شعر ، ادبیات و زندگی

#من
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

بخشی از ترانه منتشر نشده سرو آزاد اثری از  استاد پرویز مشکاتیان با شعری از #سایه هوشنگ ابتهاج برای نخستین بار به یاد ۱۷۶ قربانی مظلوم و بی گناه پرواز ۷۵۲

خواننده: عزیز قاسم زاده

سه تار: علیرضا یاری

https://t.center/azizghasemzademusic

#هواپیمای_اوکراینی #دادخواهی #هنر_اعتراض #من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد

https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏شهرام فقیهی که خواهرش شریعه را در پرواز PS752 از دست داد، با همکاری همسرش مریم ناصری، در چهارمین سالگرد این جنایت، موزیک ویدئویی را به تمام مسافران و خدمه پرواز تقدیم کرده‌اند.
به امید پیروزی و اجرای عدالت

#دادخواهی
#من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد
#ps752justice

#هواپیمای_اوکراینی
#فراموش_نمیکنیم

https://t.center/alahiaryparviz38
شعر ، ادبیات و زندگی
Video
🔸در چهارمین سال سرنگونی #هواپیمای_اوکراینی، آیینی در شهر تورنتو بر مزار شماری از قربانیان این پرواز که در این شهر کانادا خاکسپاری شده‌اند، برگزار شد.

🔸در مراسمی که روز یکشنبه ۱۷ دی‌ماه (به وقت کانادا) در میدان مل‌لستمن در تورنتو برگزار شد سخنران‌ها و شماری از اعضای خانواده‌های قربانیان بر تداوم دادخواهی تاکید کردند.

🔸پیشتر انجمن خانواده‌های قربانیان این پرواز از ایرانیان خواسته بود که در شهرهای مختلف جهان با شعار «مرا یاد آر» یاد جانباختگان را گرامی دارند.

🔸پرواز #پی‌اس_۷۵۲ هواپیمایی اوکراین سحرگاه ۱۸ دی ۱۳۹۸ تنها سه دقیقه پس از برخاستن از باند فرودگاه بین‌المللی خمینی در تهران با شلیک دو موشک پدافند سپاه پاسداران سرنگون شد و تمامی سرنشینان آن که شهروندان ایران، کانادا، بریتانیا، سوئد، اوکراین و افغانستان بودند، کشته شدند.
#ps752
#هواپیمای_اوکراینی
#یادآور
#من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

‏با گذشت ۴ روز از زلزله ویرانگر ‎#هرات، تعداد تخمینی کشته‌شدگان به ۴۰۰۰ تن رسیده است؛
(هشدار تصاویر به شدت دردناک)

با گذشت ۴ روز از زلزله ۶.۳ ریشتری در ولایت هرات افغانستان، همچنان آمار دقیقی از تعداد کشته‌شدگان و مجروحان در دست نیست. با این حال برخی منابع محلی و خبرگزاری‌ها افغانستانی تعداد کشته‌شدگان را تا ۴۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند. با وجود این شرایط وحشتناک، زلزله‌ای به بزرگی ۶.۳ ریشتر بامداد امروز ۱۹ مهر ۱۴۰۲ مجددا ولایت هرات را لرزاند.
برخی منابع نیز از احتمال افزایش شمار جان‌های عزیز از دست رفته و مجروحان در این فاجعه را تا ۱۲۰۰۰ نفر ارزیابی می‌کنند.
با این حال منابع افغانستانی می‌گویند که دولت ارتجاعی طالبان ناتوان از امدادرسانی مناسب به آسیب‌دیدگان است و وضعیت شهروندان افغانستانی در مناطق آسیب‌دیده به شدت وخیم است.

بنا بر این گزارشات، دست‌کم ۱۵۰۰ خانه در شمال هرات تخریب شده‌اند. ده‌ها روستا آسیب جدی دیده و دست‌کم ۱۴ روستا به طور کامل نابود شده‌اند؛ همچنان شهروندان افغانستانی در حال جست و جوی عزیزانشان در زیر آوارهای خشتی خانه‌های ویران شده هستند و گمان می‌رود صدها تن همچنان در زیر آوارها مدفون باشند.
با وجود حجم وسیع فاجعه، رسانه‌های جریان اصلی و جهانی، توجهی به وضعیت شهروندان افغانستانی ندارند، گویی جان انسان افغانستانی برای آنها ارزشی کمتر از جان دیگران دارد. در فقدان امدادرسانی سازماندهی شده و دولتی، فعالین افغانستانی در داخل و خارج از کشور در حال کمک‌رسانی به آسیب‌دیدگان هستند.

