زندگی به سبک شهدا

#مجنون
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
К первому сообщению
زندگی به سبک شهدا
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 #مجنون_من_کجایی؟ #قسمت_چهل_و_ششم تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم امروز بچه ها ۵۸روزشونه سبداشون رو  برداشتم. اول فاطمه ساداتو برداشتم ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم بعد سیدعلی رو برداشتم ای جانم سیدکوچولوی…
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
#قسمت_چهل_و_هفتم
#مجنون_من_کجایی

من و سید با پدر و مادر جواد حرف زدیم مطهره و جواد بهم محرم شدن

امروز قراره همگی بریم مشهد
من و مجتبی و بچه ها یه کوپه گرفتیم بقیه  بچه ها هم یه کوپه

رفتیم هتل
اتاقمون گرفتیم
سید:رقیه بانو لباس ها بچه ها رو بده من تنشون کنم
شما خودت آماده شو

-ممنونم عزیزم

رفتیم حرم ما خانمها تو هتل وضو گرفته بودیم آقایون رفتن وضو بگیرن

رو به فرحناز و محدثه و حسنا گفتم تنبلا شما نمیخاید سه نفربشید
حسنا:ان شالله تابستان سال بعد که لیسانس گرفتم
محدثه :ما بریم قم بعد
-فرحناز تو چی
فرحناز:من من
-وا توچی؟
فرحناز :من ۲۵روزه باردارم

-إه به آقامهدوی گفتی؟
فرحناز :خخخخخ نه میخام غافلگیرش کنم

-أأأ منو بگو بدو بدو باخودش رفتم
فرحناز :نه دیگه شب بعداز نماز بهش میگم
-عزیزم
فرحناز:رقیه و حسنا فهمیدید اعزام همسرامون برای سال بعد ماه رمضان است
-وای یاامام حسین
یا امام رضا 😭😭😭😭😭
فرحناز:رقیه آروم باش
گفتم سال بعد
تو پیشواز میری 😡😡😡

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
🆑 @shohada72_313👈
زندگی به سبک شهدا
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 #مجنون_من_کجایی ؟ #قسمت_چهل_و_پنجم روزها از پس هم میگذشت و من هر روز به زمان وضع حمل نزدیک می شدم .. دقیقا ۴-۵ساعت دیگه بچه ها دنیا میان سید بهم نزدیک شد .. خانمی استرس نداشته باشیا توکل کن به خود بی بی حضرت زهرا (س) .. …
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷

#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_چهل_و_ششم

تا ۴۰روز که از خونه بیرون نرفتم
امروز بچه ها ۵۸روزشونه

سبداشون رو  برداشتم.
اول فاطمه ساداتو برداشتم
ای جانم دخملمو ببین چه بزرگ شده سرهمی قرمزشو تنش کردم
بعد سیدعلی رو برداشتم
ای جانم سیدکوچولوی مامان
ببینمت سرهمی آبی شو تنش کردم ..

بعد گذاشتمشون  تو سبد

به سمت کانون راه افتادم
وارد کانون شدم
صدای بحث محدثه و مطهره از توی اتاق مدیریت میومد ...

وارد اتاق شدم
-بچه ها چه خبره ؟
مطهره:وای رقیه بخدا تقصیر این محدثه است
-چی شده ؟!!!!
محدثه:بهش میگم بیا زن سیدعلی شو
-کدوم سیدعلی؟
محدثه:سیدعلی خودمون

-محدثه حواست به این بچه ها باشه
مطهره بیا بریم پایین بهم بگو ..

مطهره:چشم

رفتیم زیرزمین
-خب بگو
مطهره:چیو ؟
-کیو دوست داری؟
مطهره :بخدا ....
-قسم دورغ
مطهره:جواد ...
-جواد رفیعی ؟
مطهره:اوهوم
-خب پس چرا به حاج خانم نمیگه ؟
مطهره:روشو نداره
-منو سید میگیم

گوشیم زنگ خورد..
-سلام حلال زاده ای سیدجان
سید:إه چی شده؟
کل ماجرا رو براش تعریف کردم

سید:باشه تا یه ساعت دیگه بهت خبر میدم ..

-منتظرم عزیزم
بعدم بیا کانون دنبال ما
سید:چشم خانم

بعد از یه ساعت سید زنگ زد که جواد فقط روش نمیشه به حاج خانم بگه
الان زنگ میزنم به حاج خانم میگم
شب میریم اونجا ...

سید: آفرین خانم گل
فعلا یاعلی (ع)



📎 #ادامه_دارد.....

https://t.center/shohada72_313