📍در آستانه ۸ مارس، روز جهانی زن، جمعی از افراد #برابریخواه ایران، با انتشار بروشوری، حقوق اولیه زنان در حوزه شخصی و اجتماعی را یادآوری کردهاند. تصاویر فوق، متعلق به این بروشور است. از عموم نیز دعوت شده است تا با چاپ و انتشار این بروشورها، برای آگاهسازی افراد در سطح جامعه همراهی کنند.
-خبرنگار: حالا میخوای با این کارت چی رو ثابت کنی؟ -کاترین سویتزر: من چیزی رو نمیخوام اثبات کنم. من فقط میخوام بدوم #تابرابری #۸مارس نزدیک است... @womenwatcher
📍شکفتن از زرهِ جامه درنگهایی بر مسئلهی دختران خیابان انقلاب_ حسام سلامت
🔻هیچ سخنی دربارهی حجاب زنان در ایران نمیتواند این واقعیتِ اینک از روز روشنتر را کتمان کند که برقرارماندن حجاب به همان سبکوسیاقِ اجباریِ همیشگیاش دیگر ممکن نیست مگر به اتکای یک نظم پلیسیِ تمامعیار. اگر تا پیش از این چنین تصویر میشد که حجاب زنان برخاسته از یک اجماع حداکثری است و در تاروپود باورهای فرهنگی و ارزشهای دینی اکثریتِ قریب به اتفاق مردم، چیزی در حد و اندازههای «همگان»، اعم از زن و مرد، ریشه دارد و از این حیث، نه تنها تحمیلی و اجباری نیست که امری است به غایت خودانگیخته و خودجوش و محصول یک «خواست عمومی»، امروز دیگر چنین تصویرسازیِ ایدئولوژیکی پاک از رنگورو رفته است. برای تبعیتکردن یا تندادن به یک قانون یا هنجار باید پای چیزی بیش از زور محض در میان باشد. اگر یک قانون یا هنجار نتواند حدی از رضایت، همراهی یا موافقتِ خودِ آنهایی را که قرار است از آن تبعیت کنند جلب کند، دیر یا زود از درون خالی میشود و به هیأت یک فُرم محضِ بیمحتوا درمیآید که نگهداشت آن فقط به مدد قدرت ناب، در مقام توانِ تحمیلِ ارادهی خود به دیگران بهرغم مخالفت یا مقاومت آنان، ممکن میشود و این، چیزی کمتر از متوسلشدن به نهادهای پلیسی را اقتضا نمیکند. حجاب اجباری در ایران مدتهاست که دیگر اقتدار هنجاری و هژمونی اخلاقی خود بر شهروندان را، نه مطلقاً ولی وسیعاً، از دست داده است و درست به همین دلیل دیگر نمیتواند در کسوت یک قانون باقی بماند، مگر آنکه چماقاش را همهجا همراه ببرد. همینکه تخطی از این قانون، چه در کسوت «بدحجابی» روزمرهی کثرت فزایندهای از زنان در خیابانهای شهر و چه در هیأت پرفرمنس گستردهی «دختران خیابان انقلاب»، به رویهای چنین فراگیر بدل شده است، گواهی است بر این حقیقت ساده که عمر آن به سر آمده است.
🔻در پروپاگاندای حاکمان طنین «انقلابیبودن» به نحو گوش خراشی پربَسامد است. در وضعیت استقرار نهادهای سیاسی اما انقلابی بودن اگر قرار است چیزی بیش از رتوریکی تبلیغاتی برای حذف دشمنان سیاسی باشد فقط میتواند گشودگی تام به روی تحولات و دگرگونیهای اجتماعی معنی بدهد. جامعهی انقلابی، اگر چنین ترکیبی اصلاً معنایی داشته باشد، جامعهای است که مهیاست خود را با ریتم دستخوش دگرگونی واقعیت هماهنگ کند و پابهپای آن تغییر کند. طبعاً در این میان، نظم قانونی نمیتواند خود را از دگرگونیها و تحولات مستثنا سازد. اینکه جامعهای نتواند قانونی را که زمانی خود وضع کرده است تغییر دهد و در عوض، از مجرای قُدسیسازی آن شأنی فراتاریخی بدان ببخشد که تحت هیچ شرایطی، هر چقدر هم که خودِ واقعیت چهره عوض کرده باشد، نمیتوان دست به ترکیباش زد، هر ادعایی میتواند بکند غیر از انقلابیبودن. #تابرابری