#زلزله_افغانستان
#من_افغانستانی_هستم
#زن‌_زندگی_آزادی

https://t.center/alahiaryparviz38
🔻چیستا یثربی: 'وقتی در برابر تجاوز مقاومت کردم، چهره شناخته‌شده سینما من را کتک زد'

چیستا یثربی، فیلنامه‌نویس، نویسنده و شاعر گفته است که یکی از اهالی شناخته شده سینما سعی کرده به او "تجاوز" کند و وقتی با مقاومت روبه‌رو شده، از آن مرد "کتک" خورده است.

خانم یثربی به برنامه ۶۰ دقیقه بی‌بی‌سی گفت در سال ۱۳۸۳ مشغول نوشتن فیلمنامه برای شخصی بوده که چند بار او را به مکان‌های خلوت دعوت کرده تا فیلمنامه را آنجا بنویسد و در نهایت بعد از چند جلسه او را به خانه‌اش در شمال شهر تهران دعوت کرده است.

خانم یثربی که سال‌ها در تئاتر، نمایشنامه و در سینما، فیلمنامه نوشته و بازیگردان هم بوده است، توضیح داد که فرد مورد نظر زمانی که خانم یثربی ۳۲ ساله بوده، در یک شب برفی زمستان، او را به خانه دعوت کرده و گفته افراد دیگر هم در خانه هستند.

#من_هم
#خشونت_ساختاری

https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴پنجشنبه ۱۸ دی
خانواده‌های جان‌باختگان پرواز PS752» خانواده‌ها در سالگرد سرنگونی این هواپیما به فرودگاه خمینی» تهران رفتند تا یاد عزیزانشان را با گل و شمع گرامی بدارند. آنها سپس به محل انهدام هواپیما در شاهد شهر رفتند و مراسم سالگرد گرفتند
#یاد_جانباختگان_هواپیمای_اکراینی_گرامی
#من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد
https://t.center/alahiaryparviz38
🔻برگزاری مراسم بزرگداشت جانباختگان هواپیمای اوکراینی در دانشگاه صنعتی شریف

پنجشنبه ۱۸ دیماه ۱۳۹۹

#من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد

#هواپیمای_اوکراینی #PS752 #ps752justice

https://t.center/alahiaryparviz38
🔻برگزاری مراسم بزرگداشت جانباختگان هواپیمای اوکراینی در دانشگاه تهران

پنجشنبه ۱۸ دیماه ۱۳۹۹

#من_هم_شمعی_روشن_خواهم_کرد

#هواپیمای_اوکراینی #PS752 #ps752justice

https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

#من_هم_شکنجه_شدم

«سپیده قلیان» گرامی و «اسماعیل بخشی» عزیز
من هم قطره ای از دریا هستم. یکی از هزاران شکنجه شده در زندان؛ من درک می‌کنم ولمس می‌کنم با تمام پوست و استخوانم شکنجه را......

دهه شصت، دهه ی وحشت، دهه ی مرگ زندانیان سیاسی؛ هر کس دهه شصت در زندان جان سالم بدر برده «مازاد عمر کرده»؛ دوباره متولد شده!

اینجانب عباس هاشم پور از دهه شصت تا دهه نود بارها دستگیر و شکنجه شده ام.
در سال ۶۰ نوجوانی ۱۷ ساله بودم که هنوز به سن قانونی نرسیده بودم با شکنجه و سلول انفرادی و زندان آشنا شدم. به خاطر ادامه تحصیل از اشنویه که کلیه مقاطع تحصیلی تعطیل بودند، به ارومیه رفتم. در هنگام ثبت نام در اداره اموزش و پرورش در خیابان کاشانی دستگیر و همراه یکی از همکلاسی هام بنام احمد ا...به کمیته واقع در مدرسه منوچهری در کوچه مخابرات بردند. چندین ّشبانه روز فقط ضرب و شتم با چشمان بسته و اعدام مصنوعی و شلاق کاری و... دو ماه بازداشت و شکنجه شدم.

