شعر ، ادبیات و زندگی

#مرگ
Канал
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала شعر ، ادبیات و زندگی
@alahiaryparviz38Продвигать
267
подписчиков
7,65 тыс.
фото
4,62 тыс.
видео
17,2 тыс.
ссылок
کانال شعر ، ادبیات و زندگی
🍂🍁
🔻روزنامه شرق در گزارشی در شماره روز پنجشنبه ۱۴ دی، خود از میزان مرگ و میر ناشی از حوادث کار نوشت که مرگ بیش از یک هزار تن در شش ماهه نخست سال جاری در مقایسه با مدت مشابه سال قبل، افزایش ۱۵.۷ درصدی داشته است.

بر اساس این گزارش، استان‌های تهران با ۲۱۷، اصفهان با ۸۱ و مازندران با ۷۰ متوفی، بیشترین آمار مرگ‌های ضمن کار را در فاصله فروردین تا شهریور امسال داشتند.

در این گزارش بیشترین علت فوت در حوادث کار «سقوط از بلندی» اعلام شده است.
آمار منتشر شده در این روزنامه نشان می‌دهد که ۴۹۸ تن بر اثر افتادن، ۲۴۶ تن با «اصابت جسم سخت»، ۱۵۵ تن با «برق‌گرفتگی»، ۶۵ تن با «سوختگی» و ۳۵ تن به دلیل «کمبود اکسیژن» جان خود را از دست داده‌اند.

پانوشت: در نظر داشته باشید در این گزارش‌ها آمار مرگ کولبران، سوخت‌بران و انبوهی از کارگران ثبت‌نشده ، لحاظ نشده‌اند با این‌وجود همین آمار واقعا موجود نیز هولناک است.

#طبقه_کارگر_ایران
#مرگ_کارگران #معیشت_کارگران #کارگران_ساختمانی #ایمنی_محیط_کار

منبع: صدای ماهی سیاه
https://t.center/alahiaryparviz38
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#زنان_افغانستان

شماری از زنان می‌گویند که وضعیت دشت برچی کابل به‌شدت خراب است و طالبان همه‌روزه دختران را به بهانه «ویدیو گرفتن از این گروه و بدحجابی» بازداشت می‌کنند.

آنان مدعی بازداشت صدها زن و دختر در چند روز اخیر از این منطقه هستند.

این زنان خواستار توقف بازداشت دختران و آزادی بدون قیدوشرط زنان هستند.

#زن_زندگی_آزادی
#حق_زندگی
#حق_تحصیل
#مرگ_بر_جنگ_طلبان

https://t.center/alahiaryparviz38
شعر ، ادبیات و زندگی
Photo
قتل عمد کارگران پیمانکاری لایروبی مخازن نفتی کوهدشت.

عصر شنبه، ۱۸ آذر ماه، ۵ نفر از همکاران با نامهای حسن لطفی، علی احمدجو، امین طالبیان، علی‌اکبر جباری و محمد احمدجو، اهل استان اصفهان و لایروبان شرکت ارگ‌سازان ناوه، پیمانکار لایروبی مخازن ایستگاه پمپاژ مرکز نفت برداسپی گندابه کوهدشت جان خود را از دست دادند.
عملیات لایروبی مخازن و شستشوی تجهیزات صنعتی نفت و گاز (Cleaning) سرویس دوره ای و نیاز واحد های بهره برداری است که انجام آن در دستور کار این حوزه ها قرار دارد.
عملیاتی بسیار سخت و پر خطر که بخاطر مواجهه مستقیم با آلودگی شدید سیالات نفت و گاز در اشکال پیشرفته میبایست با سیستم مکانیزه غیر انسانی انجام پذیرد، متاسفانه با کمترین امکانات حفاظت فردی و شرایط ایمنی در وضعیتی پر خطر با دخالت مستقیم کارگر انجام می‌شود.
اجبار کارگر به انجام کاری که بدلایل شرایط غیر انسانی اش، همواره مورد اعتراض او بوده، اما با وجود تکرار تلفات جانی در سطح وسیع و گزارشات متعدد و مستند، نشان از آن دارد که جان کارگر در قبال روال معمول تولید، کمترین ارزشی ندارد و شرایط بی هیچ طرح و تدبیری با سازش گروه های ایمنی و زد و بندهای معمول کارفرما - پیمانکاران، شرایط مرگ کارگر را فراهم نموده، قطعاً با هرنوع نگاه انسانی به این فرایند، تداوم آن به مثابه به کام مرگ فرستادن کارگر و به معنای واقعی کلمه برابر است با قتل عمد دولت و ساختاری که ترتیبات و ملاحظات از بالای آن جز مرگ و نابودی انسانها تدبیری در خود ندارد.
در همین خصوص ما اطلاع یافتیم که ماموران اطلاعاتی و امنیتی در این حوزه نفتی حضور دارند و از هرگونه عکسبرداری یا گفت‌وگوی کارگران با خبرنگاران جلوگیری می‌کنند تا با سرپوش گذاشتن بر اخبار واقعی و عمق فاجعه، با پیشگیری از احتمال اعتراضات کارگری و اخلال در روند تولید پیشگیری نمایند اما با وجود آن همکاران ما از این حوزه اطلاع داده اند که کارگران در حین انجام عملیات لایروبی با ورود مستقیم سیال به درون مخزن دچار گازگرفتگی و مرگ ناشی از خفگی گشته اند.
احتمالی که با توجه به تجارب مشابه از این دست در صنایع نفت قطعاً با پنهان کاری مدیریت نفت و نهادهای امنیتی مواجه خواهد شد.
اما ما کارگران نفت همانند موارد مشابه پیش از این که باعث قتل همکارانمان شده بود،  سکوت نخواهیم کرد. ما مسببین و عاملین این حادثه و قاتلان کارگران را میشناسیم.

