وزن دنیا

#وزن_دنيا
Канал
Новости и СМИ
Искусство и дизайн
Книги
Музыка
Персидский
Логотип телеграм канала وزن دنیا
@VazneDonyaПродвигать
1,68 тыс.
подписчиков
893
фото
255
видео
332
ссылки
ماهنامه‌ی وزن دنیا رسانه‌ی شعر ایران www.vaznedonya.ir
بریده‌‌ای از گفتگو با #محمد_مختاری

-با توجه به آن چه گفتید به نظر می‌رسد که شما به شعر و هنر به صورتی نگاه می‌کنید که دقیقا معاصر باشد، لطفا تلقی‌تان را از معاصر بودن توضیح دهید؟

مختاری: من شعری را معاصر می‌دانم که حاصل بصیرت فرهنگی شاعر باشد. این معنا را هم در یک سخنرانی توضیح داده ام. این بصیرت فرهنگی حاصل تعامل چند عامل اساسی در فرد شاعر است. این عوامل شرط های لازمند برای شکل گیری زبان شعر یک دوران. برای حضور یک شاعر معاصر. این عوامل یا پایه ها سه تاست از نظر من:
۱ـ معرفت: به این اعتبار که معرفت شاعر باید مفصل معرفت های موجود بشری باشد. معرفت آن چیزی است که به درون راه می یابد. یعنی انباشت درون. همان که گفته اند بی مایه فطیر است. آنچه دست آورد معرفتی بشری است به ما منتقل می شود تا در شخصیت مان متبلور شود.
۲ـ موقعیت: یعنی کل موقعیت ملی ـ جهانی شاعر در یک دوره ی معلوم که پایه و زمینه ی دو عامل دیگر هم هست. یعنی درگیر بودن با کل موقعیت و باز نماندن در بخشی از آن. درگیر بودن با تمام موضوع ها و مسایل و باز نماندن در یک دو موضوع معین و عمده.
۳ـ فردیت: یعنی این که بصیرت شعر و شاعر نمایانگر و نتیجه ی فردیت مشخص شاعر است. در یک مجموعه ی اجتماعی در حقیقت فردیت هر انسان عبارت است از شکل گیری فرد بر مبنای فرهنگ دوران خود. یعنی فرد مدرن و مستقل و آگاه به زمان و موقعیت خویش چنین فردیتی در تعبیر کانت هم برای حصول خود الزاما درگیر با جامعه است. چون برای حصول خود شدیدا و عمیقا با آزادی و فقدان آزادی درگیر است. به قول کانت فردی که به شناسایی و آگاهی از خود دست یافته، و بر پایه ی شعور خود عمل می کند به طور طبیعی و در محیطی با فرهنگ، خواهان آزادی مطبوعات است. می دانیدکه آزادی مطبوعات آزادی پایه است.
به همین سبب من تعجب می کنم از بعضی شاعران که تصور می کنند می توانند فردی منتزع از کل زندگی اجتماعی باشند. تحقق فردیت در شاعرانی که تصور می کنند می توانند کاری به کار سانسور و محدودیت ها و گرفتاری ها و موانع موجود بر سر راه آزادی اندیشه و بیان نداشته باشند، تردیدآمیز است. یعنی معاصر بودن شان تردید آمیز است و نه قدرت شعری شان.

از گفتگوی حسن زرهی با #محمد_مختاری
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بی‌خوابی شعری از محمد مختاری
#محمد_مختاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد متولد شد و در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای کشته شد.