و اما بار دوم در تیر ماه سال ۶۲ که در یکی از روستاهای اطراف اشنویه بنام «ده گرجه» که منطقه در اختیار نیروهای دولتی بود و من هم در یکی از منازل روستا بودم حمله ور شدند و مرا با صاحبخانه به مسجد روستا بردند. تمام مردان و پسران آبادی را به مسجد آورده بودند. حدود ساعت ۹ صبح بود که یکی از مسئولین جهاد سازندگی و سپاه برای مردم سخنرانی می کردند؛ یکی از پیشمرگان کرد مسلمان بنام .... که از همشهری های من بود، مسلح وارد مسجد شد. مرا شناخت و صدایم زد و همراه ایشان به بیرون مسجد رفتیم. مرا به یکی از افراد مسلح غیر بومی بنام «نادربگ» معرفی نمود و با نگاه غضب آلودشان گفتند که حالا بریم یک پذیرایی خوب ازت بکنیم! مرا به باغ سیب کنار روستا بردند و کتک کاری بدون سوال و جواب شروع شد. من هم آه و ناله و داد فغان سر دادم و زن و بچه های آبادی که از پشت بام صحنه را می دیدند، صدای مرا می شنیدند، احساس ترحم و دلسوزی می کردند. اما کاری از دستشان بر نمی آمد و نظاره گر بودند. آنها آنقدر زدند که خسته شدند. دو نفری چیزی زمزمه کردند که نفهمیدم و به من گفتند بلند شو بایست! من هم که از درد به خودم می پیچیدم به سختی بلند شدم و گفتند وصیتی داری بگو، اعدامت می کنیم. من هم چیزی برای گفتن نداشتم. یک عدد سیب را روی سرم می گذاشتند و آن را نشانه می گرفتند و با اسلحه شلیک و شرط بندی می کردند. بعد چشمانم را بستند و شروع به تیر اندازی مجدد کردند. در آن لحظه سوزش شدیدی در پام احساس کردم. خون فوران کرد و باز کتک کاری شروع شد و سرم گیج رفت و بر زمین افتادم و از هوش رفتم.
مردم روستا که این صحنه را دیده بودند، فکر کرده بودند که اعدام شده ام و خیلی متاثر و ناراحت و اندوهگین شده بودند. خبر مرگ من در شهر پیچده و به گوش خانواده ام رسیده بود. (این را بعد از آزادی برام تعریف کردند) مرا همراه چهار نفر مسلح به بیمارستان نقده بردند. به هوش که آمدم، پانسمان ام کردند. به مردم می گفتند ضد انقلاب گرفتیم توی درگیری و بزودی اعدامش می کنیم. مرا به سلول انفرادی اطلاعات اشنویه بردند که ۶۰ روز همراه با زخم و کتک کاری فحش و توهین و بازجویی های طولانی و شبانه روزی ادامه داشت. بعد از ۳۵ سال هنوز هم از ناراحتی وز وز گوش چپم رنج می برم که بر اثر سیلی های پی در پی بازجو که به صورتم می زد. هیچ وقت این اذیت و آزار از ذهنم پاک نمی شود. بعد از دو ماه به زندان ارومیه بردند. در بازداشتگاه ارومیه هنوز چند روزی از اعدام ۵۹ جوان مهابادی نگذشته بود که ۳۷ نفر دیگر را از هم بندی های ما دختران و پسران شجاع مهابادی که با هم روی یک سفره می نشستیم و با روحیه ی قوی و ستودنی در انتظار مرگ بودند در تابستان ۶۲ از میان ما بردند و تیربارانشان کردند. بدترین خاطره بود یاد و خاطره شان گرامی باد.
بر اثر فشار بر روی کمر و پشتم مبتلا به دیسک کمر شدید شدم و در زندان زمین گیر شدم. در سخت ترین شرایط، شدید ترین درد را که انگار میخی به کمرم کوبیده اند را تحمل می کردم. هر چند از شدت درد، توان راه رفتن نداشتم، به مسئولین زندان مراجعه می کردم که به بیمارستان اعزام کنند، جوابم را نمی دادند و مسخره ام می کردند. تاکنون سه بار عمل جراحی دیسک شدم و از شدت درد باید تا آخر عمر بنالم. نزدیک به دو سال هم زندان کشیدم.
بازداشت در سنندج سال ۸۹ همراه اعضای کمیته هماهنگی؛ دستگیری در سال ۸۹ در اشنویه و ۲۴ ساعت با چشم بند و دست بند، تحت بازجوئی و انتقال به ارومیه. دستگیری در سال ۹۱ همراه با اعضای کمیته هماهنگی در کرج که هنگام دستگیری بر روی پشت و کمر و بدن ما راه می رفتند و لگد زدن همراه با ضرب و شتم. بر اثر این فشار دیسک ام پاره شد و به ناچار از پا افتادم و سال ۹۴ مجبور به عمل جراحی شدم و....