ما در ⚙️ شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث) ضمن اعلام همدردی با خانواده های همکاران عزیزمان خواستار بررسی هرچه سریعتر دلایل قتل آنها و پاسخگویی صریح مدیریت نفت در این خصوص هستیم.

ایمنی محیط کار و حفاظت از جان انسانها یکی از موضوعات مورد اعتراض ما کارگران نفت است که قربانی سودجویی های مشتی سرمایه دار مفتخور بوده ایم.

ما با اعتراضمان جلوی تکرار چنین جنایاتی را خواهیم گرفت و قطعاً پیمانکاران و کارفرمایان را پاسخگو خواهیم نمود.

محیط ایمن کاری حق مسلم ماست.

سه شنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۲

#نه_به_بردگی_مزدی
#ایمنی_کار_حق_مسلم_ماست
#مرگ_در_اثر_کار_اجباری_و_غیر_ایمن_قتل_عمد_کارگر_است
#اعتراضات_هفتگی_نفت
[email protected]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴امروز بار دیگر زنان شجاع و جسور در کابل با تمام وحشی گری های و در محاصره نیروهای سرکوبگر طالبان به خیابان آمدند.
⚡️این راهپیمایی در محل پل‌سوخته در اعتراض به بسته ماندن مدارس به روی دختران انجام گرفت.

⚡️به نظر طالبان وظیفه زن نه درس خواندن و فعالیت اجتماعی، بلکه در خانه ماندن و انجام بیگاری در خانه و طفل ساختن برای مردان است. همان نظر و تلاش هایی که طالبان تهران دارد. اما زنان نه در کابل و نه در تهران در برابر تلاش های زن ستیزانه این بنیادگرایان اسلامی کوتاه نمی آیند و برای کسب خواسته های خود مبارزه می کنند.

#مرگ_بر_طالبان_چه_کابل_چه_تهران
#زنان_مبارز_افغانستان
#نه_به_طالبان
#تشکل_مستقل_زنان

https://t.center/alahiaryparviz38
پدر قاتل ،صاحب عزا!!

#زن_کشی به خودیِ خود نفرت‌انگیز هست ولی با برگزاری مراسم ترحیم و معرفی پدرِ قاتل به‌عنوان صاحب عزا دوچندان نفرت‌انگیز می‌شود.
این آگهی ترحیم تمام مؤلفه‌های فرهنگِ زن‌ستیز را یک‌جا در خود دارد و "مجنون‌پنداری" زنِ سرکش را هم از قلم نینداخته است‌.
عکس زنِ مقتول که در آگهی نیست هیچ با شعری که از زبانِ او روایت شده، نوشته‌اند: قدر جوانی را ندانستم و با دیوانگی کامم را تلخ کردم.

#زن_ناموس_هیچکس_نیست
#مرگ_بر_طالبان_چه_کابل_چه_تهران (زن و جامعه)
https://t.center/alahiaryparviz38
💥💥💥

زنان افغانستان..

از قبیله ی رنجم و درد ..
بر اطلسی از یاقوت های بی پایان
قرن هاست سرزمینم شیار خون می خوردو زخم ..
مردمانم برده ی نان ..!
کلاته ام ویران ..
برخاکم جنگ ومین وگلوله کاشتند
استعمار گران ..
بذر جهالت کاشتند
مزدوران را تعلیم دادند
با تازیانه و رگبار و سنگسار..
کبوترانم را سر بریدند
پیکر خونینم را تکه تکه سوزاندند
از قند هار تا مزار ..
تا کابل شهر بیدفاع کشتار ..!
خزان کرد باغ و باغچه و دیار
زنان افغانستان چشمه های زلال حقیقتند
زنان افغانستان مجمر عشق وشعله و
کرامتند ..
زنان افغانستان ..
زنان رودخانه های خروشان
زنان افغانستان..
زنان دره های تمشک وبوسه و باران
به پا دارنده ی قصه ها و چامه های ارغوان..
در ازدحام شور انگیز خیابان
زنان افغانستان..
شیر زنان صلابت و عصیان ..
هم دوش و همره یاران ..
ره پوی صب روشن
ره پوی صب آزادی
ره پوی صب برابری ..
با هزاران خورشید بر دهان ..!
خوشا پریدن بر بام بلند آزادی
خوشا ستاره باران جنگل در بامدادان
با پیرهنی از شقایق میان گندم زاران

#مرگ بر بردگی ..بربریت ..طالبان..

"تقدیم به مبارزان و قهرمانان افغانستان"

شهریور1400
عباس احمدی
https://t.center/alahiaryparviz38
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 حضور مسلحانه مردم ولایت دایکندی علیه طالبان، امشب پانزدهم شهریور

# اعتراض مردم به حضور طالبان
#مرگ_بر_طالبان
#مقاومت_افغانستان

https://t.center/alahiaryparviz38
کودکان قربانی جنگ

خانواده‌های آواره در پارک‌های کابل زندگی می‌کنند

با ادامه جنگ در ۲۵ استان افغانستان بیش از ۶۰ هزار خانواده آواره شده‌اند که بیشترشان در کابل پناه گرفته‌اند. بیشتر این خانواده‌ها کودکان مدرسه‌رو دارند و این آمار از آوارگی تقریبا نیم میلیون نفر در این کشور درگیر جنگ حکایت دارد.