#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
نقاشی‌های #ونسان_ون‌گوگ را حامل نوعی حس خشم و آرامش توامان دانسته‌اند. مثلا «#شب_پرستاره» و تصویر ستارگانی اغراق‌شده در آسمانی دچار اعوجاج و در عین حال شهری خاموش زیر همین آسمان پرپیچ و تاب. #آن_سکستون، #شاعر مشهور آمریکایی بر اساس این تابلو شعری سرود که در نخستین سطرش این حس آرامش و تهی‌بودگی آشکار است. سکستون در سال 1947 دست به خودکشی زد و این شعر کاملا نشان‌دهنده‌ی روحیات اوست:

شهر وجود ندارد
جز جایی که درختی سیاه‌گیسو در نوسان است رو به بالا
چون زنی مغروق در آسمانی داغ
شهر خاموش است. شب می‌جوشد با یازده ستاره.
در شبی پرستاره‌ی پرستاره!
دلم می‌خواهد این‌گونه بمیرم


#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 یک‌به‌یک از راه می‌رسند:
پاییز
چکمه‌های سرخ
زنان زیبا...
برای اولین روز هفته همین‌ها کافی‌ست
اما چیزهای دیگری هم هست
راه‌بندان خیابان زرتشت
اعلان‌های میدان ولیعصر
و سربازانی که تعلیق جنگ
             ملول‌شان کرده!
ایستادن سر چهارراه و خیابان‌ها
پیر و فرسوده‌شان می‌کند

مسیر را طی می‌کنیم
با مینی‌بوسی که دلش
برای جاده‌های خاکی و راه‌های جنگی
تنگ شده...
مسافران
به ساعت‌شان نگاه می‌کنند
انتظارِ ساعت حمله
نمی‌گذارد به ترانه گوش دهند
به خیابان نگاه کنند لااقل
و راننده که فرمانده بوده یک روز
هنوز فکر می‌کند چطور
از میان مین‌ها عبور کند
خیابان‌ها را رد می‌کنیم
چراغ‌ها
مثل گلوله‌ای که بر سینه می‌نشیند
سرخ می‌شوند
مثل پرچمی که بر افراشته می‌شود
سبز می‌شوند
به آخر خط می‌رسیم
چشم‌های مسافران می‌درخشد
دل‌شان می‌خواهد
هم را بغل کنند که به مقصد رسیده‌اند
 
پول‌های مچاله را به راننده می‌دهم
کلاهش را برمی ‌دارد
روی چین‌های پیشانی‌اش نوشته:
«جنگ تا پیروزی»
یکی دو انگشت کم دارد اما
        اگر بخواهد دستش را
برای پیروزی بالا بگیرد!
خودش فهمیده
تنها دست دراز می‌کند بقیه‌ی پول را بدهد
و بعد می‌رود سر ایستگاه اول
دوباره نوبتش شود
مسافرها سوار شوند
و اگر مین‌ها و ترکش‌های عمل نکرده امان دهند
برگردد
بالای سر زن و بچه‌اش...



 #مرتضی_بخشایش
متولد 1357، #تهران. مجموعه‌های منتشرشده:
«عاشقانه‌های مصدق»، «پله‌ها را مواظب باش مرضیه»و...

شعرهاى ديگر شاعران #استان_تهران را در شماره اول و دوم وزن دنيا بخوانيد.

#شعر_تهران
#شماره_دوم
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
اشعار #نیما_یوشیج کمتر دستمایه‌ی آهنگسازان و خوانندگان ایرانی قرار گرفته‌اند. اما معمولا هر بار شعری از نیما با موسیقی تلفیق شده، نتیجه‌ای خوشایند و درخشان داشته‌است. یکی از تجربه‌های خوب و ماندگار در این زمینه را باید در آلبوم «در شب سرد زمستانی» جست‌وجو کرد. جایی که #محمد_نوری و #فریبرز_لاچینی در قطعه‌ای شعر مشهور نیما با همین نام را با یک ملودی دلپذیر و هماهنگ با مضمون اثر اجرا کردند. این ترانه البته از یک وجه دیگر هم اهمیت دارد؛ محمد نوری بعد از سال‌ها سکوت، با این اثر دوباره به دنیای موسیقی بازگشت. در این قطعه #احمدرضا_احمدی شعر نیما را دکلمه کرده است.

#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
#مولاناجلال‌الدین_محمدبلخی مشهور به #مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود از بلخ بیرون آمد و بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهان‌الدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با #شمس_تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او می‌توان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.


گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست


دکلمه: #احمد_شاملو
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 #شب‌های_تهران

شب‌های تهران، می‌کند پنهان
صحنۀ بسیار، از چشم انسان.
زین شب‌های تار، مانده یادگار
راز بی‌شمار، بهر عاشقان.
هرشب این سرزمین پر ز ماجراست
یک‌سو عیش و طرب، یک‌سو رنج و تعب
برخیزد همه شب غوغای تهران
قلب یار بی‌قرار، کام او رواست
عاشق در همه حال، باشد فکر وصال
بر او داده مجال، شب‌های تهران
یاران جام باده بر دست دارند
هر شب چون ماه و پروین بیدارند
ای که چون من بیداری
مستی خود یاد آری
چون شنوی بانگ مستان
منتظری روز آید، عقدۀ دل بگشاید
این شب غم یابد پایان.
شب‌های تهران، می‌کند پنهان
صحنۀ بسیار، از چشم انسان
زین شب‌های تار، مانده یادگار
راز بی‌شمار، بهر عاشقان

#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
#کریم_فکور یکی از بزرگ‌ترین ترانه سرایان معاصر ایران است که در پرونده هنری خود شاهکارهای بسیاری را جای داده‌است. وی فارغ التحصیل دانشگاه تهران در رشته حقوق با درجه لیسانس بود. وی بیش از ۷۰۰ ترانه سرود که تعداد زیادی از آن ها توسط خواننده‌های معروف آن دوران در رادیو ایران اجرا شدند. همچنین ترجمه اشعار برخی فیلم‌های موزیکال از جمله #اشک‌هاولبخندها توسط وی صورت گرفته است. نیز وی در کار آهنگسازی و نویسندگی مهارت داشت که در این زمینه هم آثار ارزشمندی از این شاعر و ادیب گرانقدر به جای مانده‌است. او دستی هم در آهنگسازی داشت و در دهه 40 چند ملودی ساخت که توسط خوانندگان مختلف اجرا شد. او همچنین زمانی فیلم‌نامه هم می‌نوشت. ترانه‌های فکور را بیشتر در فیلمفارسی و آثار پیش از موج نو می‌توان شنید. ترانه «#شب‌های_تهران» او در فیلمی با همین نام افق‌های تازه‌ای را پیش روی ترانه‌سرایان ایرانی گشود. او سراینده ترانه‌های مشهوری چون الهه ناز، غوغای ستارگان از من بگذر و اشک یتیم است. آهنگ این ترانه اثر #مجید_وفادار است. فکور در سال 1375 چشم از جهان فروبست.

#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
درس اول
 
یک خوشه گندم در نگاه دشت پیدا نیست
یک قطره اشک شوق درچشمان دریا نیست
در درس اول خوانده بودم آب بابا را
در درس آخر حرفی از نان آب بابا نیست
دارا تمام باغ را سهم خودش دانست
حتی اناری لک‌زده در دست سارا نیست
بابا و آب و داس و اسب و باد و باران را
فهمیده‌ام حالا که نان در سفره‌ی ما نیست
چوپان دوباره می‌زند فریاد گرگ آمد
در این حوالی جای پای گرگ اما نیست
باران کتاب درس ما را خیس کرد اما
تصمیم من . تصمیم تو . تصمیم کبرا نیست
آن مرد با اسب غبار‌آلود می‌آید
خورشید پشت ابرهای تیره پیدا نیست


#رحمت‌الله_رعیت
متولد 1341، #کاشان. مجموعه‌های منتشرشده: «میخانه جای من»، «عشق بُردنی نیست»

شعرهاى ديگر شاعران #استان_اصفهان را در #شماره_دوم وزن دنيا بخوانيد.