عباس هاشم پور - دی ماه ۹۷

https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈‍ ‌

#من_هم_شکنجه_شدم

محمود بهشتی لنگرودی
اینجانب نیز از سال 83 تاکنون در مقاطع مختلف(سال 83 ،سال 85 و 86 ،سال 89 و سال 94)توسط ضابطان وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در بندهای 209و دو الف زندان اوین مورد بازجویی قرار گرفتم و در تمامی این مقاطع علیرغم تمامی ادعاها رفتارهای خلاف قانون را در بازداشتگاهها مشاهده نمودم، از ضرب وشتم خود در هنگام بازجویی و بعضا در محلی غیر از اتاق بازجویی و عاری از دوربین گرفته تا توهین و تحقیر و چشم بند و....
لازم به ذکر است که سال 94 نیز هرچند شخصا با برخورد تندی از طرف بازجو مواجه نبودم، اما شاهد برخوردهای خشونت آمیز با یکی از متهمان که ظاهرا دانشجو بوده، بودم، و وقتی که به بازجوها اعتراض کردم اینگونه توجیه کردند که ما با اراذل و اوباش!! همینگونه برخورد می کنیم.
با این اوصاف و در حالی که نزدیک ۳۹ سال از تصویب قانون منع شکنجه و۱۴ سال از قانون احترام به حقوق شهروندی می‌گذرد هنوز سلول های انفرادی که قطعاً از مصادیق شکنجه به شمار می‌رود پابرجاست و هنوز چشم بند زدن به متهم ، بازجویی از پشت سر متهم و تحقیر وی در کنار سایر موارد نقض قوانین مذکور به وفور مشاهده می‌شود و مسئولانی که به تکاپو افتاده اند تا به حقیقت ادعاهای جناب بخشی پی ببرند را دعوت می کنم با حضور در بندهای 209 و یک و دو الف زندان اوین بخشهایی از آنچه را که مطابق قانون، شکنجه محسوب می گردد با چشم خود مشاهده نمایند.
امید که برای پایان دادن به این رفتارهای غیر قانونی اقدامی شایسته انجام گیرد.
در ضمن موارد فوق مجموعه مشاهدات اینجانب در زندان اوین میباشد و ممکن است وضعیت سایر زندان‌ها نگران کننده‌تر باشد.
محمودبهشتی لنگرودی
بازداشتگاه اوین 97/10/17
https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

‌‌‌#من_هم_شكنجه_شدم

نامه “سعید شیرزاد” فعال مدنی و عضو «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» محبوس در زندان رجایی شهر برای اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، عسل محمدی و علی نجاتی ؛

🔹برای رفیقان ایستاده چون کوه،اسماعیل و سپیده و عسل و علی که همچو ماهی سیاه کوچولو در میان دریایی خروشان به پیش میروند.

برای اسماعیل بخشی که همچو نامش تا به همیشه بخشی از تاریخ مبارزات کارگری خلق های تحت ستم ایران باقی خواهد ماند.

برای سپیده قلیان که نامش سپیدی فردایی روشن ستم کشان و محرومان را نوید میدهد.

برای عسل محمدی که نامش شیرین ترین روزی را که روز پیروزی کار بر سرمایه است به تصویر می کشد.

و برای علی نجاتی که نامش در این راه بلند پیغام آور پایان این شبهای سیاه و غمزده است.