در چند روز گذشته دست‌کم ۲۷ کودک افغان کشته و ۱۳۶ تن نیز مجروح شده‌اند. صندوق کودکان سازمان ملل متحد اعلام کرده است که افزایش خشونت علیه کودکان این سازمان را شوکه کرده است

⚡️شش کشور عضو اتحادیه اروپا هم هشدار داده‌اند که روند اخراج اجباری پناهجویان افغان که تقاضای پناهندگی آن‌ها رد شده است، متوقف نشود.

حقوق بشر دروغین
در افغانستان جنایت علیه بشریت در حال رخ دادن است.
مقاومت مردمی علیه طالبان
#مرگ_بر_طالبان_چه_در_کابل_چه_تهران
برگرفته از کانال " برای کودکان "
https://t.center/alahiaryparviz38
🌈🌈🌈

"شاعر ملی ما"
#مجید_نفیسی
(بخش_دوم)

در سال ۱۳۳۶، شاملو «هوای تازه» را انتشار داد که به یکباره نام او را پراکند و زمینه را برای تبدیل او به یک شاعر ملی، فراهم کرد. در این کتاب، ما به شعر «#مرگ_نازلی» برمی‌خوریم که شاید به تنهائی نقشی مهم در گسترش محبوبیت شاملو بازی کرد. شاملو در مجموعۀ «کاشفان فروتن شوکران» که پس از انقلاب چاپ شد، این شعر را به «#مرگ_وارتان» تغییر داده و آن را به وارتان سالاخانیان تقدیم کرده است. وارتان از اعضای ارمنی حزب توده بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد، دستگیر شده و می‌گویند به دست سرهنگ زیبائی، یکی از همکاران تیمور بختیار، فرماندار حکومت نظامی تهران، زیر شکنجه، جان داد. چند سال پیش از یک دوست ارمنی شنیدم که واژۀ #وارتان به معنای #گل_سرخ است و با واژۀ «ورد» که در شاهنامۀ فردوسی آمده، هم ریشه می‌باشد. در واقع به خاطر نزدیکی ارمنیان و ایرانیان در زمان پارتیان بسیاری از واژه‌های فارسی میانه، وارد زبان ارمنی شده که تا امروز هم پابرجاست. به هرحال من نمی‌دانم آیا شاملو از معنای واژۀ «وارتان» آگاه بوده یا نه، اما شعر «مرگ نازلی» به نحو روشنی این ارتباط را نشان می‌دهد چرا که در آن واژه‌های «یاس» و «بنفشه» آمده و شاعر امید گل دادن «یاس پیر» و مژده دادنِ «بنفشه» از شکسته شدن زمستان و آمدن بهار را می‌دهد. شاملو در کنار شعر «مرگ نازلی» که برای وارتان سالاخانیان سروده، شعر #از_عموهایت را برای #مرتضا_کیوان و شعر «عشق عمومی» را به یاد نخستین دستۀ افسران تیرباران شدۀ توده‌ای، شعر «مرثیه» را به یاد دسته دوم افسران توده‌ای، شعر «ساعت اعدام» را برای سرهنگ سیامک، سروده است. مرتضا کیوان، رابط حزب توده با سازمان نظامی آن بود و برخلاف بسیاری از زندانیان توده‌ای که به سفارش حزب ندامت‌نامه نوشته و آزاد شدند، بر سر عقیدۀ خود ماند و تیرباران شد.
شاملو در کتاب «کاشفان فروتن شوکران» که پس از انقلاب درآمد، شعر «خطابه تدفین» را که عنوانش از یکی از مصراع‌های آن گرفته شده به خسرو روزبه تقدیم کرده است. روزبه مسئول سازمان نظامی حزب توده بود و در سال ۱۳۳۷ تیرباران شد و به صورت مظهر مقاومت از سوی حزب توده درآمد. اما هنگامی که پس از انقلاب، اسنادی افشا شد که نشان می‌داد روزبه پیش از دستگیری، چند تن از جمله هشام لنکرانی، عضو حزب و محمد مسعود، روزنامه‌نگار مشهور را شخصاً ترور کرده، شاملو پیشکشی خود را از روزبه پس گرفت. من این سخن را از زبان شاملو در بخش «پرسش و پاسخ» پس از سخنرانی‌اش در دانشگاه برکلی، شنیدم. (صبح همان روز، من خود، در حضور شاملو و آیدا در همان سالن مقالۀ «چهرۀ زن در شعر احمد شاملو» را خوانده بودم).
شاملو همیشه با جنبش آزادیخواهانۀ مردم همراه بود. هنگامی که در اواخر دهۀ ۴۰، جنبش مسلحانه در ایران شکل گرفت و تا اعتلای انقلابی ۵۷--۵۶ ادامه یافت، و هرچند وقت یک بار ما شاهد کشته شدن چریک‌ها و مجاهدین در خیابان یا میدان تیر بودیم، این #احمد_شاملو بود که با نوشتن شعرهائی به ستایش این مبارزان برمی‌خاست بدون این که نامی از آنها ببرد. فقط پس از انقلاب بود که او در کتاب «کاشفان فروتن شوکران» نام این افراد را بر بالای شعرها گذاشت و معلوم شد که او «سرود ابراهیم در آتش» را به یاد مجاهد خلق، #مهدی_رضائی، شعر «شبانه» را به یاد گروه محمد حنیف‌نژاد، «شبانه»ی دیگری را به یاد تیرباران شده‌گان اسفند ۱۳۵۰، «شکاف» را به یاد خسرو گلسرخی و شعر «میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مُرد» را به یاد #احمد_زیبرم، فدائی خلق سروده است. خبر درگیری و کشته شدن زیبرم در آن هنگام به تفصیل از سوی خبرنگاران روزنامه کیهان در این نشریه منتشر شده و از او چهره‌ای چه‌گوارائی ساخته بود.