#شعر_اصفهان
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 
#منوچهر_آتشی (۲ مهر ۱۳۱۰، دهرود شهرستان دشتستان استان #بوشهر - ۲۹ آبان ۱۳۸۴، تهران ) شاعر ، روزنامه‌نگار و مترجم
خود اين شاعر معاصر درباره‌ی خودش و شعرهايش می‌گويد: «من شاعر جنوبم؛ اما شما در جنوب واقعی كنونی كم‌ترين جلوه‌هايی از جنوب ذهن نمی‌بينيد. من جنوبی می‌انديشم و جنوبی می‌سازم. من تماشاگر نيستم؛ چراكه دنيای ممكن عينی من هميشه كم‌دامنه و فقير بوده است. كم‌تر ديده‌ام و هرچه بيش‌تر، انديشيده‌ام. “آهنگ ديگر” و “آواز خاك” را به‌رغبت و به‌موقع و “ديدار در فلق“ را عجولانه و از روی اضطرار منتشر كردم. چه می‌توان كرد؟» آتشی معتقد است كه «شاعر امروز، روحش برای رسيدن به كمال شعر، سگ‌دو می‌زند و جسمش برای سير كردن شكم كودكش. و اين سگ‌دوزدن‌ها گاه به نحو اسف‌انگيزی جای خود را عوض می‌كنند.» او می‌گويد: «نقدنويسانی كه بيش از همه به قضاوت كار من نشسته‌اند؛ كم‌تر از همه به دنيای ذهن من راه يافته‌اند. متر و قيچی آنان هميشه قلابی، عاريتی و كوتاه و بلند بوده است. دكتر #رضا_براهنی هم درباره‌ی شعرهای آتشی عقيده دارد كه: «او شاعر اشيای بدوی و ابتدايی است. به همين دليل، وحشی است و در كنار همين وحشی بودن، حماسی نيز است. شعر آتشی، شعری است كه در آن، محتوا اصالت دارد. اين امر، در همان برخورد نخستين با كتاب اول او آشكارا معلوم مي‌شود و بعد، اين اصالت محتوا در كتاب دومش نيز با شدت بيشتری‌به‌چشم می‌خورد.»

#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
نکشیدی که بدونی غم گل وا مو چه کرد
تیر مرزنگ تی و ترنه شل وا مو چه کرد
بس که جون دامه به ویرت دیه جونم دروید
تیر مرزنگ تو رهد از پ‍‍‍‍‍‍‍‍س شونم دروید
هرچه کِردُم ز خیالت بگروسم نیبو
خواستم تا که یه ایدونه نسوسم ، نیبو
چقدر سخته که دستی من بالُم نکشی
بالتِ جور کموتر من مالُم نکشی
ویرِ  مَه دارُمُ دونُم که تو ایورگردی
تی به ره دارم و دونم که تو ایورگردی
من ‌‌‌ئی درد که دِروامه ز زونی، مُردُم
سُهدمه! ار یه قلپ او نرسونی، مُردم
په مر ایبو مو اسیرم، تو و دادم نرسی!؟
من ئی درد بمیرم، تو و دادم نرسی!؟
بی تو حالُم چه بده چی علفِ من غَلِ داس
جورِ گندم که یَهو وَسته دَمِ مَنْجلِ داس.
جورِ سوفالِ دم تش که هُفار ایبوهه
جورِ اَوری که دمِ باد› پُخار ایبوهه
چی بلیطی که فقط تیشه و ریشه س زیدن
جور اویینه که هی برد و شیشه س زیدن
ملثِ ماری که کُچُکْ خَردِ و مِن خُس جَم اَبید
جور باغی که بهشتس یه شَووِه جَندَم ابید
مر درختی که و گل وندیه، سر راس ایکنه!؟
مر ز نو گندم خوسسته، کمر راس ایکنه!؟
یهنی ایبوهه که بخت مو زِنو ورگرده
ئی اَووِ رَهده وُ ریسِسْته، به جو ورگرده؟
بی‌خودی مندمُ وا خال لوت دلخوش بیم
جور  آساره و شوگار شَووِت دلخوش بیم
من شوگار سیاهت تشه گرنامه که چه!؟
همه‌ی مالمه سی خال تو دَرنامه که چه!؟
مندمه سیچه که هی تش من کارم بزنی
اِز سردار  دراریمُ وِ دارُم بزنی
رَهنه نادِن که کمر راس کنی سی رَهدَن
پات ورداری و سر راس کنی سی رهدن


 
#ربیع‌الله_فرهمند
متولد 1358، #بروجن.