هفته ها و ماهها و سالها بود که فریاد اعتراض کارگران نیشکر هفت تپه از میان خرابه های شوش گوش فلک را در نوردیده و آسمان از آن به خروش آمده بود،فریاد کارگرانی که در تمامی این سالهایی که نیروی کارشان به یغما رفته بود و حتی بهای بخور و نمیر نیروی کارشان هم از آنان دریغ شده بود و در بازار مکاره ی خصوصی سازیها و رانت خواری دزدان یقه سفید که بر حنجره کارگران تیز کرده کنیه بهانه این دزدیها و غارتگریهای موسوم به خصوصی سازی خون کارگران هفت تپه را با همان نیشکری که مولدش کارگران هستند را در جامهای خونین و سیراب نشدنیشان سر می کشند و متقابلأ بازداشت و سرکوب فعالین کارگری کارگری که تنها خواسته شان نان است و نان...

#من_هم_شكنجه_شدم

https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

«اعتياد، سوغات و تحفه‌ی زندان اوين»؛ من هم شکنجه شدم
✍️: دياكو مرادى

پيشنهادِ من به وزير اطلاعات اين است كه استراتژى عاقلانه‌تری را در پيش بگيرد، زيرا ابزار ترسيم دروغ در سازمان اطلاعات با جريان و رشد فكرى مردم منسوخ شده است.

٢٢ ساله بودم و دانشجوی دانشكده‌ی هنرهاى معاصر تهران. در تظاهرات كوى دانشگاه به همراه چند از تن دوستانم كه متاسفانه عده‌ای از آن‌ها شهيد و عده‌ای از آن‌ها كه هنوز خبری از ايشان نيست، دستگير شدم. رشد تنگناى زندان به حدى بود كه در یک اتاق یک متر در یک متر، توانايى تكان خوردن كه هيچ، حتى اكسيژن كافی براى استنشاق نبود!

دستبند به دست و پابند به ميله و جالب‌تر اين‌كه هر روز روزی سه وعده كف اتاق یک مترى را با آب سرد فرش می‌كردند كه مانع از خوابم شوند.

روزها فقط سوال بود و تحقير به همراه سُسِ ضرباتى كه هنوز از شدت‌شان گيجم. حالا نوبت به دسر كه می‌رسيد، چاشنى هتاكى و شكستن سه دنده و دو قسمت از ساق پايم، اين ميهمانى و بزم را پُر شورتر می‌كرد.

صداى شكنجه رفقايم، صدای شكنجه‌ی دخترهاى بی‌پناه مثل پتک بر پيكرم فرود می‌آمد... اما به همین جا ختم نمی‌شود، چون بازجوىِ متعهد به كار همواره می‌گفت: برايت سورپرايزى شگفت‌انگيز در نظر گرفته‌ام!

بله، درست حدس زديد، بعد از آن همه تخريب روحى حالا نوبت آلوده كردنم بود! من رفته رفته با تزريق روزى چند نوبت داروهاى روانگردان به دنياى اعتياد سفر كردم. بعدها با تغيير و قطع دوز مصرفى، روزها و شب‌ها پنجه به ديوار كشيده و نعره می‌زدم. سايه‌ی سياه بازجو می‌گفت: بگو با كدام تشكّل سياسى در ارتباطى تا چند سی‌‌سی مهمانت كنم...

بله، بعد از سال‌ها آزادى من در خيابانهاى تهران به دنبال مواد مخدر بودم تا بتوانم شبيه یک آدم عادی زندگی كنم!

اسماعيل عزيزم، عميقا تو را می‌فهمم و با تو یک‌صدا حق را فرياد می‌زنم.