https://t.center/alahiaryparviz38
Forwarded from عَثَم (امیر محمدی)
20120327153931-4009-104.pdf
114.3 KB
#مقاله
#مرگ_گلشیری_مرگ_هرکسی_نیست
#دکتر_رضا_براهنی
در مورد مردان بزرگ تنها مردان بزرگ حق مطلب را ادا می کنند.
روحت شاد گلشیری
بمانی برایمان براهنی

@anjoman_bamdad
Forwarded from اتچ بات
🔴مرگ یک دستفروش سنگالی در تعقیب و گریز پلیس/هزاران نفر به خیابان‌‌ها آمدند

🔹🔸🔹به دنبال مرگ یک دستفروش ۳۵ سال سنگالی در اسپانیا، هزاران نفر به نشانه اعتراض به خیابان‌های این کشور آمدند.
به دنبال مرگ «مامه ام بگ» دستفروش ۳۵ سال سنگالی در مادرید پایتخت اسپانیا، هزاران نفر به نشانه اعتراض به خیابان‌های این کشور آمدند.
این دستفروش سنگالی حین تعقیب و گریز توسط پلیس، دچار ایست قلبی شده است.
مطابق گزارش پلیس مادرید، «مامه» به هشدارهای پلیس برای جمع‌آوری بساط خود از پیاده رو توجه نکرده است و وقتی ماموران برای بازداشت وی آماده‌اند، برای جلوگیری از بازداشت شدن توسط پلیس، دست به فرار زده است.

با این حال معترضانی که در خیابان هستند با پلیس موافق نیستند و برخورد با این دستفروش جوان را مربوط به سیاست‌های تبعیض نژادی حاکم بر پلیس اسپانیا می‌دانند.
معترضان از روز جمعه به خیابان‌ها آمده‌اند و خواهان روشن شدن تمامی ابعاد حادثه و توقف تکرار چنین برخوردهایی با دستفروشان هستند.
#مرگ_دستفروش
@alahiaryparviz38
- آسیابان: هرچه داریم از پادشاه است
- زن آسیابان: چه می گوئی مرد؟ ما که چیزی نداریم!
- آسیابان: آن هم از پادشاه است.

#مرگ_یزدگرد
#بهرام_بيضايى

@alahiaryparviz38
مرگ #کارن_الیاسی نوزاد سرپل زهابی به روایت والدین
#فرشته_چراغی : چند روز است که خبر مرگ #کارن_الیاسی نوزاد سرپل زهابی مورد توجه افکارعمومی و رسانه هاست و سوالهایی در اذهان ایجاد کرده است. اینکه این نوزاد براثر کم کاری پرسنل و مسئولان بیمارستانی و یا #خطای_پزشکی فوت شده، یا مرگ او طبیعی بوده، اظهار نظر متفاوتی می شود. خبرهایی نیز از مرگ کارن بر اثر سرماخوردگی در رسانه های غیر رسمی منتشر شده، اما دکتر #طیب_قدیمی نماینده تام الاختیار وزیر بهداشت و درمان و نیز دکتر #کیقباد_قدیری پزشک معالج این نوزاد چنین اخباری را تایید نمی کنند. روابط عمومی بیمارستان امام رضا نیز نیز باانتشار اطلاعیه ای تلاش کرده افکار عمومی را قانع کند. نکته قابل توجه در این گزارش این است که رای پزشک قانونی نحوه مرگ این نوزاد را تعیین می کند.
والدین #کارن اما مرگ فرزند دلنبندشان را چگونه روایت می کنند؟
👈#زهرا_کاکایی و #کاوه_الیاسی در این زمنیه با ما گفت و گوی #اختصاصی داشتند. آنها می گویند:صبح روز 16 بهمن ماه بعد از تزریق واکسن دو ماهگی کارن که روز قبل انجام گرفته بود، متوجه بی میلی کارن نسبت به خوردن شیر و بی حالی او شدیم. این وضعیت دو روز ادامه داشت و بلکه شدنیافت؛ تا اینکه تصمیم گرفتیم به متخصص اطفال مراجعه کنیم.
👈نخست به مطب دکتر #محسن_پور رفتیم و به دلیل عدم حضور ایشان به دکتر #صفایی مراجعه کردیم. در مطب علائم #کارن را برای او توضیح دادیم و اینکه بی حالی، سرفه، گریه، نخوردن شیر و بالا آمدن کف از دهان از جمله این علائم است.
👈نظر#دکتر-صفایی این بود که وجود این کف نشانه خوبی نیست و باید همین امشب بستری شوند. او را به #بیمارستان_محمد_کرمانشاهی بردیم و به دلیل نبود جا، از پذیرش #کارن امتناع کردند. بنابراین به #بیمارستان_امام رضا مراجعه کردیم و در این بیمارستان هم با همین مسئله "نبود جا" مواجه شدیم و گفتند که باید صبح روز بعد مراجعه کنید!
👈اصرار و پافشاری ما برای بستری کارن بی فایده بود و اشاره کردیم که از#سرپل_ذهاب آمده ایم و توان برگشت دوباره را نداریم، اما گفتند که از ما کاری بر نمی آید چون تخت خالی نداریم! به ناچار پس از کرمانشاه مستقیم به سرپل ذهاب برگشتیم!
👈ساعت دو نیمه شب به بیمارستان بانگر مراجعه کردیم که فقط قرص و شربت و اسپری بینی برای او تجویز شد. عکس قفسه سینه او که نشان می داد ریه کارن عفونت دارد.صبح زود دوباره به #بیمارستان_امام_رضا برگشتیم که گفتند چون دیر مراجعه کرده اید، نمی توانیم پذیرش شما را پذیرش کنیم و باید صبح روز بعد برگردید!
👈شب را در منزل یکی از اقوام گذراندیم، ساعت چهار صبح بی قراری و سرفه کارن دوباره شروع شد و مجبور شدیم همان ساعت دوباره به امام رضا مراجعه کنیم. بعد از مراجعه اورژانس اطفال گفت که نوبت ویزیت شما صبح ساعت هشت و نیم است و باید تا آن ساعت در نمازخانه منتظر بمانید! ساعت هشت و نیم مجددا برگشتیم که گفتند فعلا باید منتظر بمانید و ما دوباره نوبت ویزیت گرفتیم و تا ساعت سه بعد از ظهر در راه روی بیمارستان معطل شدیم!!
👈بعد از اینکه در بخش اطفال بستری شد، به خاطر وضعیت کارن از آنها درخواست کردیم که به بخش "آی.سی. یو" منتقل شود ولی با ما موافقت نشد و تا بیست و دوم بهمن در بیمارستان بستری بود.


