💥💥💥#دنیا_فرهادینگاهم به توست
سر بر سینهی چشمهها نهادهای
و ابر بر تو سایه میافکند.
نگاهم به توست
پاره اخگرها را شعلهور میکنی
برای کودکان آواره.
از دور نگاهم به توست
چهار دست و پای بریدهی خود را بر دوش نهادهای
و شانهات زیر کوههاست.
گنجشکها به راه میافتند
همراه با تندباد و رود
و به سوی وطنی دوردست
مشتی از خون ِ تو را میبرند
برای گیسوان افقی سرخ.
رفیق!
این برفابهی کوهستانهاست یا خون تو
که با رود میآمیزد؟
این صخره سنگ است یا جمجمهی میخپرچشدهی تو
که بر این سرازیری میغلتد؟
های
رفیق جان!
این رگ ِ درخت بلوط است یا رگ ِ تو
که در این خاک سنگی فرو رفتهاست؟
های
رفیق جان!
تو بسان درخت بلوطی سوزاندهشده
تو بسان درخت بلوطی سربُریده
تا زمانی که خاک و عشق و آفتاب بر جا باشند
زندهای
و زندهای و
زنده میشوی
غمهای طبقاتیات را به دوش میگیری
و یک بار دیگر
و صد بار دیگر
از راه بیسرشُدن گذر میکُنی...
از کتاب «اخگرها شعلهور میشوند»
#رفیق_صابربرگردان: خالد رسولپور
https://t.center/alahiaryparviz38