#من_هم_شكنجه_شدم

https://t.center/alahiaryparviz38
‍ ‌🌈🌈🌈

#من_هم_شکنجه_شدم

محمود بهشتی لنگرودی
اینجانب نیز از سال 83 تاکنون در مقاطع مختلف(سال 83 ،سال 85 و 86 ،سال 89 و سال 94)توسط ضابطان وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در بندهای 209و دو الف زندان اوین مورد بازجویی قرار گرفتم و در تمامی این مقاطع علیرغم تمامی ادعاها رفتارهای خلاف قانون را در بازداشتگاهها مشاهده نمودم، از ضرب وشتم خود در هنگام بازجویی و بعضا در محلی غیر از اتاق بازجویی و عاری از دوربین گرفته تا توهین و تحقیر و چشم بند و....
لازم به ذکر است که سال 94 نیز هرچند شخصا با برخورد تندی از طرف بازجو مواجه نبودم، اما شاهد برخوردهای خشونت آمیز با یکی از متهمان که ظاهرا دانشجو بوده، بودم، و وقتی که به بازجوها اعتراض کردم اینگونه توجیه کردند که ما با اراذل و اوباش!! همینگونه برخورد می کنیم.
با این اوصاف و در حالی که نزدیک ۳۹ سال از تصویب قانون منع شکنجه و۱۴ سال از قانون احترام به حقوق شهروندی می‌گذرد هنوز سلول های انفرادی که قطعاً از مصادیق شکنجه به شمار می‌رود پابرجاست و هنوز چشم بند زدن به متهم ، بازجویی از پشت سر متهم و تحقیر وی در کنار سایر موارد نقض قوانین مذکور به وفور مشاهده می‌شود و مسئولانی که به تکاپو افتاده اند تا به حقیقت ادعاهای جناب بخشی پی ببرند را دعوت می کنم با حضور در بندهای 209 و یک و دو الف زندان اوین بخشهایی از آنچه را که مطابق قانون، شکنجه محسوب می گردد با چشم خود مشاهده نمایند.
امید که برای پایان دادن به این رفتارهای غیر قانونی اقدامی شایسته انجام گیرد.
در ضمن موارد فوق مجموعه مشاهدات اینجانب در زندان اوین میباشد و ممکن است وضعیت سایر زندان‌ها نگران کننده‌تر باشد.
محمودبهشتی لنگرودی
بازداشتگاه اوین 97/10/17
https://t.center/alahiaryparviz38
‍ ‍🌈🌈🌈

کنار #اسماعیل_بخشی هستم!
با انقلاب ۵۷ وازه ی شکنجه را شنیدم که ورد زبان همه شد. شکنجه هایی که ساواک بر مخالفینش روا میداشته و خشم و انزجار همگانی را دوچندان میکرد. همه از فکر اینکه دوران شکنجه به سر آمده سرمست بودند.
اما آغاز دهه شصت،
از ورودی آهنین اوین با کتک و فحش و چشم بند میتوان آشنا شد زندانی که چشم به کارش نمیاید فقط باید لمس کند.
درب بزرگ دادسرا دنیای دیگری را میگشود 
بوی تعفن و عرق و خون، ازدحامی که قدمهایت را دقیق میکرد تا مجروحی را لگد نکنی
فریاد و فریاد ، تنها صدایی که حق تو میشد. تخت و پابند و دستبند و کابل های ریز و درشت که کلکسیون درد را همراه داشت
دیگر با کفشهایت خداحافظی میکردی به کار پاهای ورم کرده نمیآمد
درد بی انتهاست، نفست که شماره رفت زمان میدهند مبادا که درد قهرش بیاید 
پاهای بزرگ و شیشه ای و چنگالهایی که قشو میکشند بر پوست ورم کرده پاهایت 
باید راه بروی تا درد جاری شود در رگهایت 
دوباره تخت و پابند و دستبند 
ساعتها. روزها تا به خون افتد همه ی خروجی هایت 
بهداری و کیسه خونین ادرار
دوباره آغاز میشود
اینبار به جای تخت با دیوار آشنا میشوی 
دیوارهایی که تورا چنگک میکنند دستهایت راه فرار ندارند. بدن بی مهابا آویزانش شده اند ، زمین از تو دور می شود و کابل که بدنت را رقص میدهد دقیقه ها ساعت میشوند و روزها کار صبح تا غروبت را میسازند آنقدر که حس را از دستانت فراری دهند برای ماهها و حتی سالها
درد آنقدر غوغا میکند که صدا خفه میشود
تاول تو را در بر میگیرد ریز و درشت مثل بذری که بر تو جاری شده حتی پشت گوشهایت
اینها آشنایی با شکنجه است 
رکورد میزنی ساعت ایستادن را 
۸ و ۱۶ و ۲۴ ،ایستادن را خسته میکنی تا جایی که خون از سرت فراری شود و به هذیان بیوفتی 
و هنوز راه زیادی است تا سلولها و پوتین های آهنین و تابوت ها که بشود مثنوی معنوی هفتادمن کاغذ !
مریم محمدی 
#من_هم_شکنجه_شدم
https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

🔴سپیده قلیان: در دادگاه عادلانه شکنجه‌های خودم و اسماعیل بخشی را شهادت میدهم

#سپیده_قلیان در رنج‌نامه‌ای پس از شرح شکنجه های خودش و #اسماعیل_بخشی نوشت در دادگاه عادلانه حاضر است که شهادت بدهد.