👈مادر کارن در تکمیل این رویداد می گوید: صبح روز بیست و دو بهمن ساعت نزدیک شش صبح، بعد از تزریق سرم جدید، کارن از خواب بیدار شد و دوباره بی تابی و بی قراری اش شروع شد. به پیشنهاد خواهرم تصمیم گرفتم که از شیر خودم برای تغذیه کارن استفاده کنم. چون خودم کمبود شیر دارم، در روزهای قبل فقط از شیر خشک و سرم های غذای استفاده شده بود و شب قبل هم فقط موفق شده بودم که به او سه درجه شیر خشک بدهم. هینکه آماده شدم به کارن شیر بدهم ناگهان بی تابی و بی قراری تشدید پیدا کرد و تماما کبودی، بدن و صورتش را فرا گرفت. پرستار فورا او را به "آی. سی. یو" منتقل کرد و بعد از گذشت 15دقیقه خبر فوت کارن را به ما دادند!
👈والدین کارن می گویند: بلافاصله با دکتر صحبت کردیم و گفت دلیل مرگ او مشخص و قانع کننده نیست، چون تصمیم داشتیم صبح امروز(22 بهمن) او را ترخیص کنیم. سپس او را به پزشک قانونی منتقل کردند و به ما گفتند که نتیجه آزمایشات و کالبد شکافی را به زودی اعلام می کنیم. اما در مدارک پزشکی او به این امر اشاره شده بود که #مرگ_مشکوک است.
@alahiaryparviz38
«بی‌مسئولیتی‌ها، دولت، سلبیریتی‌ها، و مرگ‌ومیر زلزله‌زدگان»

#امیر_چمنی

یکم:
عبدالکریم سروش سال‌ها پیش گفته بود: صادق زیباکلام، نه آدمِ صادقی است، نه کلامِ زیبایی دارد.

دوم:
سه ماه از زلزله‌ی کرمانشاه می‌گذرد. در این سه ماه هر مصیبتی بوده سرِ مردمِ زلزله‌زده آمده است. خودکشی، مرگ، سرمازدگی، بی‌خانمانی، آوارگی، مهاجرت، مشکلات روحی‌ـ‌روانی، افسردگی، بیکاری، نداشتن درآمد و هزار درد و رنجِ دیگر. همه‌ی این‌ها به این خاطر است که نه دولت و نه نهادهای مسئول به وظایف، تعهدات و وعده‌های خود در قبالِ بحرانِ زلزله به خوبی عمل نکرده‌اند. توزیعِ کانکس که در مقابل پول‌های جمع شده، اعتبارِ تخصیصیِ دولت و کمک‌های ملی و بین‌المللی، هزینه حساب نمی‌شود، الان به بحرانی بزرگ تبدیل شده است و طبق اعلامِ فرماندارِ سرپل ذهاب، هنوز ۶۰ درصد از زلزله‌زدگان کانکس ندارند. حال نمی‌دانیم اگر الان زیرِ برف و سرما قرار نیست به دادِ زلزله‌زدگان برسند، پس این پول‌ها و منابع چه زمانی به درد خواهند خورد. آیا عقلاً، قانوناً و اخلاقا مجموعه‌های دولتی و غیردولتی می‌توانند، وضعیت موجود و رنج‌ها و مرگ‌ها را نادیده بگیرند و حال را قربانیِ موعودِ آینده‌ای نامعلوم کنند؟ آیا می‌توانند بگویند مردم چند ماه در سخت‌ترین و بدترین شرایط روحی‌ـ‌روانی و آب‌وهوایی زندگی کنند، ولی دم نزنند، اگر بمیرند هم ایرادی ندارد، چون ما می‌خواهیم در آینده بهشتی از مکعباتِ نااستوارِ سیمانی با مشتی آهن و آجر با بهره‌ی بانکی برایشان بسازیم؟

حتی در شرایط جنگی، سربازانِ آماده‌ی جنگ نمی‌‌توانند به زورِ فرمانِ نظامی، سه ماه زیر باد و برف و باران و گل‌ولای در چادر زندگی کنند.

سوم:
این وسط، سلبیریتی‌هایی مثل زیباکلام [و دایی‌ها و نیکی کریمی‌ها] که با غرور اعلام می‌کرد که ببینید، مردم به منِ زیباکلامِ یک لاقبا (و البته بی‌مایه)، اعتماد می‌کنند، ولی به دولت اعتماد نمی‌کنند. همو که متوهمانه خود را سرمایه‌ای اجتماعی تلقی می‌کرد، حالا سه ماه است میلیاردها پولِ اهدایی و سرمایه‌ی مردمی را در حسابِ خود مخفی نگه داشته است تا در فردا روزی به صورتِ کاملاً شیک و اتوکشیده، برای زلزله‌زدگان، فرهنگسرا احداث و روستای پایدار ایجاد کند.

