا بر فراز کوچه‌خاکی‌های انقلابمان
لبان آفتاب باشد
#منجنیق #شعر
Forwarded from منجنیق
🔴 بر گور ما می‌گریند قاتلان | شعر و صدای الیاس علوی

الیاس علوی این شعر را همین چند هفته‌ی پیش سروده است، هنوز البته افغانستان را به فاتحان جدید نسپرده بودند اما از «صلح بین‌الملل» بوی شوم معامله به مشام می‌رسید. حالا افغانستان را بعد از بیست سال اشغال و غارت و دریدن به طالبان سپرده‌اند تا از نو خاک آن را شخم بزند به جستجوی جوانه‌های امید، تا هر جوانه‌ی امیدی زیر چکمه‌ی طالب لگدمال شود. سران جهان به معامله نشسته‌اند. روسای تمامی دولت‌ها، موقتن، دست از مناقشه برداشته‌اند تا افغانستان را در صلح کامل به طالبان بسپارند. کافه و کتاب تعطیل، نشریه و جمع‌خوانی و مقاله تعطیل، موسیقی و سینما و داستان، شعر و آواز و ترانه تعطیل تا نظم نوین طالبانی به صیانت از منافع تمامی جهان در افغانستان حاکم شود. از ترکیه تا ایران، از پاکستان تا عربستان سعودی، از روسیه تا آمریکا، از چین تا آلمان، همه منتظرند تا طالبان آرامش را به افغانستان بازگرداند، دیگر بمبی در خیابان‌های کابل منفجر نشود که «بمب‌گذار» بر سریر قدرت نشسته است، زن‌ها به خانه و پستو بازگردانده شوند، دانشگاه‌ها تعطیل باشند، چیزی در جایی تغییر نکند و «بازار افغانستان» برای رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی آماده گردد. افغانستان را، مردم افغانستان را معامله کرده‌اند قاتلان. و ما نگران رفقایمان هستیم، رفقایمان در «بی‌شماران» و «اعتراض»، رفقایمان در کابل و هرات و قندهار، در بامیان، در ننگرهار، تمام آنها که این روزها در بیم، در کابوس محاصره شده‌اند و قاتلان ما، قاتلان رفقایمان شادمانه می‌گریند.

که قاتلان بر گور ما می‌گریند
و های‌های‌شان
ضجّه‌ی مادرانمان را گم می‌کند.
نشسته‌اند بر بالای برج‌ها و با دوربینی تیز
تمام جزییات را دنبال می‌کنند
از بزرگ شدن کودکی در مدارس دیوبندی*
تا بستن بمب بر کمرش
و فشردن سینه‌اش
در کوچه‌ای گمنام در "دشت برچی"**

حیرانی
دویدن
وحشت
دویدن
این‌ها اسباب مستی‌اند
و مست‌تر اگر
شیون زنانی در پی باشد
خشکیدن پایی
و بعد خموشی
خموشیِ سنگین.

شب از برج‌ها پایین می‌آیند
گلوشان را نشئه‌ی غم‌آلودی خانه کرده
روبروی تلوزیون زار می‌زنند ناگهان
سرآسیمه عالیجنابِ صلح را بیدار می‌کنند
و در شورای امنیت دست‌هاشان را بالاتر می‌برند.

می‌بینی
برج ایفل
برج خلیفه
برج آزادی را
خاموش کرده‌اند
به میمنت تنِ سوخته‌ی ما
و بر گور ما می‌گریند
قاتلان
بر گور ما
چه شادمانه می‌گریند!


*مدارس مذهبی شبانه‌روزی واقع در دیوبند، در ایالت اوتار پرداشِ پاکستان که مرکز آموزش و تولد طالبان و نیز سپاه صحابه‌ی پاکستان بوده است.
**دشت‌برچی: منطقه‌ی هزاره‌نشین در غرب کابل که هدف حمله‌های فراوانی توسط حکومت، طالبان، داعش و حامیان خارجی آن‌ها بوده است.