همراهان عزيز شعرهاى ديگر شاعران
#استان‌چهارمحال_و_بختيارى را در #شماره_دوم وزن دنيا بخوانيد.

#شعر_چهارمحال_و_بختيارى
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya



 
 
 
همه‌چیز از این‌جاست
بیست شده انگشت و
كمر تا كمر
رنگت را به فصل دادی
درخت شدم
و سر نبستم كه دردْ نایِ رفتن بگیرد
نای رفتن داشتم
نای پاییز شده‌ی برگی در جهات باد
 
همه‌چیز از این‌جاست
میان این دو استخوان
مسجدی خوابیده
گنبدان كبودی دارد
و بچه‌ای در آنِ سجده
به خواب نسبتن عمیقی جا‌مانده
شعر می‌خواند كه حی ‌علی ‌الموت
حی ‌علی‌ الموت و دست‌های بسته
حی ‌علی ‌الموت و «آرام زود تمام می‌شود»
 
همه‌چیز از این‌جاست
میان استخوان‌هات قلبِ كه بود؟
كه تا لبه‌ی جهان تابم خورد
كه تا لب‌هات لب خوردم و
یك بار برای هربار جا نماندم
كه شعر بخوان حی‌ علی حیات
 
همه‌چیز از این‌جاست
از كتف‌های من پرندگانی بیرون می‌زنند
كوچ ابدیِ شانه‌ات می‌كنند
آستین‌هایم را می‌كشی
پیراهن شش سالگیم
برای در دل ماندنت
تنگ می‌شود
 
 
#سامان_شهرکی
متولد 1378،
#زاهدان.


همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران
#استان_سيستان_و_بلوچستان را در #شماره_اول #وزن_دنيا بخوانيد.


#شعر_سيستان_و_بلوچستان
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
با رود‌های امروز
 
کارون رنگ پریده عادت داشت از لیوان‌های لب شکسته آب بخورد
و  همیشه حاشیه‌اش خونی بود
همه‌ی کتاب‌های سر به زیر این طور نوشته‌اند
اروند اما از فرق سرچشمه خونی شد
از دست ماهیانی که سینه به سینه
برای ضرب المثل قدیمی نقشه نکشیدند
رود بی سر و پا برای خودش کسی نمی‌شود
تا کوه‌های سر به هوا  مثل برف دیدنشان یکدیگر را زخمی ببینند


 #طاهر_اکوانیان
متولد ۱۳۵۳،  #کهگیلویه.
مجموعه‌ی منتشرشده: «یک شب و چند روز دیگر»

همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران #استان_کهگیلویه_و_بويراحمد را در #شماره_اول #وزن_دنيا بخوانيد.
 

#شعر_کهگیلویه_و_بويراحمد
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 
 
باید برخیزم
از عصاره‌ی عَشقه
                          در معجونِ گازوئیل و روغن بریزم
تا عطری شود برای پیاده‌روی در خیابان تو
با خاک ارّه پاک کنم دستان سیاهم را
بشویم صورت چربم را با پودر برف
و زیر بغلم دارچین بمالم
 
برای تمام موتور ها که گاز می‌خورند دستی تکان بدهم
در ابر دود
 
خیابان که به نام تو باشد
من غریبی نمی کنم
 
در پیاده‌رو‌های تو قدم زدن
تماشای آرامش آدم‌هاست
 
باید نام کوچک تو را به یاد بیاورم.

 #نیما_تقوی
متولد 1360،  #شیراز


همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران #استان_فارس را در #شماره_اول #وزن_دنيا بخوانيد.
 

#شعر_فارس
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 
 
 تو را زبانزد بازار زرگری کردم
مس طلا شده‌ای کیمیاگری کردم
برای این‌که بفهمند حرف چشمت را
زبان رسمی یک شهر را دری کردم
چقدر موی سیاهت شبیه شد بی‌شک
به صفحه صفحه‌ی بختی که جوهری کردم
تو را که شانه‌ات آرامگاه من بوده
خودم به دست خودم سهم دیگری کردم
عصا زنان به تماشات می‌رود هر شب
دلی که در تهِ این سینه بستری کردم



#حسن_حسن‌پور
متولد 1361، #ساری. مجموعه‌های منتشرشده: «ساعت شماطه‌دار»، «مرگ نام خانوادگی‌ام» و...


همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران #استان_مازندران را در #شماره_دوم #وزن_دنيا بخوانيد.
 

#شعر_مازندران
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
 
لجنزاری که به اشتیاقش ، تن می‌هراسد از سکونت ِ دائم
باغی‌ست گل داده در زوایای ِ ذهن.
خسته می‌شود از بازگشت به آینه
از واداشتن به نقش ِ ساحلی ، که روی دریایم افتاده است
شرطی محال را، به صورت ِ علاقه‌اش پرتاب کرده‌ای
و نشسته  بین ِ سایه‌ها جست‌وجویش می‌کنی
از دیواری که قد کشیده، پیچک‌ها را نادیده گرفته‌ای
یک نام را، با حروفی کشیده به پریدن از شب‌ها برده‌ای
به هر بار برخاستن و تقاضای شکست
تقاضای تشنگی از دهان ِ لبریز ِ لیوان
تب می‌کنم در این گودال
و تصویر اسب بر گودی کمرم می‌افتد
می‌شکنم تکه‌ای که آسمان را چسبانده است به دایره
و با صورت ِ مرگم اسب را بر‌می‌دارم
دست بر زانوی موافق می‌گذارم و بر می‌خیزم از خود
باید نگهداری‌ات کنم در این شکاف
گل‌های پتو تاب بیاورند خون را
از تپش بیفتند نام‌ها
شکمت را پاره کنند و به اعضای داخلی‌ات فرصت حبس شدن بدهند
رحم‌ات را در کاسه‌ای از خونابه و گریه بگذارند
حفره‌ای که حجیم نمی‌شود از زندگی
و نام‌ها را به ثبت نمی‌رساند.
باید نگهداری‌ام کنی و به اجزای چهره‌ام بگویی :
این سوی دیوار
جنین ِ تازه‌‌ای‌ست که می‌افتد از ادامه.


#زبیده_حسینی
متولد 1362، #نوشهر. مجموعه‌های منتشرشده: «مدادها شب را افقی می‌کشند»و...


همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران #استان_مازندران را در #شماره_دوم #وزن_دنيا بخوانيد.
 

#شعر_مازندران
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
چەنێ ... بەیانی خەریکە نایێت!
 
هاتی
لە هەرگیزەکانی منەوە
بۆ ئەگەرەکانی عورووجی ژنێکی دوور!
من نوتی مەقامی لەیلایەکی زەوینم لە سەر زار بوو
تۆ بێ‌دەنگییەکانی ئەم ئاسمانەت لە سەر شانی لێوم نووسی
 
ئێستاش منم و ژنێک
ئاڵۆزاوێکە لە ناخی دا
لە مێشکی دا قەرەباڵغە و
لە گوڵ گوڵی کراسەکەیدا
بە شێعرەوە ژان ئەمگرێ!...
 
 
چەنێ... بەیانی خەریکە نایێت!
چەنی بە دەم ئەم تارماییەوە
بەیانی خەریکە نایێت!
 
 
هەرهیچ
خەریک بوو پەپوولە و دەلاقەی گوڵدانەکە و شار
گیانم ئەدا
گریانم تێکەڵ ئاسمان ئەبووم
تۆ هاتیت و
بارانیش!
 
جەنابی تۆ
ئیزنم هەیە
بە دەم باوە
شتێ بڵێین؟!...
 

 
#گلاله_درودیان
متولد  1359،
#کامیاران.

همراهان عزيز اشعار ديگر شاعران
#استان_كردستان را در #شماره_دوم #وزن_دنيا بخوانيد.
 

#شعر_كردستان
#شعر_بخوانيم
#وزن_دنيا

@vaznedonya
Ещё