چهارم:
این به اصطلاح استادِ هیچ‌چیزدان، شعورش نمی‌رسد که؛

۱. جایی که مردم از سرما توی چادر می‌میرند، باید اینجا‌ـ‌حالایی اندیشید و اولویت با «ضرورت‌های عینی» و رفعِ «رنج‌های ملموس» با تهیه‌ی کانکس و ایجاد رفاه نسبی است، نه ایجاد فرهنگسرا و «دهکده‌ی امید»، آن هم در آینده‌ای نامعلوم که مشخص نیست بتوانند نیّات فانتزی و رمانتیک‌شان را عملی کنند یا نه.

۲. مردم برای «خروج اضطراری از بحران» و بازگشتِ نسبی زلزله‌زدگان به آرامش، به این آقا و دیگران کمک مالی کرده‌اند که اتفاقا کودکان زلزله‌زده، ساریناها و شیواها و محمدها از سرما نَمیرند. نه اینکه زیباکلام[ها] با میلیاردها پول جمع شده‌ی مردمی، به آرزوهای فانتزی و رویاهای شخصیِ شیک و رمانتیک‌شان جامه‌ی عمل بپوشاند.

۳. اینکه «وظیفه‌ی اخلاقی» امثالِ این سلبریتی‌های بی‌مایه در قبالِ کودکانی که به خاطرِ کوتاهی‌های صورت گرفته و نداشتنِ سرپناهِ مناسب از سرما مرده‌اند، مردمی که خودکشی کرده‌اند، دچارِ عوارض روحیِ جبران‌ناپذیر شده‌اند و آن‌هایی که مانده‌اند و زیر برف و باران و سرما و توی گل‌ولای به سختی زندگی می‌کنند، چیست؟

۴. «مسئولیت حقوقی» امثالِ زیباکلام که بدون اجازه و رضایتِ مردمی که کمک‌مالی کرده‌اند تا تعجیلاً صرف رفاه و آسایش زلزله‌زدگان شود، خودسرانه پول‌ها را نگه داشته‌اند و هزینه کردنِ آن‌ها را به آینده موکول کرده‌اند چیست؟ آیا نمی‌شود علیهِ زیباکلام‌ها اعلامِ جرم کرد؟

پنجم:
فقط با ۳ میلیارد تومانِ موجود در دست زیباکلام، می‌شود حدود ۱۰۰۰ عدد کانکس تهیه کرده و ۱۰۰۰ خانواده را از سرمای کُشنده نجات داد.

ششم:
«امید» اسم‌رمزِ مشترکِ «دولت» و «زیباکلام» است. سارینا و شیوا و محمد در سایه‌ی تدبیرِ همین امید، ناامیدانه از سرما مُرده و دیگرانی نیز خودکشی «شده‌اند.»

#زلزله_کرمانشاه
#مرگ_سرمازدگی_خودکشی

@alahiaryparviz38
#شاپور_بنیاد
#مرگ_تابلو_و_مرثیه_های_تازه


از گذشتن که می‌گذری
مرگِ در ظهر را تنفس کن
در آذر
پنهان
کی می‌شوی؟
تو که چشمهات رفت وآمد اشیاء را می‌شنود
پنهان
کی می‌شوی؟
تو که صبح‌های ما را
نگاه می‌کنی
و چشمهای عادلت قاضی‌ی رفت وآمد ماست
اندوهی که در آستانه‌ی پیدا
ما را مراقبت می‌کرد
از ناگهان‌های معمول
به ناگهان های دیگر
پرتاب شد
و بعد
سنگِ چشمهای مرگ
در پرتاب‌های ناگهانی‌ی هراس و فتنه
تکلیف معلوم ما را
رقم زد
دخترت خون پیشانی‌ت را تصویر می‌کند
ما
این کوکب خاموش را
ترک می‌کنیم
هر چه هجای بی‌جا
می‌آید از سمتی که سمت تو نیست
و روزنی می‌جوید
به سمتی دیگر
که باز سمت تو نیست
سمت مردمان نیست
در نی لبک، امروز
جز فریب
نیست
انگار پهلویی دیگر دارد این پهلوی جهان
آنجا که روزنی عتیق
خاک را انبار می‌کند
روی پیشانی‌ت
و مهربانی‌ی سایه‌ت
حایل بر داغ مردمان
دانش آینه
بی تصویر تو
کاهل است
آینه
این تقدیر را تن نمی‌دهد
میان هرگز و همیشه وصال را خطبه می‌کردند
هنگام که فقط آتش ما
خاکستر فردا را تکوین می‌کرد
تا از زانوان تو شعور ایستادن منتشر شد
و خاکِ خلاصه
تمام روئیدنهایش را روئید
آبی
سرخ
بنفش
در من می‌گذشت
من که خود از ارغوان گذشتم
میان سیاهِ همیشه نشستم
کمتر بگویم از دستهات
دستهات که دیگر دست تو نیست
دست زمین‌ست
دست گیاه
دست آب
دست من
دست ما
دست ماه
آن بالا
دیگر ستاره‌ها را نمی‌گیرد
او که سوگند زخم‌هاش
دیدن ستاره‌هاست
دیگر ستاره‌ها را نمی‌گیرد.