#منجنیق #ادبیات #شعر
سرود فردای نو
اول: انسان ماه دی، انسان پرشکوه ماه دی را به بند کشیده‌اند. نبرد اما هنوز پابرجاست. پیام به رسم تمام این سال‌ها روشن و صریح مخابره شده است: «سنگین‌ترین تاوان ممکن را خواهید پرداخت.» کمربندها را سفت بسته‌اند. تمام یک دستگاه جهنمی، با تمام نیرو و توان به مصاف کسانی آمده است که چیزی برای از دست دادن ندارند غیر از زنجیرهایشان. سرمایه‌ی خصوصی و دولتی، بانک‌ها، مافیای تجارت، ماموران خفیه‌نویس حکومتی، جاسوسان پلشت پرونده‌ساز، بازجویان حاذق و کارشناسان پرونده، دولت آقای حقوق‌دان با تمام نهادهای عریض و طویلش، قاضی‌های دادگاه عدل اسلامی، مزدوران بنگاه‌های مطبوعاتی، خبرکش‌های تلویزیون ملی، ردیف در ردیف آرایش نظامی گرفته‌اند برای سرکوب مردمِ اعماق. نبرد اما هنوز پابرجاست. سیمای شریف یاران زندانیِ ما بیرق بلندی است راهنمای راه، راه همان است که آنها رفته‌اند. همان وفاداری عمیق به سنت‌های رهایی‌بخش خیابان، به جمع شدن، به سازماندهی. یاران زندانیِ ما محکومان پرونده‌ی هفت‌تپه، زندانیان اول ماه می، احضارشده‌گان پرونده‌ی فولاد، دانشجویان زندانی و محکوم خیزش دی‌ماه، با دست خالی بساط ستم مستقر را چنان آشفته‌اند که وحشتش را پشت احکام وحشیانه پنهان کرده است. نبرد اما هنوز پابرجاست.
دوم: گفتند «اصلاح‌طلب/ اصول‌گرا/ دیگه تمومه ماجرا» و اینک در بیدادگاه نشان دادند کدام ماجرا تمام شده است. عصر تسلیم و ابتذال، عصر ایستادگی‌های کم و سرهای خمیده، عصر یاوه و دروغ، عصر ننگین اعتدال، با تمام نمایندگان تاریخی و طبقاتی‌اش تمام شده است. حالا به بیدادگاه می‌روند و با گردنی فراز چشم در چشم حاکمان شرع مقدس می‌دوزند. دیگر از مغازله‌های عاشقانه با بازجویان محترم خبری نیست، دیگر از سخنرانی‌های فرمایشیِ بدون شکنجه در دادگاه‌های نمایشی خبری نیست، از اعتصاب غذاهای دروغین و امکانات رفاهی شاهانه در سوییت‌های اختصاصی خبری نیست. اینک زندان رزمگاه جدیدی است چرا که نبرد هنوز پابرجاست.
سوم: آنان سفیران آینده‌اند، سفیران روزهایی که می‌آیند. رزمیده‌اند برای نان و کار و آزادیِ همه، برای جهان دیگری، جهان شوراها، که نشان دادند ممکن است و بیش از آن الزامی است. آنها که یاران ما را به بند کشیده‌اند دشمنان آینده‌اند و چون دشمنان آینده‌اند زوال آنان قطعی است. این آینده است که می‌آید. نبرد هنوز پابرجاست چرا که کارگران هنوز ماه‌ها دستمزد نمی‌گیرند و موج تعدیل و اخراج پی در پی هم می‌آید. نبرد هنوز پابرجاست چرا که معلمان و بازنشسته‌گان با حقوق اندکی که می‌گیرند دارند برای حفظ شرف شبانه‌روز می‌جنگند. نبرد هنوز پابرجاست چرا که زنان را در خیابان‌ها و کوچه‌ها و خانه‌ها تعقیب می‌کنند تا به آشپزخانه و مطبخ بازگردانند. نبرد هنوز پابرجاست چرا که دانشگاه‌ها را پولی می‌کنند و فرزندان کارگران را از آموزش محروم. نبرد هنوز پابرجاست چرا که فقر و فلاکت تنها عطیه‌ی ملوکانه به روستاها و حاشیه‌نشین‌هاست. نبرد هنوز پابرجاست و برای همین «ناصریان» را از تابستان ۶۷ را احضار کرده‌اند تا در قامت «مقیسه»ی تابستان ۹۸ بر تخت جنایت بنشیند و از نکبت جهان کهن پاسداری کند. آنها به خوبی می‌دانند روزهای آینده روزهایی است که می‌آیند و آنها می‌خواهند در برابر گذشت روزگار بایستند. یاران زندانی ما اما سفیران مردمِ آینده‌اند، آنها که پشت به پشت خواهند آمد و رهایی آنان رهایی همه‌گان خواهد بود. چرا که این سیمای راستین یک نبرد طبقاتی است و در انتهای آن تنها یک جبهه پیروز خواهد شد: فردا صاحبی دارد.
#منجنیق #سرود

https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

جورچین یکم. ثروت هنگفت آریامهر
این گزارش در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۵۷، هنگامی که هنوز محمدرضا پهلوی ایران را ترک نکرده بود، در روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز منتشر شده است. در سال‌های بعد از سرکوب انقلاب ۵۷ و استیلای جمهوری اسلامی، بسیاری از هواداران نظام سلطنتی، اطرافیان خاندان پهلوی و بعضن انقلابیون پشیمان از کرده‌ی خود، به این تصور عمومی دامن زدند که روایت‌ها در مورد دارایی خاندان پهلوی و فساد گسترده‌ی اقتصادی در میان ایشان، مقامات دولتی و نزدیکان دربار شایعاتی بیش نبوده‌اند. بازماندگان خاندان پهلوی، از جمله فرح دیبا و رضا پهلوی، نیز در گفت‌وگوهای گوناگون و اظهارات مختلف تلاش کرده‌اند میزان این دارایی‌ها و به ویژه آن بخشی از این دارایی‌ها که پیش از سقوط سلطنت پهلوی از ایران خارج شده است را بسیار کمتر از میزان واقعی جلوه دهند. دارایی عظیمی که در طی این سال‌ها با سرمایه‌گذاری‌های مختلف و نیز افزوده شدن کمک‌های مالی دولت‌های دیگر، از جمله دولت آمریکا و عربستان سعودی، به میزان آن افزوده شده است و کسی اطلاع دقیقی از آن ندارد. ترجمه‌ی گزارش منتشرشده در نیویورک‌تایمز اولین سند از در این مورد است که در «منجنیق» و در چارچوب بخش جورچین از پروژه‌ی آرشیوهای قدغن منتشر می‌شود. اسناد دیگری نیز در این مورد وجود دارد که به مرور منتشر خواهد شد.
#منجنیق #جورچین

https://t.center/alahiaryparviz38