‏سلام به همگی

‏دوشنبه که برای چندمین بار به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شده بودم دو نفر که خود را مامور “بررسی” معرفی می‌کردند، ابتدا از من در مورد آنچه در سی روز بازداشت اتفاق افتاد سوال کردند و پس از توضیحاتم با گفتن اینکه بحث‌های ⁧ اسماعیل بخشی ⁩ و من در مورد شکنجه توهم است.

به بررسی‌شان پایان دادند. پس تصمیم گرفتم توضیحاتم را دیگر نه به ماموران، که رو به مردم شرح دهم.

‏گفتن از شکنجه، فقط توضیح یک درد شخصی نیست بلکه بازگو کردن خشونت سیستماتیکی است که نهادهای امنیتی درقبال زندانیان به خرج می‌دهند و انکار یا تقلیل آن به اشتباه یک بازجو توجیهی خنده‌آور و البته دردی مضاعف است.

‏یادآوری سی روز رفتار وحشیانه و ضدبشری هنوز هم می‌تواند چشم‌هایم را خیس کند و تنم را بلرزاند.

‏حین دستگیری، اسماعیل بخشی سعی میکرد مرا از زیر ضرب و شتم ماموران بیرون بکشد اما خودش را چنان به باد کتک گرفتند که بیهوش شد.

شکنجه‌ی ⁧ اسماعیل بخشی ⁩ از زمان بازداشت در فرماندهی حفاظت اطلاعات، تا پلیس امنیت (که فریاد میزد من یک کارگرم دنده‌هایم را شکستی) و زمان انتقالمان از شوش به بازداشتگاه اطلاعات اهواز چنان شدید بود، که من ده روز نخست بازداشتم تصور می‌کردم برادرم مرده است.

ده روز نه میتوانستم غذا بخورم، نه میدانستم شب است یا روز؟ فریاد میکشیدم، تا اینکه از بی‌قراری‌ها و فریادهایم عاصی شدند و نزدیک اتاق بازجویی‌اش بردند و صدای زخمی‌اش را شنیدم.

برادرم اسماعیل زنده بود.

روزهای اول، چه حین دستگیری و چه در بازداشتگاه با ضرب و شتم همراه بود.

سایه‌ی کابل بالای سرم بود تا اعتراف بنویسم.

به همین دلیل بود که بی‌آنکه حرفی از شکنجه با خانواده‌ام زده باشم متوجه غیرطبیعی بودن وضعیت‌ام شدند.

‏و ای کاش و صد ای کاش شکنجه به همان ضرب و شتم خلاصه می‌شد.

وارد کردن اتهامات جنسی، در جایی که قطعاً حتی اگر فریاد می‌زدم صدایم به جایی نمی‌رسید، دردناک‌ترین قسمت ماجرا بود.

‏روز آخر بازجو می‌گفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و ⁧اسماعیل بخشی را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد و پودرتان خواهیم کرد.

بله خداوندگاران قدرت اگر من نمیدانستم که شما میتوانید ما را پودر کنید که روی این صندلی نشسته نبودم.

من حتی در مورد رنگ مو و مدل لباس‌هایم بازجویی و تحقیر شدم، بازجویی با شکم گرسنه از صبح تا چند ساعت پس از خاموشی، آیا شکنجه نیست؟

بازداشت پایان یافت اما شکنجه‌ها نه.

شخصی که خود را نماینده‌ی وزارت اطلاعات شوش معرفی کرده، در میان پنج هزار کارگر نسبت‌های غیراخلاقی به من داده و این اتهام‌ها به گوش خانواده‌‌ام هم رسیده. ‏

تصور کنید در یک شهر کوچک، و در فرهنگی سنتی، صرفاً به میانجی آن ادعاها، در این روزهای به اصطلاح آزادی چه بر من گذشته و می‌گذرد…

من در مرحله‌ی دستگیری شاهد ضرب و شتم وحشیانه‌ی اسماعیل بخشی بودم و در روزهای بازجویی شاهد تحقیر او.