@alahiaryparviz38
@alahiaryparviz38
چند کلمه هم از من بشنوید در مورد علی اشرف درویشیان که هم ولایتی ام بود .خودش و خانواده اش را خوب می شناختم و ادبیاتش را.
درویشیان نه گلشیری است و نه هدایت نه ساعدی است و نه جلال (در مقام مقایسه بر نیاییم) او فقط خودش است.برای شناختن او باید اول رنج را بشناسی،گرسنگی را درک کنی،فقر و نداشتن را با تمام وجودت احساس کنی،زندان بروی،شکنجه بشوی و بعد معلم هم باشی.معلم یک عده فقیر و پا برهنه تر از خودت در دور افتاده ترین روستاهای کرمانشاه.
انوقت کاغذ و قلم به دست بگیری و قصه( هتاو)را بنویسی.دختر بچه کوچکی که از کلاس دوم دبستان بیرونش می کشند و پای سفره عقد می نشانند و او همان شب عروسی زجر کش می شود و می میرد. باید آن دوران این داستان را خوانده باشی تا آتش به تمام وجودت بیفتد و تمام دنیا را به آتش بکشانی.
اصلا بیا فکر کنیم درویشیان نویسنده نبود.فقط خودش را می نوشت.همین کافی نیست برای یک عمر ادبیات مرز و بومی که به جرم کرد بودن عقب نگه داشته شدند و تو سری خوردند.
درویشیان با متر و معیارهای نقد امروزی قابل اندازه گیری نیست.او آرمانهایش قلم به دستش داد‌.آرمانهایی که تا آخرین لحظه عمر پایشان ماند.نه قلمش را به مزد داد نه خودش را فروخت.چپ و راستش به من دخلی ندارد از گفتن حرفهای قلنبه سلنبه هم پرهیز می کنم اصلا بلد نیستم .ولی میدانم وقتی پای آرمان و مردانگی و‌جوانمردی در ادبیات به میان می اید درویشیان هم هست.همه جا هست.با (از این ولایتش )با (سالهای ابری اش)با مجموعه پژوهشهایی که در ادبیات فولکلور محلی انجام داد، به همراه رضا خندان مهابادی و با ترجمه هایی که این اواخر از داستانهای نویسندگان کرد به ثمر رساند.
حالا او رفته است.چه نقدش کنیم چه‌نکنیم.چه نویسنده خوبی بدانیمش چه ندانیم.چه قلمش را بستاییم چه نستاییم.چه بگوییم در فلان نشرو بهمان نشر جفا کرد یا مهر ورزید و هزاران ولی و اما و اگر دیگر ولی خوب است بدانیم نسل من و همنسلان همشهری من با او پیوند خورده اند.از او آموخته اند.رنجهایش را کشیده اند و دردهایش را باور دارند و به آرمانهایش احترام می گذارند.
ما نه جنگ ادبی داریم و نه مکتب کرمانشاه که حق او را ادا کنیم. گرچه اولین جرقه های رمان نویسی از ولایتمان رقم خورد از خسروی بگیر تا علی محمد افغانی از شمس و طغری تا شوهر آهو خانم و....ولی نویسندگانی داشته و داریم از چند نسل پی در پی و گاه از هم‌گسیخته از منظر زمانی .نه خارج رفته اند ونه با نویسندگان خارجی ان زمان حشر و نشر داشته اند اما خودشان را نوشته اند.مگر نه اینکه نویسنده از جهان خودش جدا نیست و مگر نه اینکه تجربه های زیسته نویسنده به یاری اش میآید تا از انچه واقعی است بنویسد.
درویشیان فرزند رنج است و گرسنگی و فقر،فرزند دستهای آماس کرده،فرزند کوچه پس کوچه های خاکی آبشوران،فرزند این آب و خاکی که عزیزش میداریم.
درویشیان را بزرگ بداریم که بزرگ بود .
که به طمع اب و نان آرمانش را نفروخت.به نان معلمی قناعت کرد که گاه و بیگاه همین نان را بریدند و از او دریغش کردند.و نوشت و نوشت و نوشت و هیچگاه کوتاه نیامد.نه دل به فرم خوش کرد و نه به بازیهای زبانی که اگر می خواست،می توانست و در بسیاری از داستانهایش البته آنها را به نمایش گذاشت.درد او چیز دیگری بود.مردم فقیر و رنج کشیده و عقب نگه داشته شده.درد او واقعیتهایی بود که به روحش چنگ میزدند و تا آخر عمر رهایش نکردند.
و حالا که می رویم تا او را به خاک ابدیت بسپاریم یادمان باشد که دغدغه درویشیان هم ادبیات بود هم نوشتن بود هم مردم بود هم آب و خاک بود هم آرمانهایش.
او تا آخرین لحظه هم کنار همین مردم زندگی کرد.تنهایشان نگذاشت،رهایشان نکرد و کنار آنها نفس های آخر را کشید.
در تمام مدت بیماری اش از سوی هیچ ارگان و نهاد دولتی حمایت نشد.
و امروز اخلاق و وظیفه انسانی در جهان ادبیات ایران حکم می کند که درویشیان را چنان بدرقه کنیم که در شان ادیبان این مرز و بوم است.هر چند به قول یکی از ادیبان بزرگ این روزگار" شاید به مذاق بعضی ها خوش نیاید و بخواهند این هم زود تمام شود"....
یادش همیشه با ما هست و تمام رنج نامه ها و گنج نامه هایی که از خود به یادگار گذاشته است برایمان به یادگار می ماند با آن چهره دوست داشتنی و نگاه نافذ و خنده های مقطع و لهجه کما بیش غلیظی که کلامش را شیرین میکرد.
#علی_اشرف_درویشیان
#آناهیتا_برزویی
#نویسنده_کرمانشاهی
#مرگ
#آزادگی
@alahiaryparviz38
#خاطره
#تجربه
#خردسال
#نینا_غریبزاده

👣👣👣مرگ بالای درخت سیب* سلام
سلام سلام
این تیتر و عنوان را برای نوشتن خاطرات و تجربه های کلاس هایم انتخاب کرده ام. خاطراتی که سالهاست بر دوش می کشم و فکر می کنم اینجا جایی برای گفتن است. اگر گوش شنوایی باشد.
ساعت پنج بعد از ظهر بهترین زمان برای کلاس قصه گویی، برای من بود اول فقط پنج تا بچه داشتم و کم کم با زیاد شدن مامان و باباهام بچه هام دوازده تا شدن.
یکی از اونها سام بود. سام سه ساله، باهوش و زیبا . قد کوتاه و اندام لاغری داشت. و در همون چند جلسه اول توجه من رو با حرفاش جلب کرده بود.
همین امروز بود وارد کلاس شد. چشماش به سمت دیگه ای بود و به چشم های من نگاه نمی کرد. و مرتب وسط قصه حرف میزد. بعد از قصه شروع کردیم به کشیدن نقاشی. سام چون که از همون اول تو خونه با مداد و مداد رنگی کار کرده بود بشدت از گرفتن پاستل روغنی امتناع می کرد. و اما تنها رنگی رو که پذیرفت مشکی بود. همه ی نقاشی ها رو با رنگ مشکی برای من می کشید.
و اما امروز... شروع کرد به کشیدن و حرف زدن با من
خاله می دونی چی شده؟
نه عزیزم
خاله مامان بزرگ و بابا بزرگ من هر دو خونه رو سروشون خراب شده و مردن.
من که یک آن جا خورده بودم.
گفتم: واقعا؟ عزیز دلم واقعا متاسفم. بغلش کردم و سکوت
گفت: آره . خب می دونی که زلزله اومده. و خونه خراب شده رو سرشون.
گفتم: بله می دونم.
چون که یک هفته سخت رو گذرونده بودم و شُنبه زلزله اومده بود و خرابی های زیادی به بار آورده بود.
یه چرخ زدم تو کلاس و برگشتم بالای سر سام
حسابی جا خوردم چون که برای اولین بار دیدم که سام یه فیل رو کشیده که پاهای فیل بالای صفحه ست و سرش پایین. یه فیل وارونه گنده. و این شروع من با سام بود.
کلاس تموم شد. بیرون از کلاس مامان سام رو کشیدم کنار و گفتم: عزیز دلم واقعا متاسفم براتون که پدر و مادرتون رو از دست دادید. نمی تونم درکتون کنم و فقط می تونم همدردی داشته باشم.
یهو من و نگاه کرد و گفت چی؟
کی گفته به شما؟
گفتم: سام
گفت: ببخشید خانم غریب زاده اما مامان و بابای من نمردن. چون ما هر پنج شنبه و جمعه به اونا سر می زنیم و این هفته زلزله بود و سام خیلی بهونه می گرفت.
منم مجبور شدم که بهش بگم اونا هم زیر آوار موندن.
من که شوک شده بودم؛ و فقط نگاه می کردم. و اونم دست سام رو گرفت و بدون حرف از فرهنگسرا خارج شد. و من در راهرو فرهنگسرا زیر آوار تنها موندم و نقاشی فیل وارونه رو به گردنم برای همیشه آویزون کردم.

نی نا غریب زاده.
*مرگ بالای درخت سیب. این تیتر اسم کتاب فوق العاده ای است که به تازگی از انتشارات فاطمی. بخش کودک (طوطی) چاپ شده. نویسنده کاترین شارر، مترجم پروانه عروج نیا.

#نینا_غریب_زاده
#خاطره
#کودکان_زندگی_من_هستند
#بوشهر
#نقاشی
#قصه_گویی
#مرگ_بالای_درخت_سیب
@ninaagharibzadeh
📚


#آرتور_میلر

از کتاب #مرگ_فروشنده


بیف: خوب دیگه، من شش هفت سال بعد از دبیرستان همه اش کار می کردم. کارمند کشتیرانی شدم. فروشنده شدم، و خلاصه همه جور کاری کردم. این یه زندگی پستیه. آدم صبح های گرم تابستون سوار تراموا بشه، بره سر کار، تموم زندگیش حساب صنار سه شاهی رو داشته باشه، یا همه اش تلفن بزنه. بخره یا بفروشه. پنجاه هفته سال جون بکنه، بلکه دو هفته مرخصی بگیره. اما من همیشه آرزو داشتم که توی بیابونا کار کنم. توی هوای آزاد پیرهنمو از تنم دربیارم. این جا آدم همه اش باس یه کاری کنه که از بقیه جلو بزنه تا بتونه برای خودش آتیه یی درست کنه. تو این جوری می خوای آتیه تو درست کنی؟
#فاجعه‌ای دیگر اینبار جنازه #کودک #سوری در سواحل لبنان

کودکان سوریه #محکوم شده‌اند به تحمل درد، رنج و #مرگ هرکجا که باشند،

چه داخل سوریه،چه خارجه ازآن و چه در اردوگاه‌های #پناهجویی
#فاجعه‌ای دیگر اینبار جنازه #کودک #سوری در سواحل لبنان

کودکان سوریه #محکوم شده‌اند به تحمل درد، رنج و #مرگ هرکجا که باشند،

چه داخل سوریه،چه خارجه ازآن و چه در اردوگاه‌های #پناهجویی