به شکلی که چند بار او را مجبور کردند در مقابل دیگران به خودش هتاکی کند. حاضرم چه در مورد خودم و چه در مورد برادرم ⁧اسماعیل بخشی ، در دادگاه عادلانه برای این شکنجه‌ها شهادت بدهم.
#من_هم_شکنجه_شدم

https://t.center/alahiaryparviz38
‍ ‍🌈🌈🌈

🔴 مادر آتنا دائمی : من هم همراه با آقای #اسماعیل_بخشی خواهان پاسخ وزیر اطلاعات هستم که مامورانشان بر اساس چه قانونی من و دخترم را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟
#من_هم_شکنجه_شدم
من مادر آتنا_دائمی دختری هستم که بارها در زندان شکنجه شد.
زمانی که دخترم در انفرادی بود بارها با فکر شکنجه شدنش شکستم. هرگز نتوانستم از دخترم در مورد شکنجه‌های دوران بازجویی سوال کنم اما هربار که کسی از من یا آتنا در مورد شکنجه‌ها سوال کرد و من مجبور به شنیدن شدم، شکستم. شکنجه نه فقط در دوران بازجویی بلکه در تمام مدت انفرادی و بازجویی و حبس و دادگاه و زندان و دادسرا در ایران رایج است. در تمام لحظه‌هایی که همراه با آتنا بودم در دادگاه و دادسرا شاهد بودم که قاضی و بازپرس و دادیارو ... هرگز دست از تحقیر و شکنجه روانی فرزندم بر نداشتند. این شکنجه‌ها فقط مختص زندانیان نیست، همراه با زندانی خانواده هایشان نیز شکنجه می‌شوند. نه فقط شکنجه روحی و روانی که خود من و دخترم هانیه سال گذشته زمانی که در مقابل زندان اوین برای پیگیری پرونده انتقال آتنا به قرچک رفته بودیم به مدت پنج ساعت بازداشت شدیم ومورد ضرب و شتم ماموران و نیروهای لباس شخصی سپاه و زندان قرار گرفتیم. کتک زدن و فحاشی به یک مادر در کدام مسلک و دین و کشور مورد تایید است!؟ زمانی که در مقابل زندان به همراه دختر کوچکم مورد هجوم حداقل۱۰ مامور مرد قرار گرفتیم، خود را در مقابل دختر کوچکم قرار می‌دادم تا ضربه‌های باتوم و شوکر به جگر گوشه‌ام اصابت نکند که آن ضربه‌ها بعد از گذشت یک‌ سال آثار خود را نشان داده و امروز قادر به راه رفتن نیستم. زمانی که ماموران لباس شخصی الفاظ رکیک و جنسی به زبان می‌آوردند، در خود شکستم و تحقیر شدم، اما تنها نگرانی من در آن زمان دخترم بود. با تمام قدرتم دستش را در دستم نگه می‌داشتم که مبادا او را هم مانند آتنایم از من جدا کنند. شکنجه من، خرد شدن من، زمانی تکمیل شد که بعد از آن ضرب و شتم درد به جانم افتاد. بارها با خودم تکرار کردم چه بر سر فرزندم در انفرادی آمده؟ یا زمانی که دخترم را به زندان قرچک بردند چگونه او را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟ زمانی که به منِ مادر رحم نکردند با او چه کردند؟ پس از گذشت چهار سال اکنون من آن فرد سالم سابق نیستم. مادری هستم با روحی آزرده و جسمی آسیب دیده که حتی ایستادن و راه رفتن برایم دشوار شده، و شکنجه امروز من این است که به دلیل بیماری و جراحی شاید نتوانم برای مدت طولانی دخترم را ملاقات کنم و در آغوش بگیرم. من هم همراه با آقای #اسماعیل_بخشی خواهان پاسخ وزیر اطلاعات هستم که مامورانشان بر اساس چه قانونی من و دخترم را مورد ضرب و شتم قرار دادند؟

اعتراض سراسری به زندان و شکنجه


https://t.center/alahiaryparviz38
Ещё